عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

در بخش «مرکب سفر» دربارۀ عشق به تفصیل سخن گفته‌ایم. تکرار لازم نیست. در اینجا به دلیل اهمیت موضوع به جملات زیر بسنده می‌کنیم:

ـ عشق بُراق سلوک است.

ـ حقیقت دین جز محبت و عشق نیست. «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب»(کافی، ج۸، ص۷۹).

ـ راه تحصیل عشق خدا، مراقبۀ شدید و زهد در دنیاست.

ـ عبادتِ بدون عشق عبادتی بی‌جان و بی‌تأثیر است.

ـ سالک به هرگونه که می‌تواند باید تحصیل عشق کند و گرنه رشد نمی‌کند.

ـ عشق مجازی، به معنای عشق نفسانی و نه حیوانی، می‌تواند مقدمه و پل عشق حقیقی باشد.

ـ عشق پیش از فنای فی الله در پایان سفر اوّل از بین می‌رود، زیرا هرچه بوی کثرت می‌دهد از بین می‌رود.

ـ عشق درمان دارد. عاشق بالاخره روزی می‌سوزد. آری به تعبیر حضوری هندی:

گفتم به چشم از عقب گل‌رُخان مرو

نشنید و رفت عاقبت از گریه کور شد(روح مجرد، ص۵۳۸).

بحری است بحر عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست(دیوان حافظ).

ـ عالَم بر اساس محبت و عشق برپاست. عرفا ظهور مظاهر خدای ظاهر را با «حرکتِ حبّی» تفسیر می‌کنند و به روایت « کنز مخفی» استناد دارند.

طفیل هستی عشقند آدمی و پری

ارادتی بـنـما تـا سعادتی ببـری

بکوش خواجه و از عشق بی‌نصیب مباش

که بنده را نخرد کس به عیب بی‌هنری

طریق عشق طریقی عجب خطرناک است

نعوذ بالله اگر ره به مقصدی نبری(دیوان حافظ)

باز هم بشنویم از لسان الغیب:

در ازل پرتو حسنـت ز تـجلّی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت

عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد

برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد

مدعی خواست که آیـد به تماشاگه راز

دست غیب آمد و بر سینۀ نـامحرم زد

جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت

دست در حلقۀ آن زلف خم اندر خم زد

دیگران قرعۀ قسمت همه بر عیش زدند

دل غم‌دیدۀ مـا بـود که هم بـر غم زد

حافظ آن روز طرب نامۀ عشق تو نوشت

کـه قلم بـر سر اسبـاب دل خـرّم زد(دیوان حافظ)