غرض این که هر موجودى متصف به اسماء و صفات الهى است، جز اینکه کمالات وجودیه او مستوعب جمیع کمالات و صفات نیست. زیرا وجود محدود و مقید است و کمال استیعابى براى مطلق است که ذات احدیت است و اینکه جمعى از قدما مىگفتند:
«فی کل شیء کل شیء» بعضى گفتند: مرادشان از این عبارت رمز و إیماء به این نکته است. دیگر اینکه آن چه در خارج متحقق است وجوداتند که مظاهر و مجالى ذات مطلقهاند و چون صفات عین ذاتند اعیان خارجى براى وجود است و اگر گفته شود اعیان خارجى صفات به تبع وجود است، توسع در لفظ است و چون موجودات مقیده حیطه وجودىشان سعه و ضیقا متفاوت است، ناچار در داشتن کمالات اسماء و صفات متفاضلند. یعنى متفاوتند و اینکه شیخ اسماء و صفات را تعمیم داد به محمود و مذموم عرفا و عقلا و شرعا، براى این است، که هر صفت مذمومى از جهت انتساب به موجود مقید مذموم است و گر نه از آن روى که موجود متحقق است و به وجود متعلق است کمال است. مثلا زنا و نکاح در عمل یکى است، در انتساب متفاوتند. نمیشود از زانى سلب قدرت و دیگر صفات وجودیه منتسب به حق جلّ و علا کرد که زانى را به طور مستقل موجود کاره دانست وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ (انسان: 30) ولى از آن رو که شرّ است منتسب به زانى است و از آن جهت که براى قوه شهویه کمال و اثر وجودى است، خیر است «الخیر بیدیک و الشرّ لیس إلیک» و همچنین در دیگر افعال و امورى که عرفا یا عقلا یا شرعا مذموم است.
منابع :
ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، علامه حسن زاده آملی، ص: 138