از دیدگاه ما این منطق نادرست و این رفتار غلط است، زیرا:
اوّلاً: آبروی مؤمن از آن پروردگار است و نه از آن او، لذا این آبرو محترم است و حفظش بر همگان واجب است تا آنجا که نه تنها فدا کردن مال برای حفظش مورد تأکید است «اجعَل مالَک دون عِرضِک»، بلکه بهترین مال هر کس، مالی است که بدان آبرویش را نگه دارد.
«إِنَّ خَیرَ مَالِکَ مَا وَقَیتَ بِهِ عِرْضَک» (بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۸۹).
در روایت است که:
«حرمت مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است» (بحار الانوار، ج۴۷، ص۹۰).
عجبا! کعبهای که «قیاماً للناس»(مائده/۹۷) است و لشکر فیلسوار ابرهه به خاطر شکستن حرمت آن عذاب میشوند، حرمتی کمتر از حرمت یک مؤمن دارد.
حفظ حرمت مؤمن بر همه و در درجهٔ نخست بر خود او لازم است و بدین دلیل مؤمن حق ندارد گناهش را در پیشگاه غیر حق تعالی بازگو کند. اگرچه آن غیرخدا، پاپ اعظم که به پندار بعضی نماینده خدا و عیسی شمرده میشود، باشد. قرض کردن در غیر ضرورت شدید برای مؤمن مکروه است، زیرا مایهی ذلّت اوست. اجتناب از مواضع تهمت بر مؤمن به همین جهت لازم است.
ثانیاً: دیدگاه ملامتیه خود نوعی شرک است. کسی که به خاطر شکسته شدن در نزد دیگران دست به «ریای معکوس» میزند، یعنی در کنار حضرت حق کسی یا کسانی را میبیند که آنها متوجّه اویند و او به سوی آنها توجّه میکند و میکوشد تا شخصیت خود را در نزد آنان تخریب کند تا نفسش شکسته شود. آیا دیدن غیر حق و توجّه به غیر حق، هرچند به منظور درهم شکستن صَولت نفس، شرک نیست؟ سالک راستین جز حق نمیخواهد و نمیبیند. او برای غیر حق ارزشی قائل نمیشود که بخواهد برای آن کاری انجام دهد.
ثالثاً: نفسِ عمل به همهٔ دستورات شرع، هدف مورد نظر ملامتیون را تأمین میکند. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم زاهدترین مردم بود؛ بر الاغ برهنه سوار میشد و کسی را هم پشتش سوار میکرد. این عمل امروزه مانند آن است که بزرگی همانند رئیس جمهور دوتَرکه با دوچرخه در خیابان براند. آیا این کار نفس آدمی را خوار نمیسازد؟ آیا این مصداق شکستن نفس نیست؟ لباس رسول الله همیشه از ارزانترین پارچهها و همراه با چندین وصله بود، آیا این تربیت نفس نیست؟ پیامبر با دست خود از بز شیر میدوشید و به یاران میبخشید، آیا این غیر از شکستن نفس است؟ عیسی مسیح روزی پای حواریین خود را شست، آیا این تهذیب نفس نیست؟
رابعاً: به دنبال نام و ننگ نبودن غیر از به دنبال ننگ بودن است.
اولی یعنی آزادی از هر قید و دوّم یعنی مقید بودن به قید خلقِ خدا و احساس ضرورت تغییر نظر آنها نسبت به انسان. رندی اولی است، نه دوّمی.
به قول حافظ:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است
خامساً: از گفتار و رفتار بزرگان دین و اولیای معصومین درمییابیم که مؤمن باید به دنبال حفظ و ازدیاد آبروی خود باشد و در حفظ و ازدیاد آبروی سایرین بکوشد. امروزه اعادهٔ حیثیت در دادگاههای دنیا به عنوان طلبی مشروع، مورد تقاضای افراد است. در ادعیه نیز این مطالب بیان شده و از خدا خواسته شده است که آبروی انسان را حفظ کند، مگر نه این است که یکی از کارهای همیشگی و اساسی او ستّاریت است.
سادساً: اولیای دین به ما آموختهاند در کنار طلب آبروی بیشتر در میان مردم از خداوند، مصرّانه از او بخواهیم که به همان اندازه که عزّت و آبرو در میان مردم پیدا میکنیم در درون خود و در پیشگاه حضرت حق ذلّت پیدا کنیم، چون ذلیل درگاه او، عزیز عالَم است.
سابعاً: همانگونه که «ریای معکوس» صحیح نیست، زیرا خلاف حقّ است، سجادّه آب کشیدن، زهدفروشی و ترک دنیا للدّنیا هم بسیار مذموم است و متأسفانه چه فراوان است. بسیارند کسانی که نان به اسم دین میخورند و دنیا را به خاطر دنیا ترک میگویند؛ یعنی بخش کوچکی از دنیا را به خاطر بخش بزرگتر رها میکنند. از مال میگذرند که به جاه برسند با اینکه میدانیم جاه لفظاً و معناً و وزناً یعنی: چاه. در روایات است
«آخِرُ ما یخْرُج من رُؤوسِ الصِدِّیقین حُبُّ الرِئاسَه» (شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۸۱)؛ «آخرین حسی که از دل صدیقان بیرون میرود، دوستی مقام است»
به همین علت دیده شده که برخی از جاه ظاهری میگذرند که به جاه معنوی یعنی حکومت بر دلهای مردم دست یابند، زیرا در عالم، حسی شیرینتر از پرستیده شدن و مراد بودن یافت نمیشود. در مثل یا حکمت فارسی میگوییم: «یک مرید خر بهتر است از یک لشگر».
استاد حکمت بنده فرمود:
«در این گونه ارادتها اول مرید، خَر میشود و سپس مُراد».
چرا؟ زیرا رفته رفته توهمش بر او غالب میشود و میپندارد که واقعاً کسی است.
سخن را با روایتی از امام سجاد علیه السلام که ناقل آن امام رضا علیه السلام است به پایان میبریم.
امام سجاد علیه السلام میفرماید:
اگر دیدید کسی رفتارش به ظاهر شایسته بود، از مال حرام اجتناب داشت، هیچگونه انحراف جنسی نداشت و عقل و خردش به ظاهر پسندیده بود، نباید گول او را بخورید تا بفهمید
«کیف مَحَبّته للرِئاسات الباطله و زُهدُه فیها فانّ فی الناس من خَسِر الدنیا و الآخره َیتْرُک الدنیا للدنیا و یَری اَنّ لذه الرِئاسَه الباطله افضَل من لَذه الأمْوالِ و النِّعَمِ المُباحَه المُحَلَّلَه فیتْرُک ذلک اجْمَع طلَباً للرِئاسه»؛
«چقدر تشنهی قدرت و ریاست باطل است. چه اینکه کسانی هستند که دنیا را به خاطر دنیا ترک میکنند و اعتقادشان بر این است که لذتِ ریاست از لذت مال و دیگر نعمتهای حلال الهی برتر است. بدین علت از همهی آنها دست میکشد که به ریاست برسد. چنین شخصی دنیا و آخرت را با هم از دست داده است»(بحارالانوار، ج۲، ص۸۴).
منابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، صص 288 تا 292