1 - کیاست و زرنگی تبعّضبردار است و درجاتی دارد. دیده میشود افرادی را که در راه آخرت بسیار زیرکند، ولی در امور دنیوی بسیار سادهاند و برعکس، انسانهای فراوانی در مسائل جمع مال و رسیدن به جاه بسیار تیزبین، آیندهنگر و زیرکند، ولی در امور مربوط به آخرت اینچنین نیستند. در روایت است که اکثر بهشتیان ابلهاند و ابله چنین تعریف شده است.
«الْعَاقِلُ فِی الْخَیرِ الْغَافِلُ عَنِ الشَّر» (بحارالانوار، ج۹۴، ص۹۸)؛ «کسی که در کار خیر فهیم و خردورز است و نسبت به کارهای بد به کلّی غافل است»
و به اصطلاح عامیانه اصلاً در باغ نیست.
2 - کیاست دینی نوعی صراحت در گفتار را میطلبد. سالک و بل مؤمن در بسیاری از موارد باید به صراحت پاسخ دهد. یکی از دانشمندان گفته است:
انسان باید جرأت نه گفتن داشته باشد. گاه ما با یک بله گفتنِ بیجا مدتها گرفتار میشویم. مجبور میشویم چندین دروغ، توریه، توجیه و خلف وعده داشته باشیم که شرّ آن بله را از سرمان کوتاه کنیم.
3 - کیاست با شیطنت تفاوت دارد. در روایت است:
آن چه معاویه داشت، شیطنت بود، (کافی، ج۱، ص۱۱) نه سیاست و کیاست.
تقوا جلوی این شیطنت را میگیرد. امام علی صلواهالله علیه فرمود:
«لَوْ لَا التُّقَی لَکُنْتُ أَدْهَی الْعَرَب» (کافی، ج۸، ص۲۲)؛ «اگر تقوا نبود، من زرنگترین عرب بودم»
و در جای دیگر فرمود:
«وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیۀ بِأَدْهَی مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یغْدِرُ وَ یفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیۀ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاس» (نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۰)؛ «معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما او نیرنگ میزند و گناه میکند و اگر نیرنگ ناپسند نبود، من از زرنگترین مردمان بودم».
بسیاری از سیاستمداران در جهان امروز و بسیاری از ثروتمندان بازارهای ما مبتلا به کیاست شیطانیاند. سالک از هرگونه زرنگی و سیاست شیطانی به دور است، ولی از کیاست الهی به خوبی برخوردار است.
4 - بر اثر سلوک، نوری در سالک ایجاد میشود که بسیاری از امور پنهانی را میبیند. در روایت آمده:
«اتَّقُوا فِرَاسَۀ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ ینْظُرُ بِنُورِ اللَّه» (کافی، ج۱، ص۲۱۸)؛ «از تیزبینی مؤمن بهراسید که او با نور خدا میبیند».
استاد میفرمود:
«مرحوم حاج هادی ابهری سواد نداشت، ولی به خاطر نور خدایی علما از او پرهیز داشتند، زیرا میدید و تذکر میداد»
آری، به تعبیر مولانا در مثنوی:
کاملان از دور نامت بشنوند
تا به قعر تار و پودت درروندمنابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، صص 353 تا 354