عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

پس انسان مر عالم را چون نگین انگشتر است به انگشتر که آن نگین محل نقش و علامتى است که به آن نقش و علامت پادشاه بر خزاینش مهر مى‌‏زند، تا دیگرى در آن تصرف نکند. از این رو کون جامع را خلیفه نامید.

زیرا حافظ خلقش مى‌‏باشد چنانکه خزاین به ختم یعنى مهر حفظ مى‌‏شود که تا مهر ملک بر آن خزاین است کسى جرأت و جسارت گشودن خزینه‌‏ها را ندارد مگر به اذن ملک پس حق جلّ و علا انسان را خلیفه خود گردانید در این جهت یعنى در حفظ عالم. پس همواره، عالم تا این انسان کامل در او وجود دارد، محفوظ است.

عزیز نسفى در کتاب شریف انسان کامل گوید:

چندین گاه است که مى‌‏شنوى که در دریاى محیط آیینه گیتى نماى نهاده‌‏اند تا هر چیز که در آن دریا روانه شود، پیش از آن که به ایشان برسد عکس آن چیز در آیینه گیتى نماى پیدا آید و نمى‌‏دانى که آن آیینه چیست و آن دریا کدام است. آن دریا عالم غیب غیب است و آن آیینه، دل انسان کامل است هر چیز که از دریاى عالم غیب غیب روانه مى‎‏شود تا به ساحل وجود رسد، عکس آن بر دل انسان کامل پیدا مى‏آید و انسان کامل را از آن حال خبر مى‌‏شود ( انسان کامل، رساله هیجدهم، فصل سوم، در بیان دل انسان کامل، ص 237- 238ألا تراه إذا زال و فکّ من خزانه الدّنیا لم یبق فیها ما اختزنه الحقّ فیها و خرج ما کان فیها و التحق بعضه ببعض، و انتقل الأمر إلى الآخره فکان ختما على خزانه الآخره ختما أبدیّا.

نمى‌‏بینى هنگامى که انسان کامل از دنیا منتقل شد و کسى نباشد که به کمال او متصف باشد و قائم مقام او بود، خزاین الهیه با او به آخرت منتقل می‌‏شود.

زیرا جمیع کمالات قائم به او و مجموع و منحصر و محفوظ به او بود، چون او رفت چیزى در خزانه دنیا نمی‌‏ماند تا حق آن را در خزینه نهد.


منابع : 

  • ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، علامه حسن زاده آملی، صص: 22 و 23