هر مخلوق اعم از مادى و مجرد به اندازه بهره وجودىاش علم به خالقش دارد.
فیلسوف عرب یعقوب بن اسحاق کندى مىگوید:
«إذا کانت العلّه الأولى متّصله بنا لفیضه علینا و کنّا غیر متّصلین به إلّا من جهته، فقد یمکن فینا ملاحظته على قدر ما یمکن للمفاض علیه أن یلاحظ المفیض، فیجب أن لا ینسب قدر إحاطته بنا إلى قدر ملاحظتنا له لأنّها أغزر و أوفر و أشدّ استغراقا.
یعنى: چون که علت اولى (بارى تعالى) متصل به ماست زیرا فیض او بر ماست و ما متصل به او نیستیم مگر از جهت او (موج از نظر آب بودن آب است) پس ممکن است درباره ما ملاحظه کنیم او را یعنى مفیض را به قدر فیضى که به ما افاضه فرمود (یعین اضافه اشراقیه) پس قدر و اندازه احاطه او به ما نسبت قدر ملاحظه ما او را برتر و فراتر است.
خلاصه نظر کندى این است که علم به علت براى معلول به قدر ظرف معلول است سعه و ضیقا و علم به معلول علم به علت است من وجه، و ما سوى اللّه همه فیض حقّند و فیض از مفیض جدا نیست چون اضافه اشراقیه است و جدایىشان در حد و نقص است چنانکه سید اوصیا و خاتم اولیا در عبارت بالا (بینونه صفه لا بینونه عزله) فرموده بودند. مثلا در نظر بگیریم موج را و دریا را که موج از آن جهت که آب است با دریا متصل است که بینونت عزلت (بینونت، یعنى جدایى و عزلت، یعنى بر کنار بودن) نیست و از آن جهت که موج است از دریا جداست یعنى موج است و دریا نیست که بینونت صفت است. پس موج دریا را به اندازه بهره وجودىاش از آب عالم است. در این باره جناب بابا افضل شیرین فرموده است:
گفتم همه ملک حسن سرمایه توست خورشید فلک چو ذره در سایه توست
گفتا غلطى، ز ما نشان نتوان یافت از ما تو هر آن چه دیدهاى پایه توست
منابع :
ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، علامه حسن زاده آملی، ص: 57