عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

1 - مهم‌ترین بخش عرفان عملی و سیر و سلوک همین قسمت است، زیرا در بخش‌های دیگر سخن از فراگیری اموری است که دانستنش برای سفر ضروری است و در این بخش سخن از اموری است که متن سلوک است و با انجام دادنش انسان قدم در وادی سلوک می‌نهد و پیش می‌رود.

2 - انسان سالک با دیگران تفاوتی اساسی دارد. سالک همانند انسان مؤمنی است که قصد خانۀ خدا و انجام فریضه حج دارد و بدین منظور از میقات مُحرِم شده و در حال احرام به سر می‌برد. بسیاری از امور بر انسان مُحرم حرام است، ولی برای دیگران جایز و گاه مستحب است. مثلاً مُحرم نمی‌تواند گل ببوید، عطر بزند، حیوانی را بکشد، یا معاشرت جنسی داشته باشد و ... ولی دیگران در انجام این کارها آزادند. آری، مُحرم اگر به حرم رسید و اعمال و آداب حرم را به‌جا آورد و در پایان سر تراشید و بدین وسیله اعلام بندگی کرد، آن‌گاه می‌تواند به انجام کارهای ممنوع برای او بپردازد.

سالک الی الله قصد حرم امن الهی یعنی مقام فناء فی الله و بقاء بالله را دارد و به همین دلیل مُحرم است و بسیاری از کارهایی که برای دیگران مباح و یا مکروه است، برای او حرام است و بسیاری از کارهایی که برای دیگران مباح و یا مستحبّ است برای او واجب است. نماز شب، بیداری بین الطلوعین، کم‌خوری و کم‌خوابی (نه در حدّ افراط)، سکوت همراه با تفکر و ... برای سالک واجب است و شب‌نشینی‌های طولانی و بی‌فایده یا کم‌فایده، سفرهای غیرضروری، خواندن کتاب‌های سرگرم‌کننده و بی‌محتوی و مانند آن، رفاقت با انسان‌های بی‌درد و ... برای سالک حرام است.

البته هنگامی که سالک به کمال رسید، همانند آب کرّ می‌گردد که با ملاقات نجس متنجس نمی‌شود و آن‌گاه خواهد توانست به برخی از کارهای ممنوع برای سالکان مبتدی بر اساس رعایت مصلحت، بپردازد. البته در این هنگام ارادۀ او در ارادۀ خدا فانی است.

پس اگر گفته می‌شود که سالک باید اعمال و آداب مخصوصی را رعایت کند، به جهت همین تفاوت اساسی است.

3 - اگر سالک دستش به دامان ولی یعنی انسان کامل برسد، زادش همان دستوراتی است که استادش برای او در نظر می‌گیرد. کسی که به کامل برسد، از نظر دانستن زاد و توشۀ مناسب با سفرش هیچ غم و غصه‌ای ندارد. فقط بر اوست که تسلیم باشد و اطاعت کند. فرض کنید خداوند توفیق داد و ما به حضور قطب عالم امکان حجت ‌بن الحسن المهدی ـ ارواحنا فداه ـ رسیدیم. زاد و توشۀ ما در راه رسیدن به خدا چیزی جز دستورات آن حضرت نخواهد بود، فقط بر ماست که همچون علی بن ابی‌طالب صلواةالله علیه در محضر رسول خدا تسلیم محض باشیم، نه همانند منافقین از اصحاب پیوسته اعتراض کنیم و نظر بدهیم و بر نظر غلط خویش پافشاری کنیم. اجتهاد در برابر نصِّ معصوم نابخردی است(مونه‌هایی از این عمل نابخردانه بعضی اصحاب پیامبر را در کتابِ «النص و الاجتهاد» نگاشته علامّه سید شرف‌الدین ببینید).

اگر سالک دستش به دامان «کامل» نرسید، می‌تواند از دستورات کلی سلوکی که مورد تأیید و تأکید شرع نیز هست، با رعایت رفق و مدارا و در نظر گرفتن حال خود با توکل بر پروردگار استفاده کند.

4 - آنچه در این بخش ذکر می‌کنیم، دستوراتی کلی است که همگان را همیشه به کار آید. به دیگر سخن: دستورات سلوکی به دو بخش عمومی و خصوصی تقسیم می‌شوند. چنانکه در تقسیم دیگر به دو بخش دائمی و مقطعی قابل تقسیم هستند. دستورات عمومی، دستوراتی است که عموم یا اغلب سالکان را به کار آید و رعایتش بر همه یا اکثر لازم است و دستورات خصوصی آنهاست که استاد به شخص خاص برحسب حال، استعداد و شاکلۀ خاص او دستور می‌دهد. چنانکه، دستورات دائمی، دستوراتی است که از آغاز تا انجام سلوک رعایت آنها لازم است، همانند نماز شب و دستورات مقطعی آنهاست که در پاره‌ای مراحل مورد تاکید است، همانند ذکر استغفار یک اربعین یا بیشتر در آغاز سلوک. آنچه ما در این بخش ذکر می‌کنیم، دستورات عمومی و دائمی است که به عنوان زاد و توشۀ سفر برای همگان همیشه لازم المراعاۀ است و به دستورات خصوصی و مقطعی ـ حتی‌الامکان ـ نمی‌پردازیم، زیرا این‌گونه دستورات، به عهدۀ استاد سلوک است و نسبت به اشخاص گوناگون تفاوت می‌پذیرد و بیان آن به عنوان دستور عمومی همانند آن است که پزشک به هر کس از درب مطبّ وارد شود، نسخه‌ای برای دل ‌درد بدهد، اگرچه او سردرد داشته باشد.

5 - انجام دستورات سلوکی اگرچه برای مبتدی و سالک نوپا، کمی مشکل است، اما در این زمینه به چند نکته که موجب دلگرمی است، باید توجه داشت:

الف: دشواری‌ها تا وقتی است که «عشق به خدا» در دل سالک زنده نشده است. اگر سالک عاشق شد، از آن به بعد کمتر سختی احساس می‌کند، زیرا بر براق عشق سوار شده و به راحتی سفر می‌کند. تمام تلاش اساتید راه خدا در آغاز سلوک این است که با دستورات و آدابی ـ اگرچه مقطعی و موقت ـ عشق را در دل سالک زنده کنند. در فصل «مرکب سفر» به این بحث پرداختیم.

ب: سالک در آغاز سلوک،‌ از شوقی زائد الوصف برخوردار است. این شوق می‌تواند از دشواری پاره‌ای دستورات سلوکی بکاهد. البته باید تلاش کرد که چراغ این شوق به خاموشی نگراید.

ج: از همۀ اینها گذشته، خداوند رحمان در وجود آدمی نعمتی به نام «عادت» به ودیعت نهاده است. بزرگان گفته‌اند: «العادۀ طبیعۀ ثانیۀ»؛ «عادت همانند طبیعت دوم انسان است». انسان بر اثر تکرار یک عمل بدان معتاد می‌شود و دیگر انجام آن عمل که ملکۀ او شده، هیچ فشاری بر او تحمیل نمی‌کند و چه بسا ترکش مشکل بنماید. در میان سالکان الی الله کسانی دیده شده‌اند که بر اثر شدّت عادت به سحرخیزی و تهجد، محال می‌نماید تحت هیچ شرایطی هر چند سخت تهجدشان ترک شود.

د: سخن را در این زمینه با اشاره‌ای به «توفیق الهی» به پایان می‌بریم تا ختامه مسکٌ ‌گردد. سالک اگر اخلاص پیشه کند، توفیق الهی چنان دستگیرش می‌شود که همۀ سختی‌ها ـ و از آن جمله فشار ظاهری برخی دستورات سلوکی ـ را برای او آسان می‌سازد.

زاهد ار راه به رندی نبرد معذورست

عشق کاریست که موقوف هدایت باشد

6 - راه سلوک الی الله، راه مجاهده و ریاضت است و بدین جهت قدم نهادن، پیش رفتن و به مقصد رسیدن در آن، همت بلند می‌طلبد. برخی انسان‌ها از نظر شاکله قوی الهمه هستند و ذاتاً از همت بلندی برخوردارند. این‌گونه افراد، معمولاً، قوی النفس‌اند و کمتر کاری ـ هرچند بزرگ ـ در نظرشان نشدنی جلوه می‌کند. این‌گونه انسان‌ها اگر درست به راه خدا هدایت شوند، کوه‌های مشکلات را از سر راه خود برداشته و به پیش می‌روند.

اما گروه دیگری از انسان‌ها از نظر شاکله این‌چنین نیستند. اینان ضعیف الهمه یا متوسط الهمه‌اند و یا چنین می‌پندارند. به هر حال، این گروه دائماً از ضعف همت می‌نالند و به دنبال دارویی برای درمان این درد می‌گردند.

اینک درصددیم که راه‌هایی برای درمان این درد معرفی کنیم. البته روان‌شناسی مدرن هم در این زمینه پیشنهاداتی دارد که ما بدان نپرداخته‌ایم و آنچه اینجا می‌گوییم دانسته‌ها و تجربه‌های خودمان است:

الف: انسان دائماً باید به خود تلقین کند که انسانیت انسان به انتخابگر بودن و اراده کردن اوست. به خود تلقین کند که مگر تو از فلانی (بزرگی از بزرگان) چه کم داری؟ او انسان است و تو هم انسان.

راه‌های تلقین به خود زیاد است که انسان در عمل، به آنها دست می‌یابد.

ب: خواندن حالات بزرگان و به خصوص اولیای الهی در بلندی همت بسیار مؤثر است. مطالعۀ کارهای شگفتی که آنها می‌کرده‌اند و حالات معنوی بلندی که بر اثر این‌گونه ریاضت‌ها به دست می‌آورده‌اند، در همت انسان و درس‌آموزی او کمال تأثیر را دارد. اسوۀ صمت و تقوا حضرت آیت‌الله بهجت می‌فرمودند: خواندن زندگی‌نامۀ بزرگان در حکم خواندن کتاب‌های اخلاقی است. همچنین، خواندن روایات مجاهدۀ نفس(همانند روایات باب جهاد النفس وسائل الشیعه) اثر شگرفی در بلندی همّت دارد.

ج: گفتن برخی اذکار همانند یا قوی، یا مرید ،و یا مُمِدَّ الهِمَم، با توجه و آداب ذکر می‌تواند در بلندی همت انسان تأثیر بگذارد.

د: از همه مهم‌تر اینکه انسان، برخی کارها را که کمی برای نفس مشکل است (نه زیاد) انتخاب کند و آنها را در مدت معینی به هر نحو که شده انجام دهد و به هیچ وجه در آن مدت آنها را ترک نکند. مثلاً کسی که بیداری بین الطلوعین (از اذان صبح تا طلوع آفتاب) برای او سخت است، تصمیم بگیرد که به مدّت یک هفته بین الطلوعین را به هر نحو که شده بیدار باشد. مثلاً بلافاصله پس از بیداری دوش آب سرد بگیرد یا مقداری نرمش کند یا غذایی تناول کند و ... . خلاصه، به هر کیفیت که شده خود را در این یک هفته در این زمان معین بیدار نگه دارد و بعد مدتی به نفس خود استراحت داده، در مورد همان کار یا کار دیگری که بر نفس مشکل است، ریاضت را ادامه دهد، به این صورت که کار دوم را مقداری سنگین‌تر و در مدتی بیش‌تر انجام دهد. با این عملکرد، پس از مدتی نه چندان زیاد از همتی بلند برخوردار خواهد شد. نهایت باید سعی کند که از آغاز، موارد ریاضت را دستورات سلوکی قرار دهد که تمرینی هم برای انجام آنها باشد.

تقریر دیگر: به تقریری منظم‌تر منشأ کم‌همّتی اموری است که با راه حلّ آنها اشاره می‌شود:

الف: گاه منشأ بی‌همتی یا کم‌همتی آگاهی نداشتن یا غفلت از اهمیت کار است که در این صورت چاره‌اش مطالعه و تأمّل در مطالبی است که آگاهی‌بخش و غفلت‌زداست. مانند مطالعۀ روایات اخلاقی و عرفانی، مطالعۀ کتاب‌های مؤثّر (همانند کتاب لقاء الله مرحوم ملکی تبریزی که در مقدمه راجع به این کتاب توضیحاتی داده‌ام) و خواندن و شنیدن حالات و مقامات اولیای الهی.

ب: گاه منشأ بی‌همتی یا کم‌همتی خودکم‌بینی است و راه حلّش تلقین به قوی و مصمم بودن خود به ضمیمۀ قرائت زندگی‌نامۀ مردان بزرگ و عارفان عالی‌مقام است.

ج: گاه منشأ، تصور سخت بودن مسیر است و راه حلّ، تلاش برای بلند کردن همّت و تلاش برای زیاد شدن عشق است.

د: گاه منشأ، تنبلی ارثی و ذاتی است که راه حلّ، همۀ امور یاد شده در بالا به ضمیمۀ مداومت بر اذکار مؤثر همچون یا قوی و یا مریدو یا ممد الهمم است. آری، خواستن توانستن است.

7 - زاد و توشۀ سالک همان دستورات دینی است که در شریعت غرّاء محمدی مورد تاکید قرار گرفته است. شعار عارفان «قرب نوافل» و «قرب فرائض» است. عارف ـ چنانکه گذشت ـ طریقت را باطن شریعت و حقیقت را پایان طریقت و باطن آن می‌داند و لذا هیچ راهی را اقرب از شریعت نمی‌داند، چنانکه هیچ کشفی را از «کشف محمدی» اتمّ نمی‌شمارد. در فصل راه میان‌بر سفر به این بحث خواهیم پرداخت.

بگذریم از عارف‌نمایان قلندرپیشه‌ای که از پیش خود اعمال و آدابی بافته‌اند و با نام دستورات سلوکی به خورد مشتی ناآگاه داده‌اند. عرفان واقعی از آنان بیزار است و آنان از آن بویی نبرده‌اند.

مرحوم علامه طباطبایی در رسالۀ نفیس «الولایه» چه زیبا فرموده است:

«و ممّا ذکرنا یظهر انّ حظّ کلّ امرءٍ من الکمال بمقدار متابعته للشّرع و قد عرفت انّ هذا الکمال امر مشکک ذو مراتب و نِعم ما قال بعض اهل الکمال: انّ المیل من متابعۀ الشرع الی الرّیاضات الشاقّۀ فرار من الاشقّ الی الاسهل. فانّ اتباع الشرع قتل مستمرّ للنفس، دائمی مادامت موجودۀ و الرّیاضۀ‌ الشاقّۀ قتلٌ دفعی و اسهل ایثاراً و بالجمله، فالشرع لم یهمل بیان کیفیۀ السیر من طریق النفس...» (رسالةالولایه، ص۴۱)؛

«از آنچه گفتیم روشن شد که بهرۀ هر کس از کمال به اندازه پیروی او از شریعت است و قبلاً روشن شد که کمال امری مشکک و دارای درجات است و چه خوب گفته بعضی از اهل فضل و کمال (استاد، آیت‌الله حاج آقا عزالدین زنجانی به حقیر به صورت شفاهی فرمودند:

به گمانم مراد علامه در اینجا پدر اینجانب مرحوم آیت‌الله آقا سید محمود است. این دو با هم رفیق صمیمی بودند.)، پرداختن به ریاضات سخت من درآوردی و ترک پیروی از شریعت در حقیقت فرار از کار سخت به سوی کار راحت و آسان است، زیرا پیروی از شریعت کشتن نفس به صورت تدریجی است و تا وقتی نفس هست، این کشتن ادامه می‌یابد، ولی ریاضتِ سخت، کشتن دفعی نفس است و روشن است اولی مشکل‌تر‌ و انتخابش سخت‌تر است. جانِ سخن آنکه، شریعت مقدس اسلام کیفیت سیر الی الله را از طریق نفس آدمی به خوبی بیان کرده است و هیچ نقطۀ مبهمی در آن باقی نگذاشته است».

به هر حال، برای هر دستورالعملی که در عرفان واقعی مطرح است دلیل یا ادله‌ای از شرع مقدس وجود دارد. یکی از کارهای مهمی که به نظر بنده هنوز به طور کامل انجام نشده و جایش خالی است همین است، یعنی باید نویسنده‌ای عرفان‌شناس و آشنا با قرآن و حدیث، منابع دستورات عرفانی را استخراج کرده و به صورت کتابی درآورد؛ البته پراکنده‌کاری‌هایی در این زمینه ـ از دیر زمان تاکنون ـ انجام گرفته است، اما تألیفی جامع و مستند هنوز در دست نیست. نمونه‌هایی از این کارهای ناقص را در کتاب‌هایی همانند رسالۀ الولایۀ از علامه طباطبایی، سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، مرصاد العباد از نجم‌الدین رازی، طرائق الحقائق از محمد معصوم شیرازی و بحرالمعارف از ملاعبدالصمد همدانی می‌بینیم.

ما در این بخش (بخش زاد و توشه) فقط به برخی ادله اشاره‌ای گذرا می‌کنیم و از تفصیل، به علت رعایت اختصار چشم می‌پوشیم.

8 - آیا می‌توان از زاد و توشۀ سالک با یک عبارت جامع تعبیر کرد؟

بعضی می‌پندارند زاد اصلی سالک در راه خدا در یک امر خلاصه می‌شود و اما آن یک امر چیست؟

برخی گفته‌اند: زاد سالک خاکساری و تذلل اوست، زیرا با «فقر» و «درویشی» سالک پیش می‌رود.

برخی دیگر گفته‌اند: زاد سالک مراقبه است، زیرا سنگ زیربنای سلوک مراقبه است. مراقبه در هر موطنی تفسیر خاصّی دارد.

بعضی دیگر گفته‌اند: زاد سالک عشق اوست. عشق سالک را بالا می‌برد و به اوج بی‌نهایت می‌رساند.

به نظر ما تمام این آراء ناقص است.

مثلاً در قول اخیر این اشکال هست که در مراتب عالی سلوک عشق مانع راه است نه زاد راه. عشق، عاشق و معشوقی در خود گنجانده است و در مراتب عالی سلوک، عاشقی رخت برمی‌بندد. پس چه باید گفت؟ به نظر می‌رسد تعبیر از تمامی زاد و توشه‌های سفر در یک واژه یا جمله کار آسانی نیست، ولی اگر بخواهیم چنین تعبیری داشته باشیم، باید بگوییم: زاد و توشۀ سلوک در یک کلمه «اهتمام به سلوک» است. هر چه اهتمام به سلوک بیشتر باشد، سلوک صاف‌تر، قوی‌تر، سریع‌تر و پرنتیجه‌تر است. انسان سالک باید سلوکش همه چیزش باشد و همۀ کارهای خود را از خرد و کلان با سلوکش تنظیم کند. سر بدهد، اما راهش را از دست ندهد. «اهتمام به سلوک»‌ عنوانی است که به یک معنی همۀ دستورالعمل‌ها و آداب و زاد و توشه‌ها را در برمی‌گیرد و هیچ چیز در سلوک به اندازۀ آن مهم نیست.

9 - مرحوم محقق طوسی در کتاب نفیس اوصاف الاشراف شش امر را به عنوان زاد و راحلۀ سفر معرفی کرده است. این شش امر که در باب اول کتاب ذکر شده است عبارت است از: ایمان، ثبات، نیت، صدق، انابت و اخلاص. از دیدگاه محقق طوسی این امور شش‌گانه در مبدأ حرکت معتبر است و حرکت الی الله متوقف بر آنهاست(اوصاف الاشراف، صص۴۶ و ۵۱).

ظاهراً زاد سفر در دیدگاه محقق طوسی با آنچه ما به عنوان زاد و توشۀ سفر در این بخش مطرح می‌کنیم، تفاوت‌هایی دارد و حداقل این است که نسبت بین این دو دیدگاه عموم مطلق یا من وجه است.

10 - استاد می‌فرمود‌ند:

«سلوک آن دقائق و ظرائف است، ذکر را که همه می‌توانند بگویند».

این جمله‌ای است بس بلند و مقصود این است که:

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

نه هر که آینه سازد سکندری داند

نه هر که طَرفِ کُلَه کج نهاد و تند نشست

کلاه‌داری و آییـن سروری دانـد

هزار نـکتۀ باریـک‌تر ز مـو اینـجاست

نه هر که سر بتراشد قلندری دانـد(دیوان حافظ)

بلکه:

نقد صوفی نه همه صافی و بی‌غش باشد

ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد(دیوان حافظ)

به هرحال، منظور این است که رعایت نکردن ظرائف و آداب سلوک الی الله گرچه همراه با سال‌ها ذکر و ورد گفتن باشد، سالک را به پیش نمی‌برد، بلکه ذکرِ بدون مراقبه و عبادتِ بدون توجه گاه قساوت قلب می‌آورد(تذکرة المتقین، ص۵۴)

11 - شماری از دستورات سلوکی هم به عنوان زاد و توشه مطرح است و هم به عنوان منزلی از منازل سفر. همانندِ توکل. سرّ مطلب از آنچه در بحث «حقیقت منازل سفر» خواهیم گفت، روشن خواهد شد.

12 - برخی دستورات با اینکه به صورت کلی مطرح می‌شود، به صورت جزئی نیز مطرح می‌گردد و این به خاطر تاکید و اهمیت است. مثلاً اجتناب از حرام‌خواری مستقلاً طرح می‌شود با اینکه به صورت کلی تحت عنوان «ترک محرّمات» نیز مطرح می‌شود.

13 - زاد و توشۀ سفر الی الله که همان دستورات و آداب سلوک است به اقسامی قابل تقسیم است. برخی از این تقسیمات، به مناسبت گذشت و برخی را هم اینک یادآور می‌شویم.

دستورات سلوکی یا در ارتباط با خود شخص است و یا دیگران. اول مانند جوع که دستوری است فردی و دوم خود بر دو قسم است، زیرا یا در ارتباط با مردم است، همانند عزلت از خلق و رعایت حقوق دیگران و یا در رابطه با خداوند است مانند ادب مع الله.

در تقسیمی دیگر دستورات سلوکی به دو بخش ایجابی و سلبی تقسیم می‌شود. دستورهای ایجابی همانند ذکر و انس با قرآن و دستورهای سلبی همانند صمت و جوع. البته سلب در دستورهای سلبی سلوک نیز به علت تنافی با طبع آدمی به معنای «کفّ نفس» یعنی «خودنگهداری» است که امری وجودی و ایجابی است، مگر به صورت ملکه در آید که در آن صورت به معنای ترک خواهد بود.

از بُعدی دیگر، دستورات سلوکی را می‌توان به دو بخش مرتبط با یکدیگر همانند مشارطه و مراقبه و محاسبه و غیر مرتبط همانند صمت و جوع تقسیم کرد.

14 - آنچه به عنوان توشۀ سالک مطرح است، از نظر عرفانی رعایتش بر سالک لازم و واجب است، ولی از نظر فقهی می‌تواند واجب، مستحب و یا مباح باشد و البته نمی‌تواند از نظر فقهی حرام یا مکروه باشد. روش ملامتیه مورد امضای عارفان متشرّع نبوده و نیست. از باب نمونه: ترک لقمۀ حرام در فقه واجب است و در سلوک هم واجب است. ترک لقمۀ مشتبه در فقه مستحب و نیکوست، ولی در سلوک واجب است. نماز شب در فقه مستحب مؤکد و در سلوک واجب است. دوام طهارت در فقه مستحب است و در سلوک واجب. خوردن غذا با عنوان لذّت در فقه مباح است و در سلوک حرام.

از این بالاتر، ممکن است اعمالی برای سالک نوپا مباح یا مستحبِّ سلوکی باشد و برای سالک پیشرفته جایز نباشد. بسیاری از خطورات نفسانی برای مبتدی مسئله‌ساز نیست، ولی برای سالک راه‌رفتۀ کارکرده، مشکل‌ساز است. این است که گفته‌اند:

«حَسَناتُ الاَبْرارِ سَیئاتُ المُقَرَّبین»(بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۵؛ ج۱۱، ص۲۵۶؛ ج۱۷، ص۳۸)؛

«خوبی‌های نیکان، بدی‌های نزدیکان به ساحت قدس الهی است». 

اینک، پس از این مقدمات چهارده‌گانه، به ذکر زاد و توشۀ سفر، به ترتیب حروف الفبا، می‌پردازیم.


منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص 272 تا 283