موجودى را که در آن وصف معتبر نیست اسم گویند. چون زید، عمرو، بکر، حجر، شجر و غیره و آن را که با وصف اعتبار شده، چون وصف قدرت، علم، حیات، اگر آن اسم با این معانى اعتبار شود به آن صفت گویند مثل قادر، عالم، حىّ.
اما در اصطلاح عرفا هرگاه ذات وجود را با صفت معینى که تجلیاى از تجلیات وجود است اعتبار کنیم آن را اسم نامند مثل رحمان و رحیم، و آن صفاتى که در ذات به اعتبار شأنى از شئون و تجلّیاى از تجلیاتش اعتبار شود، مثل رحمت و علم آن را وصف میگویند و صفت
نامند. پس آن را که حکیم وصف میگفت در نزد اینها اسم است.
اسم از نظر عرفا مشتق است که ذات با صفت است. عالم را حکما وصف گویند و عرفا اسم.
منابع :
ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، علامه حسن زاده آملی، ص: 12