حجت بر ملائکه قائم شد که مورد توبیخ الهى قرار گرفتند براى این که ملائکه وقوف نکردند؛ با آن چه که در نشئه (نهاد) این خلیفه بود و نیز توقف نکردند با آن چه اقتضاى حضرت حق از عبادت ذاتیه بود.
یعنى ملائکه از حدشان تجاوز کردند و در اعتراض تجاسر کردند. هم درباره جامعیّت خلیفه اللّه و هم راجع به نشئه روحانیت خودشان که طلب زیادت کردند.
چرا تجاوز کردند؟ زیرا هیچ کسى حق را نشناخت مگر به اندازه عطیّه اسمى ذاتى خود که مظهر حق است. حال اینکه براى ملائکه جمعیت آدم نبود و نیز ملائکه در حدّ اسماء الهیه خاصه بدانها که به آن اسماء تسبیح و تقدیس حق مىکنند هم توقف نکردند و تجاوز کردند و ندانستند که حق تعالى را اسمائى است که علمشان بدانها نرسد و بدان اسماء خدا را تسبیح و تقدیس نکردند.
مثلا چشم تسبیح و تقدیس مىکند به اسم بصیر و گوش به سمیع و هکذا دیگر قوا که هر یک مظهر اسمى خاص هستند امّا حقیقت نفس که جمیع قواست به تمام این اسماء تقدیس مىکند. مثل آدم و ملائکه چون نفس و قواى نفس است.
به جهت همین عم توقفشان این حال بر آنها غلبه کرد و گفتند أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها با اینکه این خود عین نزاع است که از آنها صادر شده پس آن چه که درباره آدم و در حق آدم گفتند عین آن عملى است که اینها با حق تعالى دارند. پس اگر نشئه ایشان (که آنها را از معرفت مرتبه آدم حاجب است) این نزاع را افاده نمىکرد این حرف را در حق آدم نمىگفتند. و حال اینکه ندانستند (که استعداد آنها و ذوات آنها اقتضاى همین نزاع را دارد که به آدم نسبت دادند).
منابع :
ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، علامه حسن زاده آملی، ص: 25