شاید کمتر بخشی از بخشهای عرفان عملی به اندازۀ بحث «راهنمای سفر» مورد تشکیک و انکار واقع شده باشد. بررسی ریشههای علل حساسیت بر روی این موضوع مجال دیگری میطلبد و شاید پس از این به بخشی از آنها اشاره کنیم. ما اینک به طرح اشکالاتی که در این زمینه هست پرداخته و آنها را پاسخ میدهیم.
اشکالات بحث راهنمای سفر بسیار متنوع است. ما سعی میکنیم مهمترین آنها را با رعایت نظم منطقی مطرح کرده و پاسخ دهیم:
اشکال اول
سفر الی الله معنا ندارد و بر فرض معنا داشته باشد، از هیچ ضرورتی برخوردار نیست تا راهنما و دلیل راه بخواهد.
پاسخ:
در بحث «ضرورت سفر» معناداری و ضروری بودن سفر الی الله مفصلاً بحث شد.
اشکال دوم
سفر الی الله نیاز به استاد ندارد و هر کس خود میتواند این سفر را بپیماید. چه بسیار کسانی که بدون هیچ راهنمایی این سفر را پیموده و به مقصد رسیدهاند. «مجذوب» اصطلاحی است عرفانی و به معنای «انسانی که بدون استاد و فقط با جذبه به مقصد رسیده است» میباشد. چرا انسان به جای استاد در طلب «جذبه» نباشد؟
پاسخ:
سفر الی الله بدون شک استاد میطلبد و استاد انسانی راهرفته و راهیافته با شرایطی ویژه است. ادلۀ ضرورت استاد و راهنما پیش از این گذشت. هیچ سالکی بدون استاد به مقصد نرسیده است. سالک بدون راهنما یا متوقف است و با تخیلاتی سرگرم و یا در ظلمات کریوههای راه، سرگردان.
ترک این مرحله بیهمرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی(دیوان حافظ).
آری، حساب مجذوب جداست. مجذوب کسی است که بدون راهنمای ظاهری به مقصود میرسد و اویسگونه شاهد وصل را در آغوش میکشد و از اینرو، مجذوبین را «اویسیین» مینامند، اما:
اولاً: درصد مجذوبین بسیار بسیار کم است
ثانیاً: راهی برای تحصیل جذبه به این معنا وجود ندارد، بلکه «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یؤْتیهِ مَنْ یشاء»(مائده/۵۴. برای تفصیل بیشتر، ر.ک: اللهشناسی، ج۲، ص۱۴۰؛ آیت نور، ج۱، ص۲۶۱).
ثالثاً: بر فرض راهی برای تحصیل جذبه به این معنا وجود میداشت، بهتر آن میبود که به سراغ آن نمیرفتیم، بلکه به دنبال انسان کامل راهنما میگشتیم و راه خدا را با سلوک و نه جذبه میپیمودیم، زیرا ثمرههای رسیدن به مقصد از راه سلوک هرگز همانند ثمرههای رسیدن به آن از راه جذبه نخواهد بود. ثمرههایی همچون اتقان در پیمودن راه، اطلاع بیشتر بر مقتضیات و ویژگیهای هر مرحله و تسلّط بر دستگیری بعد از کمال، قابل نادیده گرفتن نیست.
یک خاطره
خداوند سالک سوخته مرحوم حاج محمدحسن بیاتی را رحمت کند. روزی در همدان به من فرمود:
«استاد ما مرحوم انصاری همدانی در بستر احتضار بودند و مرا امر به سفر حج کرده و فرموده بودند کلید قفل کعبه را برایم بیاور (این جمله معنایی عرفانی دارد) و من مردّد بودم به حج بروم یا در همدان کنار بستر استاد بمانم. از آقای سید محمدحسین حسینی تهرانی پرسیدم، فرمودند: تو حرف استاد را گوش کن. به راه افتادم، ولی قبل از آن به اتاق استاد رفتم و روی بدن مریض ایشان افتادم و گفتم: مرا به که میسپارید؟ در حال مکاشفه فرمودند: ۴۰ روز دیگر به استاد میرسی. پس از حج خدمت حاج سید محمدحسین رسیدم و پرسیدم استاد کیست؟ فرمود: آقای حدّاد. گفتم ایشان عراق هستند. فرمود: فرقی نمیکند. تقویم خود را در آوردم دیدم دقیقاً ۴۰ روز گذشته است. رفقا را صدا کردم و گفتم بیایید لطف و کرامت آقای انصاری را ببینید».
این خاطره به خوبی میزان اهمیت دادن سالکان راستین به دستیابی به استاد را میفهماند.
اشکال سوم
اگرچه سفر الی الله ثبوتاً و در مقام واقع نیاز به راهنما دارد، ولی اثباتاً و در مقام شناخت برای شناختن راهنما که همان انسان کامل است، راهی وجود ندارد، زیرا شخص مدّعی راهنمایی اگر به کمال خود تصریح کند، این تصریح نشانۀ عدم کمال اوست. همانند کسی که در مقام امامت جماعت بگوید: من عادل هستم و اگر کمال خود را انکار کند، به مصداق «اقرار العقلاء علی انفسهم جائز»؛ «اقرار عاقلان بر ضرر خویش پذیرفته و نافذ است» اقرارش پذیرفته میشود و به عدم کمال او پی میبریم.
پاسخ:
اولاً: راههای شناخت راهنما و کمال استاد گذشت.
ثانیاً: فرض سومی هم در مسئله هست و آن اینکه شخصی ساکت است و در زوایای گمنامی پنهان است و ما از راههای گوناگون که به برخی اشاره شد، کمال او را احراز میکنیم، چنانکه بزرگان نجف اشرف با پیش آمدن قضیۀ طی الأرض مرحوم قاضی ایشان را شناخته و خود را در مسیر تربیت سلوکی او قرار دادند.
ثالثاً: ممکن است انسانی کامل به علت تواضع یا ندیدن خود و کمالی در خود که مقتضای فناء فیالله است، کمال خویش را انکار کند و ما از راههای قطعی، کمال او را احراز کرده باشیم و یا انسان کاملی که به صدق او ایمان داریم در حال بقاء بالله به کمال خویش اشاره کند و ما سخن او را که عین صداقت است بپذیریم. البته در صورت اخیر باید راههای دیگر را هم مدّ نظر داشته باشیم تا از دقت لازم در این مسئلۀ ظریف فروگذار نکرده باشیم.
اشکال چهارم
سفر الی الله ثبوتاً نیازمند به راهنماست و اثباتاً هم راهنما قابل شناختن است و ما شناختهایم. راهنما کسی جز انبیا و اوصیای آنان نیست و در این زمان راهنما قطب عالم امکان حضرت حجى بن الحسن العسکری عج الله تعالی فرجه الشریف است و غیبت آن حضرت هیچ مشکلی ایجاد نمیکند، زیرا:
اولاً: راه سلوک راه قلب است و با اتصال قلبی با آن حضرت میتوان از آن حضرت دستور گرفت و راه خدا را پیمود.
ثانیاً: اگر مشکلی ایجاد میکرد، خود آن حضرت برای سالکین «حجت» تعیین میکردند، چنانکه در مورد فروع فقهی، فقها را به عنوان حجّت بر مردم تعیین کردهاند و فرمودهاند:
«فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکُم»(بحارالانوار، ج۲، ص۹۰؛ ج۵۳، ص۱۸۰؛ ج۷۵، ص۳۸۰).
اما در فقه اکبر نه تنها حجتی تعیین نکردهاند، بلکه هرگونه طلب معارف را از غیر خودشان ممنوع شمرده و فرمودهاند:
«طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوق لانکارنا» (میگویند: این جمله را مرحوم آیتالله میرزا مهدی اصفهانی ـ که از پایهگذاران مکتب تفکیک و سردمداران مبارزه با حکمت و عرفان است ـ در مکاشفهای بر روی لوحی در دست امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف دیده است)؛
«طلب معارف از غیر راه ما اهلبیت مساوی با انکار ماست».
پاسخ:
شکی نیست که برترین و بهترین راهنمایان راه خدا انبیا و اوصیای آنان هستند. در قرآن آیات متعددی هدایت به سوی خدا را از وظایف اولیه آنان شمرده است، ولی سخن در این است که آیا راهنمایی راه خدا منحصر در آنهاست؟ ادلۀ فراوانی هست که چنین انحصاری نیست. به برخی از این ادله پیش از این پرداختیم. البته انبیا و اوصیا استاد خاصّ هستند و دیگران استاد عام و بین آن دو تفاوتهای مهمی است که پیش از این گذشت ، اما سخن در اصل جواز دستگیری برای استاد عام و امکان رسیدن به کمال به دست اوست و در این زمینه تفاوتی میان آن دو نیست
البته در این زمان که پردۀ غیبت، ما را از استفادۀ مستقیم از حضور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف محروم ساخته است، اگرچه قطب عالم امکان ایشانند و راه سلوک هم راه قلب است، اما مگر هر قلبی میتواند مستقیماً با قلب آن حضرت ارتباط برقرار سازد؟ کسی که طاقت دیدار ظاهر امام را ندارد و با نزدیک شدن حضرت به او احساس قبض روح میکند و با قسم و زاری از حضرت میخواهد نزدیک نشود (اشاره است به دیدار آیتالله حاج شیخ محمدتقی آملی ـ از شاگردان مرحوم قاضی ـ در مسجد سهله با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف. ر.ک: مهر تابان، ص۲۲۷)، چگونه میتواند با حقیقت حضرت و قلب آن قطب عالم ارتباط مستقیم برقرار سازد؟ اصولاً یکی از شئون استاد و کارهای راهنمای راه، همین وساطت میان قلب سالک نوپا و قلب امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف است(رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص۱۵۸) البته توسل و ارتباط با حضرت غیر از اتصال قلبی است.
و اما داستان تعیین حجت در فقه اصغر و عدم تعیین آن در فقه اکبر، پس میگوییم:
اوّلاً: نیازی به بیان شارع نیست، زیرا رجوع به خبره در هر فنّ حکم عقل و فطرت است.
ثانیاً: شارع بیان کرده و تعیین نموده است. نمونهای از شاخصهها و اوصاف ذکر شده در روایات گذشت.
ثالثاً: بعضی مانند استاد معتقدند حتی فقیه و مرجع شیعه باید تالی تلو معصوم باشد و در زهد و دوری از هوا در حدّ اعلی باشد. رسیدن به این درجه از هواگریزی جز با گذشتن از جزئیت و پیوستن به کلیت که مرحلهای از کمال است، حاصل نمیشود.
این بحث تفصیلی دارد که در این مختصر نمیگنجد. استاد در کتاب ولایت فقیه به این نکته پرداختهاند.
در پایان، روشن است که اگر کسی دست خویش را در دست عالمی ربانی گذاشت و معارف را از آن راه گرفت، هرگز معارف خویش را از غیر طریق اهل بیت: نگرفته است، بلکه از «غدیر» گوارای وارثان غدیر نوشیده و از «کوثر» ولایت سیراب شده است.
اشکال پنجم
استاد برای رسیدن به کمال و گذر کردن مراحل پایانی سلوک است، زیرا به تصریح اهل معرفت، مراحل آغازینِ سلوک بدون استاد قابل پیمودن است و چون هیچ کس جز انبیا و اوصیا به کمال نمیرسد و رسیدن به لقاء الله منحصر در آنان است، نیازی به راهنما و استاد وجود ندارد.
پاسخ:
رسیدن به لقاء خداوند و فناء فی الله در انحصار کسی نیست و انسان از آن جهت که انسان است، قابلیت رسیدن به این مقام را دارد. آری، انبیا و اوصیا پیشگامان این راه و راهنمایان اصلی هستند و در مقام بقاء بالله نیز که تفاضل مطرح است، از سعۀ وجودی بیشتری برخوردارند. تمام هنر انبیا و اوصیا این است که «اسوه» و قائدند و دیگران را به سوی خویش میخوانند.
اشکال ششم
انسانهای غیرمعصوم به هر مقامی و کمالی که برسند، باز از خطا و اشتباه و سهو و نسیان مصون نیستند؛ هر چند از گناه عمدی و به خصوص کبائر مصون باشند و با احتمال خطا و سهو، سرسپردن به آنان و برگزیدن آنان به عنوان راهنما صحیح نیست.
پاسخ:
اولاً: خطر پیمودن راه خدا ـ که ضرورتش قبلاً گذشت ـ با استاد کامل که گاهی هم سهو میکند، هرگز با خطر پیمودن آن بدون همراهی استاد کامل، قابل مقایسه نخواهد بود، بلکه این پرخطر است و آن بیخطر یا بسیار کمخطر.
ثانیاً: به گفتۀ اهل معرفت سهو انسان کامل در مسائل مربوط به تربیت سالک نیست. سهو کامل در امور جزئی و دنیایی است.
ثالثاً: سهو انسان کامل بر اثر شدت انغمار او در توجه به توحید و حافظ جمیع عوالم در آن واحد نبودن است و خداوند رئوف نمیگذارد سهوی که این چنین علتی دارد، مایۀ انحراف یا سقوط یا عقبگرد سالک گردد، زیرا میدانیم که خداوند وکیل و کفیل اولیاست.
رابعاً: محکمترین دلیل بر وجود امری واقع شدن آن است. ما در شاگردان اساتیدی که معصوم نیستند کاملانی میبینیم که به قلّۀ معرفت رسیدهاند. مگر سید احمد کربلایی، سید علی قاضی را تربیت نکرده است.
خامساً: به مصداق کریمۀ «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا»(عنکبوت/۶۹) اینگونه شاگرد و استاد به بیراهه نمیروند.
سادساً: وقتی کمال شخصی محرز شد و ارتباط ویژۀ او با امام معصوم علیه السلام مسلّم گشت و دانستیم اجازۀ دستگیری به او داده شده، قهراً میفهمیم ولی عصر با احاطۀ وجودی که بر چنین انسانی دارد، اجازه نمیدهد بر اثر سهو، انحرافی در تربیت او نسبت به افراد رخ دهد. اگر قطب عالم امکان، امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف نمیپسندند که با فتوای نادرست شیخ مفید کودک معصومی به همراه مادرش دفن شود و آن فتوا را اصلاح میکنند، به یقین نمیپسندند که سالک دلسوختهای با سهو استادی کامل که مجاز به دستگیری است، به انحراف کشیده شود و یقیناً جبران کرده و دستگیری مینمایند.
اشکال هفتم
برخی از راهیافتگان به حریم دوست، منازل سیر را به خوبی بیان کردهاند و اعمال و آدابی که آنان را به مقصد رسانده است، نیز در کتابها نگاشتهاند؛ هر کسی میتواند با مطالعۀ آنها در مراحل سلوکی پیش رود و به سرمنزل مقصود برسد.
پاسخ:
هرگز! زیرا هر کس به سوی خدا راهی ویژه دارد. «الطرق إلی الله بعدد أنفاس الخلائق» [۳۹]؛ «راهها به سوی خدا به تعداد نفوس خلائق است» و همانگونه که خطوط دو سر انگشت همانند نیست، دو نفس در عالم از همۀ جهات مثل هم نیست و هر کس شاکلهای ویژه دارد و بر اساس آن عمل میکند.
«قُلْ کُلٌّ یعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ»(اسراء/۸۴ ). از اینرو، استادِ کاملِ نفسبین و نفسشناس لازم است تا هر کس را از راه نفس خودش و با در نظر گرفتن شاکلهاش به سوی حق رهنمون گردد.
اشکال هشتم
قرآن کریم بیانگر هر چیز است و از آن جمله راه هدایت انسانهاست و سنّت معصومین: هم بهترین راه را پیش روی آدمیان مینهد. پس چه نیازی به استاد کامل وجود دارد؟
پاسخ:
اولاً: استنباط صحیح از کتاب و سنّت در فقه اکبر کار هرکس نیست، چه اینکه استنباط احکام در فقه اصغر نیز چنین است. به این مطلب در رسالۀ سیر و سلوک منسوب به علامه بحرالعلوم تصریح شده است(رساله سیر و سلوک منسوب به علامه بحرالعلوم، صص۱۲۲ـ۱۲۸).
ثانیاً: تطبیق کلیات استنباط شده بر مصادیق نیاز به نفسشناسی، شاکلهشناسی و تشخیص حق و باطلِ مکاشفات دارد و اینها همه کار «کامل» است.
اشکال نهم
استاد از طریق نفس خود سالک را سیر میدهد و قهراً تبعیت از او یعنی تبعیت از نفس انسانی عادی.
پاسخ:
اوّلاً: استاد کامل با رسیدن به مقام فناء فی الله و بقاء بالله در عالم خلوص ذات وارد شده و از مخلَصین (پاکشدگان) گشته است و طبیعتاً نفسی طاهر و مطهَّر دارد. به مسئلۀ سهو هم قبلاً پاسخ داده شد.
ثانیاً: سیر از طریق نفس مهذّب استاد با سیر از طریق نفس آلوده و غیر مهذّب خود سالک برابر نیست(آیت نور، ص۲۵۷).
اشکال دهم
بر فرض، استاد لازم باشد، چرا کمال او را شرط میکنید. عقل میگوید جاهل باید به عالم رجوع کند و نیازی به رجوع به اعلم که در بحث ما همان «کامل» است نیست.
پاسخ:
اوّلاً: عقل میگوید: چون مسأله بسیار خطیر است، احتیاط لازم است و در نتیجه، رجوع به کامل ضروری است. به دیگر سخن: قوّت محتمَل ضعف احتمال را جبران میکند. وقتی خطر در پارهای مراحل راه خدا ابتلا به فرعونیت است، رجوع به اعلم که همان کامل در مسیر خداست، لازم است.
ثانیاً: غیرکامل حق دستگیری ندارد، زیرا غیرکامل در این راه در حقیقت جاهل است و باید خود دست در دست کاملی نهد تا از مراحل باقیمانده عبور کند.
منابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، صص 259 تا 268