عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

امور باطل و محال دو دسته‌اند. برخی، در اصل تصورشان تناقضی وجود ندارد؛ لیکن به دلیل‌هایی به تناقض انجامیده، باطل و محال‌اند. محال بودن این امور باید اثبات شود. اما اموری دیگر، فی حد ذاته متناقض‌اند. مثلاً تصور مربعِ مدوّر، موجودِ معدوم و سفیدِ سیاه، اساساً محال است، و اصلاً نوبت به استدلال بر استحالة آنها نمی‌رسد.

گروهی می‌پندارند دیدگاه عرفا در باب وحدت شخصیه وجود و مفهوم عرفانی وحدت و کثرت در وجود، جزو دستة اخیر است؛ زیرا از یک سو وحدت اطلاقی وجود، و از سوی دیگر، کثرات را می‌پذیرد؛ در حالی که اگر وجود به وحدت اطلاقی موجود است، کثرات هیچ و پوچ‌ خواهند بود، و اگر کثرات واقعاً متحقق و موجودند، وجود به وحدت اطلاقی موجود نیست و وحدت شخصیه معنا ندارد.

گاهی همین توهم به گونة دیگری مطرح می‌شود: بر اساس نظریة وحدت شخصیه، فقط یک وجود مصداق بالذات و واقعی موجود است، و بقیه، همه شئونات همان یک وجودند. حال آیا این شئون و کثرات و جلوه‌ها موجودند یا معدوم؟ اگر موجودند نمی‌توان گفت تنها یک وجود موجود واقعی است، و اگر معدوم‌اند، هیچ و پوچ‌اند و دیگر پذیرش کثرت در کنار چنان وحدتی بی‌معناست.

پاسخ این توهم و اشکال در آثار عرفا آمده است و آنان در مواضع گوناگون به چگونگی تحقق کثرات در کنار وحدت اطلاقی اشاره کرده‌اند. لکن در کلمات صدرالمتألهین، همان پاسخ با استقرار یافتن دو اصطلاح مصداق بالذات و مصداق بالعرضِِ موجود، به نحو روشن‌تری به چشم می‌خورد.

بر این اساس، در پاسخ اشکال مزبور می‌توان گفت مراد از موجود بودن یا نبودن کثرات و تجلیات چیست؟ آیا مصداق بالذات موجود مراد است یا مصداق بالعرض آن؟ اگر مراد، مصداق بالذات موجود است، کثرات و جلوه‌ها بدین نحوه از تحقق و وجود معدوم‌اند؛ اما این گونه نیست که اگر چیزی مصداق بالذات موجود نبود، هیچ نحوه تحقق و وجود نداشته و باطل محض باشد؛ بلکه می‌تواند به حیثیت تقییدیة آنچه مصداق بالذات موجود است به نحو بالعرض موجود باشد و از مصادیق موجود بالعرض قرار گیرد.

از منظر عرفان مصداق بالذات و حقیقی وجود و موجود، همان وجود واحد اطلاقی، یعنی خداوند متعالی است، و مابقی همه به حیثیت تقییدیة این وجود واحد، بالعرض موجودند؛ همچنان‌که در فلسفة صدرایی، اعتباریت ماهیت به معنای تحقق بالعرض آن در کنار وجود اصیل است؛ یعنی وقتی ممکن به وجود و ماهیت تحلیل می‌شود، از منظر صدرالمتألهین وجود ممکن حقیقتاً موجود است و مصداق بالذاتِ موجود می‌باشد؛ اما ماهیت ممکن گرچه در خارج هیچ و پوچ نیست و نفس‌الامر دارد، هرگز مانند وجودْ موجود و متحقق نیست، بلکه چون حد وجود و چگونگی آن است، نمی‌توان آن را معدوم محض دانست؛ زیرا معدوم محض دانستن آن بدین معناست که آن وجود حد ندارد و به چگونگی‌ای خاص موجود نیست؛ در حالی که قطعاً وجود امکانی، محدود است و به نحوه و چگونگی‌ای خاص موجود است. پس به حیثیت تقییدیة این وجود و به عرض آن، ماهیت نیز متحقق و موجود است و مصداق بالعرض موجود به شمار می‌آید.

از نظر عرفا نسبتی که صدرالمتألهین بین وجود امکانی و ماهیت برقرار می‌کند، بین همه ماسوی‌الله و حق‌تعالی برقرار است؛ یعنی هرچه غیر خداست به حیثیت تقییدیة حق و به نحو بالعرض موجود و متحقق است.

به دیگر سخن، در عرفان فقط وجود بالذات از ماسوای حق نفی می‌شود نه مطلق وجود، و همین معنا با وجود بالذات و اطلاقی و بی‌نهایت خداوند سبحان قابل جمع است و با آن در تنافی و تناقض نیست.

منابع :

  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 146 تا 148