آن چه از فیض أزلی عاید هر موجودى شده است نور اقدس وجود است و آن نور سره چون به لحاظ و حدود ملحوظ گردد اسماء اعیان بر آنها نهاده مىشود و کثرت پدید مىآید و به این حدود که همان تعینات آنهاست از یکدیگر به ظاهر متمیز مىگردند و اختلاف در خواص پیدا مىشود که این بنفشه است و آن گل گاو زبان و این حدود را در لسان حکما ماهیات گویند و در لسان عرفا اعیان ثابته.
پس هر موجودى را عین ثابت خاصى است و آن عین ثابت منشأ پیدایش آثار وجودى اوست و محل قابل گرفتن هبات و فیوضات بارى تعالى، و مبدأ وهاب فیاض به لسان حال هر عینى که همان استعداد و تقاضا و سؤال ذاتى اوست افاضه مىفرماید و اسناد امساک و بخل در اعطاى خواستههاى اعیان به واجب مطلق و غنى بالذات که یداه مبسوطتان راه ندارد و آن چه از اوست افاضه وجودات بالذات است و حدود ناشى از اعیان آنهاست و به اصطلاح مجعول بالذات وجود آنهاست نه ماهیات آنها که همان اعیان باشد.
همه شرور و نقایص از حدود برمىخیزد و نسبت شر به جاعل دادن بالعرض است و مجاز، چه از خیر محض جز نکویى نیاید و چون هر موجودى به اقتضاى عین ثابتش مىگیرد لاجرم سرنوشت هر موجودى به عین ثابت اوست. این همان است که حکما مىگویند: ماهیت مجعول به جعل جاعل نیست یعنى ذات و ذاتى علت نمىخواهد. الذاتی لا یعلل و العرضی یعلل. مثلا وجود که عارض بر ماهیت است علت مىخواهد در موجود شدن نه آن که خود ماهیت در ماهیت شدن علت بخواهد. به قول شیخ الرئیس «ما جعل اللّه المشمشه مشمشه بل أوجدها».
از این بیان معنى حدیث شریف «السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه» معلوم مىگردد. لسان الغیب قدس سره فرماید:
در أزل هر کو به فیض دولت ارزانى بود تا ابد جام مرادش همدم جانى بود
این بیت اشارت به «السعید سعید فی بطن امه» است و نیز فرمود:
گفتم که بسى خط خطا در تو کشیدند گفتا که همان بود که بر خط جبین بود
و این بیت اشارت به «الشقی شقی فی بطن امه» است و نقش جبین، همان سرنوشت است و در مصراع دوم این بیت گوید: آن خط خطا را کسى در تو نکشید که شر از ناحیه مبدأ بارى نیست بلکه این خط خطا از نقش جبین و سرنوشت و اقتضاى عین ثابت توست. این نکته را از شرح مرحوم دارابى بر دیوان حافظ استفاده کردم، از این بیان علت سنت نهادن «قرى» یعنى مهمانى را به «خلیل الرحمن» دریابید که «پریرو تاب مستورى ندارد.» |
منابع :
ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، علامه حسن زاده آملی، صص: 163 و 164