عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

1 - به نظر می‌رسد تقسیم درجات حبّ و نام‌گذاری برای هر درجه از جانب اُدبا نمی‌تواند در بحث ما ارزش چندانی داشته باشد، زیرا ادیب سعیش کشف معانی و مصادیق عرفی است و درجات حبّ به الله از دسترس اندیشۀ او و از مدار ابزار کار او بیرون است. پس راه صحیح این است که محبت را بر اساس دریافت‌های نوعی و نه شخصی سالکان سوخته و عارفان پخته در مسیر محبت حضرت حق درجه‌بندی کنیم. روشن است که تعیین درجات، بر اساس اختلاف آثار است. یعنی سالک الی الله از آغازین گام تا نهایت سلوک، در درجات محبت الله سیر می‌کند. از آثار گوناگون محبت در طول مسیر، می‌توان برای آن درجاتی تعیین کرد. مثلاً گاه محبت شدید، باعث عدم احساس نیاز به خواب می‌گردد و سالک روزها و گاه ماه‌ها نمی‌خوابد. این را می‌توان درجه‌ای از محبت دانست.

2 - به نظر می‌رسد عشق که همان محبت شدید است، دارای درجاتی است. پس اینکه مرتبه‌ای را به نام عشق در مقابل سایر مراتب بنمامیم، صحیح نیست. البته شاید در آغاز چنین بوده، ولی به مرور زمان، این واژه بر معنایی عام‌تر اطلاق شده است.

3 - برخی بر ذات حق ‌تعالی عشق اطلاق کرده‌اند در عبارت مرحوم شیرازی گذشت). بنابراین در این واژه اشتراک لفظی وجود دارد و لااقل به دو معنا اطلاق می‌شود:

1 - محبت شدید

2 - ذات الله.

البته اطلاق این کلمه بر خدا در صورتی صحیح است که یا به عنوان توصیف باشد و نه تسمیه و یا ما اسمای الهی را توقیفی ندانیم(بحث توقیفیّت اسماء یعنی آیا جایز است غیر از اسم‌هایی که در شریعت بر خدا اطلاق شده است، اسمی را بر خدا اطلاق کنیم؟ مثلاً در دین بر خدا عاشق اطلاق نشده است، آیا ما می‌توانیم خدا را عاشق بنامیم. این بحث در فقه، کلام و عرفان مطرح است. نظر علامه طباطبایی که مورد توجه بسیاری قرار گرفته این است که توصیف بدون اشکال است، ولی در تسمیه و نام‌گذاری باید ادب به خرج داد و به نام‌هایی که در متون دینی بر خدا اطلاق شده بسنده کرد). عرفا به بحث توقیفیت اسماء در بخش عرفان نظری پرداخته‌اند.

4 - عشق در آغاز و انجام سلوک وجود ندارد. در آغاز سلوک محبت به پروردگار هست، اما عشق نیست. پیدایش عشق معمولاً محصول سلوک است. سالک پس از شروع در سلوک و اهتمام در امر مراقبه و زهد در دنیا، عشق را مزه می‌کند. البته حساب «مجذوبِ سالک» جداست.

در مراحل پایانی سلوک هم عشق مانع است، زیرا عشق هر کجا هست عاشقی هست و عشقی و معشوقی و در پایان سلوک هدف سالک آن است که جز معشوق نماند، آن هم نه با عنوان معشوق بودن.

5 - کلمات دال بر نوعی یا درجه‌ای از محبت در کلام عرب بیشتر از آن چیزی است که ذکر شد، مانند: خُلّۀ، اِدلال، صَبْوۀ و تَصبِّی [تصبّاه: استهواه. باید دانست که این غیر از صبابه است]، غَرام، غَنج.

6 - به نظر می‌رسد برای تقسیم کامل اصناف محبت و تعیین درجات آن کارهای زیر باید انجام گیرد:

الف. واژگان دال بر عشق و محبت از کتب و موارد استعمالشان استخراج شود.

ب. معانی آنها با توجه به کتاب‌های عمومی لغت، کتاب‌های فروق لغویه(کتاب‌های فروق لغویه کتاب‌هایی هستند که در صدد توضیح فرق‌های معنایی واژگانِ به هم نزدیک‌اند. مانند کتاب فروق لغویة ابوهلال عسکری در زبان عرب) و موارد استعمال دقیقاً استخراج شود.

ج. مترادفات آنها تعیین شود.

د. بر اساس معنا، درجه‌بندی گردد.

ﻫ. درجاتی را که اهل لغت و ادب بدان نرسیده‌اند، ولی عارفان آنها را چشیده‌اند نام‌گذاری و اضافه شود. کیفیت کار در این بخش در شمارۀ (۱) بیان شد.

7 - در هر زبانی و از آن جمله فارسی واژه‌های فراوانی دلالت بر اصناف محبت دارد، مانند دوستی، عشق، دل‌دادگی، شوریدگی، دل‌باختگی، بی‌خودی و ... . شاید با تفحص در واژگان زبان‌های گوناگون بتوان به گونه‌هایی از محبت دست یافت.

8 - با مراجعه به سخنان اهل معرفت و به‌ویژه اشعار آنها و بررسی ویژگی‌ها و اسراری که برای عشق ذکر کرده‌اند، می‌توان اصناف و درجات آن را به دست آورد. برخی کتاب‌ها و رساله‌های عرفانی مستقلاً موضوع خود را عشق قرار داده‌اند، مانند لوایح عین القضاۀ همدانی.

 

منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص 206 تا 208