عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

ارتباط استاد خاص و استاد عام ارتباطی ویژه و فراتر از تصور بشر عادی است. قلب استاد عام گیرنده‌ای قوی است که پیام‌های قلب فرستندۀ استاد خاص را به خوبی دریافت می‌کند و سپس به فراخور استعدادهای سالکان به سوی دل آنان می‌فرستد (سیر و سلوک بحرالعلوم، ص ۱۵۸ (پاورقی)).

پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم السلام شاگردانی داشته‌اند که اصطلاحاً «اصحاب سرّ» نامیده می‌شوند. همانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار یاسر، کمیل بن زیاد، میثم تمار، جابر بن یزید جعفی، بایزید بسطامی، معروف کرخی و ... . یافته‌های اینان از ائمه علیهم السلام بسی فراتر از تصور بشر عادی است. در این زمینه به این حدیث از جابر بن یزید جعفی که از اصحاب سرّ صادقین علیهما السلام است، اکتفا می‌کنیم.

جابر می‌گوید:

«حَدَّثَنِی أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام بِسَبْعِینَ أَلْفَ حَدِیثٍ لَمْ أُحَدِّثْ بِهَا أَحَداً قَطُّ وَ لَا أُحَدِّثُ بِهَا أَحَداً أَبَداً قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍعلیه السلام إِنَّکَ قَدْ حَمَلْتَنِی وِقْراً عَظِیماً بِمَا حَدَّثْتَنِی بِهِ مِنْ سِرِّکُمُ الَّذِی لَا أُحَدِّثُ بِهِ أَحَداً فَرُبَّمَا جَاشَ فِی صَدْرِی حَتَّی یأْخُذَنِی مِنْهُ شِبْهُ الْجُنُونِ قَالَ یا جَابِرُ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاخْرُجْ إِلَی الْجَبَّانِ فَاحْفِرْ حَفِیرَۀ وَ ادْلُ رَأْسَکَ فِیهَا ثُمَّ قُلْ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بِکَذَا وَ کَذَا ...» (اختیار معرفى الرجال، ص۱۹۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۲؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۲۹۹)؛

«امام باقر ۷۰۰۰۰ حدیث به من فرمود که به هیچ کس نگفته و هرگز نمی‌گویم(در روایت دیگر از جابر آمده که امام باقر علیه السلام به من گفت: یکی از این احادیث را اگر به کسی بگویی، لعنت خدا و ملائکه و مردم بر تو باد.)»

به امام عرضه کردم: «فدایت شوم! با این احادیثی که متضمن اسرار شماست و من به هیچ کس نمی‌گویم، بار بزرگی بر پشت من نهاده‌اید و بدین سبب گاه این تحملِ اسرار، سینه‌ام را به تنگ می‌آورد، تا حدّی که حالتی شبیه دیوانگی مرا فرا می‌گیرد. امام فرمود: ای جابر اگر چنین حالتی به تو عارض شد، به صحرا بیرون شو و گودالی بِکَن و سر خویش را در آن فرو بر و بگو: محمد بن علی مرا حدیث کرد به ... و احادیث و اسرار ما را بگو».

این احادیث یقیناً متضمن فروع دین، اخلاقیات یا عقاید عادی نبوده است، بلکه متضمن معارف بلند توحیدی و ولایی بوده است.

ابن‌عباس از نزدیک‌ترین یاران علی علیه السلام است، اما از اصحاب سرّ او نیست، ولی میثم که خرمافروش بود، با سابقۀ بردگی برای یک زن، از اصحاب سرّ است و معارفی از علی علیه السلام گرفته که ابن‌عباس طاقت شنیدن یکی از آنها را ندارد. او در برابر یک غیب‌گویی میثم کاغذ تفسیر قرآنی را که از میثم شنیده پاره می‌کند(منتهی الآمال، احوال میثم تمار، ص۱۵۸، طبع اول). 

آری میان کسی که با دیدن مال دنیا و کنیزان زیبا خود را می‌بازد و از ترس عدل علوی از بصره به مکّه می‌گریزد و نامۀ توهین‌آمیز به امیرالمؤمنین صلواه‌الله علیه می‌نویسد، تفاوت فراوانی است با کسی که علی علیه السلام به او می‌گوید: ای میثم! تو در آخرت با من و هم‌درجۀ من هستی(منتهی الآمال، احوال میثم تمار، ص۱۵۸، طبع اول). این درباره‌ی رابطه و تعامل استاد خاص با استاد عام بود.

اما رابطۀ استاد عام با استاد خاص رابطۀ عبد و مولی است که «العبد و ما فی یده کان لمولاه»؛ «بنده و هر آنچه دارد از آنِ مولای اوست». جداً برتر از این، تعبیری نمی‌دانم تا بر زبان قلم جاری سازم.

مقام ائمه اطهار علیهم السلام فراتر از تصور ماست. به این تعبیرات زیارت جامعه توجه کنید:

«طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ ... وَ ذَلَّ کُلُّ شَی‌ءٍ لَکُم‌» (من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۵)؛

«هر باشرافتی در برابر شرف شما سرافکنده و همه چیز در پیشگاه شما ذلیل و خوار است».

«وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ مَوَالِی لَا أُحْصِی ثَنَاءَکُمْ وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَکُم‌» (من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۵)؛

«هر کس خدا را به یکتایی پرستد، از شما پذیرد و هر کس آهنگ او کند به شما روی نماید. سرورانم! به دقت ثنای شما را نتوانم شمرد و با ستایشم به کنه شما نتوانم رسید و به اندازۀ شما نتوانم شما را وصف کرد».

«فَبَلَغَ اللَّهُ بِکُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکْرَمِینَ وَ أَعْلَی مَنَازِلِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ الْمُرْسَلِینَ حَیثُ لَا یلْحَقُهُ لَاحِقٌ وَ لَا یفُوقُهُ فَائِقٌ وَ لَا یسْبِقُهُ سَابِقٌ وَ لَا یطْمَعُ فِی إِدْرَاکِهِ طَامِعٌ» (من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۳)؛

«خدای شما را رسانده به شریف‌ترین مقام گرامیان در نزد خود و عالی‌ترین منزلت‌های نزدیکان به خود و بالاترین درجات انبیا و رسولان، به آنجا که نه کسی پس از شما به آنجا می‌رسد و نه کسی بر شما بدان‌جا پیشی می‌گیرد و نه در دریافتن آن مقام کسی طمع می‌کند».

و به تعبیر امام رضا علیه السلام:

«الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یدَانِیهِ أَحَد»(تحف العقول، ص۴۶۴؛ کافی، ج۱، ص۲۰۱)؛

«امام، یگانۀ زمان خویش است که کسی به مقام او نزدیک نمی‌شود».

عارفان این نکته را می‌یابند و می‌بینند نه اینکه بخوانند و بدانند و بدین جهت با علو مقامی که دارند، باز در پیشگاه امامان بلکه در مزار امامان خاضع و خاشع‌اند.

در این زمینه حکایات فراوانی هست که به برخی از آنها بسنده می‌کنیم.

۱ - می‌گویند: علامه طباطبایی در ایام ماه رمضان، روزۀ خود را با بوسه بردر و دیوار صحن مطهر حضرت فاطمۀ معصومه سلام الله علیها افطار می‌کرد.

۲ - استاد فرمود:

یکی از شاگردان سلوکی عارف کامل مرحوم قاضی که در تبریز ساکن بوده، به نجف مشرف می‌شود و بلافاصله خدمت مرحوم قاضی می‌رسد. در ضمن صحبت می‌گوید: آقا ما از بس به شما علاقه‌مند هستیم، هنوز حرم مشرف نشده، خدمت شما رسیده‌ایم. مرحوم قاضی به شدت متغیر می‌شود و با تندی او را از خود طرد و از مجلس بیرون می‌کند و می‌فرماید: دیگر به نزد ما نیا که دیگر از ما هیچ بهره‌ای نمی‌بری.

۳ - استاد در برابر یک جمله که بوی بی‌ادبی نسبت به مقام شامخ علی بن موسی الرضا علیه السلام داشته است، چنان ناخودآگاه عکس‌العمل نشان دادند که آموزنده است. می‌فرمایند: 

داشتم درب صحن را می‌بوسیدم. صدایی را شنیدم که ‌آقا چوب بوسیدن ندارد. گفتم: ‌بی‌معرفت! این چوب نیست، این درب صحن حرم امام رضاست و خود را بر روی زمین انداخته و خاک صحن را به سر و رویم ریختم و ‌گفتم: والله خاک کفش زوّار علی بن موسی علیه السلام بوسیدن و سرمه کشیدن دارد (مهر تابان، ص۹۵).


منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص230 تا 234