در راه خدا لغزشگاهها و امتحانات، بسیار است و سالک به آنها و راه گریز از آنها ناآشناست، استادی کامل و راهنمایی راهرفته میباید که دست سالک را بگیرد و از مهالک و آزمونها نجات بخشد (این دلیل با دلیل اوّل دو تفاوت دارد، اول اینکه در آن دلیل سخن از جهل بسیط است و در این دلیل سخن از جهل مرکّب و دوم اینکه آنجا سخن از آغاز راه است و اینجا سخن از مراحل میانی و پایانی راه). برای نمونه:
میگویند:
یکی از شاگردان معروف مرحوم سیداحمد کربلایی; در نجف در برههای از سلوک خود احساس میکند که به کمال رسیده است و نیازی به استاد ندارد و بر همین اساس مدتی به خدمت استاد نمیرود. روزی با خود فکر میکند که اگرچه ما دیگر نیازی به استاد نداریم، اما از باب تشکر از زحمات گذشته خوب است سلامی خدمتشان عرض کنیم و با همین نیت راه منزل استاد را در پیش میگیرد. به منزل که میرسد میبیند درب منزل و درب اتاق روبهرو هر دو باز است و مرحوم سید احمد در انتهای اتاق به هیئت منتظران نشسته است، ولی تا چشمش به این شاگرد میافتد شروع به توهین میکند و با اهانتهای آبدار او را مخاطب میسازد.
این شاگرد میگوید: ابتدا خیال کردم در آدرس منزل اشتباه کردهام، اما با کمی دقت فهمیدم درست آمدهام، خانه خانۀ استاد و این سید به ظاهر بیادبِ اهانتکننده هم کسی جز استاد نیست. به هر حال، هرچه نزدیکتر میشدم، صدای ایشان هم بلندتر میشد تا مجبور به عقبنشینی شدم و برگشتم، ولی ایشان به بدگویی خود ادامه میدادند و من تا اواسط کوچه صدای ایشان را میشنیدم. حیران و سرگردان در حالی که عمیقاً در خود فرو رفته بودم به سوی حرم مطهر امیرمؤمنان علیه السلام حرکت کردم، اما هنوز به درب مطهر صحن نرسیده بودم که آن حال شیطانی از من گرفته شد و فهمیدم که فرسنگها با کمال فاصله دارم. من کجا و کمال کجا! باز به طرف منزل استاد برگشتم. به درب منزل که رسیدم دیدم مرحوم سید احمد حیاط را آب پاشی کرده است و منتظر قدوم من درب منزل ایستاده تا وارد شدم و سلام کردم؛ با روی خوش و لبخند جواب سلامم را داد و فرمود: بیا جانم؛ حالا آدم شدی.
آری استاد کامل و راهنمای راه اینگونه است که به تعبیر امیرالمؤمنین صلواة الله علیه در وصف پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم:
«طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ یضَعُ ذَلِکَ حَیثُ الْحَاجَۀ إِلَیهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْی وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَۀ بُکْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَۀ وَ مَوَاطِنَ الْحَیرَۀ ...»(نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۸)؛
«پیامبر طبیبی است که همراه طبّ خود در میان مریضان همواره گردش میکند، مرهمها و ابزارهای پزشکی خود را محکم و آماده ساخته است تا هر کجا نیاز باشد از آنها استفاده کند. جای استفادۀ آنها قلبهای کور و گوشهای کر و زبانهای لال است. این طبیب، با درمان خود در پی مواضع غفلت و جایگاههای سرگردانی و حیرت میگردد تا با داروی خویش آنها را معالجه کند».
بسیاری از شاگردان مرحوم ملا حسینقلی همدانی و مرحوم قاضی از اساتید زبدۀ علوم اسلامی و مجتهدان به نام بودهاند. در میان آنان به نام کسانی همانند آیات عظام:
سید جمال گلپایگانی، سید احمد کربلایی، شیخ محمدعلی نجفآبادی، علامه طباطبایی، شیخ محمدتقی آملی، حاج شیخ محمدتقی بهجت، حاج سید حسن مسقطی، حاج سید محمدحسن الهی برادر علامه طباطبایی و ... (شاگردان فقیه مرحوم ملا حسینقلی همدانی بیش از اینهایند. بزرگانی همچون آیات عظام: سید سعید حبوبی، شیخ محمد بهاری، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، ملا علی زاهد قمی، آقا محمدرضا نجفی، سید ابوالقاسم خویی، سید محمدهادی میلانی، سید حسن صدر همه از این سلسلهاند. حقیر نام این سلسله را «سلسلة النور» نهادهام.) برمیخوریم.
برخورد اینان با استادشان همانند برخورد عبد با مولی و عاشق با معشوق بوده است و چنان با دیدۀ اعجاب در او مینگرند که آدمی از این همه تقدیس و اعتقاد و احترام به حیرت میافتد. به عقیدۀ بنده هر یک از توهینهای مرحوم سید احمد کربلایی به آن سالک گرفتار که باعث رهیدن او از انانیت و رسیدن او به کعبۀ مقصود شد، از هزاران ذکر و دعا که امثال بنده بگوید در میزان پروردگار سنگینتر و با ارزشتر است. البته این نکته قابل تذکّر است که حال آن سالک گرفتار جز با تندی در حدّ توهین که او را به شدّت به تعجبّ و تفکّر وادارد، قابل اصلاح نبوده است. اصولاً عارفان مؤدبترین و خوشاخلاقترین انسانهایند، ولی جرّاحِ ماهر هم گاهی میبُرد و یا میسوزاند و پدر هم گاه چارهای جز تنبیه بدنی نمییابد.
منابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، صص 245 تا 247