تأثیر نَفْس و نَفَس استاد در تربیت سالک قابل انکار نیست. عرفا از این مطلب به «تلقین ذکر از دست مبارک کامل» تعبیر کردهاند. بسیار تفاوت است میان سالکی که خودسر و بدون مربی کامل به سیر پرداخته و سالکی که خود را تحت هیمنۀ ولایت انسانی کامل و از خودرسته و به خدا پیوسته قرار داده و با کمک نفس نفیس استاد کریوههای راه را میپیماید. گویند:
شخصی خدمت علامه طباطبایی رحمةالله علیه رسید و از ایشان دستور خواست. مرحوم علامه فرمودند: به مدت یک اربعین در بین الطلوعین ۱۰۰۰ مرتبه ذکر شریف تهلیل (لا اله الا الله) را با شرایط ذکر بگویید و در پایان اربعین حال خود را برای من بازگو کنید. او نابخردانه گفت: از این ذکر زیاد گفتهام ذکر دیگری دستور بفرمایید. مرحوم علامه با لبخندی نمکین فرموده بودند: این بار چون من گفتهام و با این نیت بگویید.
آری همۀ نکته در این جمله است که: «چون من گفتهام، بگویید» این است معنای دستگیری استاد. این است معنای بلاکشی استاد و بار شاگرد را بر دوش کشیدن.
عارف کامل مرحوم حاج سید هاشم موسوی حدّاد مکرر به سینه خود اشاره کرده و میفرمودهاند:
«بارها را اینجا بیندازید که من بارکشم» (روح مجرد، ص۴۵۸).
بیجهت نیست که مرحوم قاضی میفرموده است: اگر کسی ۴۰ سال به دنبال استاد کامل بگردد، جا دارد و نیز میفرموده:
«کسی که دستش به کامل رسید، نصف راه را رفته است» (سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم، ص۱۷۶).
در ارتباط با تاثیر نَفْْس و نفَس اولیای الهی داستان بسیار است. وجود مقدس رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم با نَفَس گرم خود از میان عربهایی که بعضاً سوسمارخوار، دخترکش، متکبر، بیفرهنگ و قسی القلب بودند(برخی از این صفات را امیرمؤمنان علیه السلام در نهجالبلاغه بیان فرمودهاند و نیز برادرش جعفر بن ابیطالب در مقابل نجاشی از این صفات یاد کرد)، چه انسانهایی فرشتهسیرت بلکه خداصفت ساخته است.
مگر عثمان بن مظعون کم شخصیتی است(امیرالمؤمنین علیه السلام در نهجالبلاغه با صفات بلندی از عثمان بن مظعون یاد میکند و او را «برادر» خود میخواند)؟! مگر ابوذر، مقداد، عمّار، جعفر، شهدای بدر و احد و دیگر جنگها کم شخصیتهایی بودند؟
ائمۀ اطهار: به خوبی این صفت انسانسازی را از پیامبر به ارث برده بودند. مگر بر اثر تاثیر نفس آتشین علی بن ابیطالب صلواهالله علیه همّام فی المجلس جان نسپرد و با جذبهای الهی به استقبال صعقهای نرفت که «کانت نفسه فیها»؟!(نهجالبلاغه، پایان خطبه ۱۹۳) مگر زهیر بن قین با چند کلمه صحبت اباعبدالله سلام الله علیه حسینی نشد، پس از آنکه عثمانی المذهب (منتهی الآمال در احوال امام حسین علیه السلام در وقایع بین راه مکه تا کوفه) بود. مگر با یک برخورد سازنده و کوبندۀ امام کاظم علیه السلام «بِشْر» که بر مرکب عصیان و طغیان سوار بود، راجل و بلکه «حافی» نشد و تا آخر عمر به برکت حالتِ زمان توبه با پای برهنه راه نرفت؟
منابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، صص255 تا 256