شارحان فلسفه صدرایی در مبحث اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، به نوعی از حیثیات تقییدی نظر داشته اند که نام آن را در این نوشتار حیثیت تقییدی نفادی نهاده ایم. در گام نخست برای بنیان نهادن یک نظام فلسفی منسجم وقتی که ذهن با واقعیت خارجی مواجه می شود این واقعیت خود را اولا در قالب ویژگی های گوناگونی مثل درخت بودن، سنگ بودن، رنگی بودن، زمان مند بودن و غیره به او عرضه می کند. این گونه ها قالب هایی برای تمایز اشیا از یکدیگر هستند. نام این قالب های امتیاز بخش اشیاء خارجی را ماهیت می گذاریم.
در همان مواجه نخست، امر عینی خود را چنین بر ذهن می نمایاند که مفهوم و معنایی به نام هستی، بودن یا وجود نیز بر ذهن نقش می بندد. نخستین پرسشی که در باره این دو حیثیت مأخوذ از اعیان خارجی به ذهن می رسد آن است که این حیثیت های دوگانه چگونه با یک واقعیت واحد خارجی ارتباط می یابند؟
در متن واقع حقیقت واحدی بیش نداریم که این هر دو حیثیت از آن اخذ شده اند پس از نظر فلسفی نمی توان هر دوی آنها را حاکی از آنچه متن واقع را پر کرده است دانست، زیرا نتیجه قطعی چنین گزینه ای التزام به وجود دو امر خارجی است که باید هر کدام بیان گر یکی از این حیثیات باشد. این در حالی است که بدون تردید ما در عین حال که در مواجه با شی خارجی، دو حیثیت فوق را انتزاع می کنیم، در می یابیم که این دو به یک واقعیت واحد مربوط اند. پس انتساب دوگانگی به متن واقع خلاف درک عقل صریح است و درک شهودی ما از شیء خارجی به عنوان شیئی واحد است. از سوی دیگر نمی توان گفت که این دو حیثیت متمایز و متفاوت هر دو به یکسان بیانگر یک متن واقع هستند زیرا در این صورت پرسشی بی پاسخ روی می نماید که چگونه امر عینی واحد، مبدأ ظهور دو مفهوم متمایز و دو حیثیت متفاوت در ذهن ما می گردد. پس بایستی در پی نوعی تکثر غیر از دوگانه انگاری شیء واحد در متن واقع باشیم، تکثری که بتواند از یک توجیه گر اخذ مفاهیم و حیثیات متمایز و متفاوت و از سوی دیگر حافظ وحدت شیء و عین خارجی باشد.
پاسخ دستگاه فلسفی صدرا آن است که یکی از حیثیات دوگانه یادشده باید بیانگر متن واقع و امر عینی و دیگری حاکی از یک ویژگی یا صفت همان عین خارجی باشد. به بیان دیگر متن واقع و شیء خارجی چنان است که افزون بر تحمیل مفهوم هستی که بیانگر عینیت داشتن آن در خارج است، مفهوم ماهیت را نیز به دلیل داشتن ویژگی و صفت خاصی در وجود خارجی اش بر ما القا می کند. در اینجا است که ما با دو اصطلاح اعتباریت برای حیثیت ماهوی و اصالت برای حیثیت وجودی واقعیت خارجی روبرو می شویم.
البته اعتباری بودن حیثیت ماهوی در این دیدگاه بیانگر آن نیست که ماهیات تنها اموری ذهنی اند به طوری که در اعیان خارجی هیچ ریشه ای ندارند و ساخته و پرداخته ذهن هستند.
علامه حسنزاده آملی در تعلیقات نفیسشان بر اسفار، آنجا که ملاصدرا ماهیات را صور کمالات وجود معرفی میکند، میفرمایند:
فالماهیات امور اعتباریة لها شأنیه لا أنّها لیست بشیءٍ رأساً وإعداماً محضاً کیف وهی صور کمالات الوجود وقوالبها ومعنی اعتباریّتها أنّها لیست بمتحصّله متأصّله کالوجود بل حصولها مع الوجود حصول اللاّمتحصّل مع المتحصّل لا الاعتباریه المحضة التی یعتبر العقل کأنیاب الأغوال؛
(صدرالمتألهین، اسفار، تصحیح و تعلیقة علامه حسنزاده آملی، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، ج۱، ص۴۱۸).
ماهیات اموری اعتباریاند [لکن باید دانست که] برای آنها شأنیتی (از واقعیت) هست، نه آنکه آنان بهکلی هیچ چیزی نبوده، عدم محض باشند. چگونه میتوان آنها را عدم محض پنداشت، در حالی که صور کمالات وجود و قالبهای آنهایند؟ و معنای اعتباریت ماهیات آن است که آنان همانند وجود متحصل و متأصل نیستند، بلکه تحقق آنها با وجود همانند تحقق غیر متحصل (مثل جنس) با متحصل (مثل فصل) است، نه آنکه مثل نیشهای غولان اعتباریِ محض باشند که صرفاً آنها را عقل اعتبار میکند [بیآنکه نفسالأمریتی داشته باشند].
پس اعتباری بودن به معنای انتزاعی بودن این حیثیت است و انتزاع همان گونه که از معنای لغوی آن بر می آید بدان معنا است که این مفهوم از همان متن خارجی و شیء واقعی اخذ شده است، بدون آنکه ذهن از خود چیزی بر آن متن واقعی بیافزاید، یعنی حیثیت ذهنِ شناسا در این موقعیت یک حیثیت انفعالی است و نه فعّال.
با این توجه اگر مفهوم وجود بیانگر متن خارج است و حقیقت وجود خارج را پر کرده است، دیگر جایی برای ماهیت به عنوان متن خارجی نخواهد بود. از سوی دیگر می دانیم که اخذ مفهوم ماهیت ناشی از مواجه ما با امر خارجی و انفعال ما از خارج و منتزع از آن است. این واقعیت ما را ناگزیر می سازد ماهیت را همچون حیثیتی از متن واقعیت که همان حقیقت وجود است تحلیل کنیم. در اینجا پرسش اصلی آن است که کدام ویژگی در متن خارج هست که به انتزاع مفهوم ماهوی می انجامد؟
بنا بر مبانی حکمت متعالیه مفاهیم ماهوی از ویژگی تعینی وجودات خارجی انتزاع شده اند. بدین معنا که ما همواره در خارج با اموری روبرو هستیم که هستی آنها متعین و محدود به حدود و ویژگی های خاصی است. این کثرات که ذهنِ شناسا با آنها مواجه می گردد هیچ یک نامتعین و نامحدود نیستند زیرا در این صورت تمایز آنها از یکدیگر معنا نمی یابد. بنابراین هستی از آن جهت که هستی است مفهوم وجود را در ذهن ما القاء می کند و از آن جهت که یک هستی متعین و محدود است، مفهوم ماهیت را در ذهن به وجود می آورد از همین رو مفاهیم ماهوی همواره بیانگر جهت تفاوت و تمایز اشیاء خارجی از یکدیگر هستند و گاهی نیز گفته اند ماهیات همان حدود وجودات اند.
با این توجه می توان معنای حیثیت تقییدی نفادی را عمیق تر درک کرد. همان گونه که گفتیم مفاهیم ماهوی هرگز بیانگر متن واقع نیستند و ماهیت در خارج متن واقعیت را تشکیل نمی دهد. از این رو اتصاف ماهیت به موجودیت نمی تواند بالذات و بدون هیچ واسطه ای انجام پذیرد، بلکه این حقیقت وجود است که بدون هیچ واسطه تقییدی به موجودیت موصوف می شود. اما ماهیت نیز امری است که در خارج ریشه دارد اتحاد ماهیت با وجود که از نوع اتحاد متحصل (وجود) و لا متحصل (ماهیت) است، ماهیت مصحح حمل وجود بر آن می شود اما ثانیا و بالعرض. حقیقت وجود در خارج متعین به تعینات گوناگون و محدود به حدود مختلفی است که این حدود تعینات منشا انتزاع مفاهیم ماهوی هستند. از این رو از آن به حیثیت تقییدی نفادی تعبیر شد. ماهیت درواقع از نفاد، حد و پایان شیء انتزاع می شود و بنابراین در حدود وجودات ریشه دارد نه در متن آنها.
با این تفسیر ماهیت که از حد اشیا انتزاع می شود نمی تواند امری ورای وجود محدود باشد. حد واقعیت امری ورای خود آن واقعیت نیست. از این رو حد واقعیت به نفس وجود واقعیت موجود است و تحققی ورای آن ندارد. بنابراین می توان گفت وجود، مصداق بالذات برای موجود بودن است و ماهیت مصداق بالعرض و مصداق مجازی موجود خواهد بود.
مقصود از این که ماهیات مصادیق عرضی و مجازی موجود بودن هستند نیز در همین راستا قابل تبیین است. مجاز بودن ماهیت از باب مجاز ادبی نیست که می تواند بدون هیچ منشا در خارج و تنها از تخیلات ذهنی سرچشمه گرفته باشد، بلکه مقصود از مجاز در اینجا ، مجاز عقلی است، به این معنا که در حقیقت صرف نظر از فعالیت های ذهنی فاعل شناسا واقعیتی در نفس الامر هست که عامل نسبت دادن وجود به ماهیت می شود اما در عین حال نوع تحقق و تقرر ماهیت در خارج و نحو خارجی بودن آن چنان است که نمی توان به طور حقیقی وصف وجود را بر آن حمل کرد و در این حمل باید نوعی مجاز بکار برد. پس مجاز عقلی بر خلاف مجاز ادبی، مصحح عقلانی نفس الامری دارد. ملاصدرا گاهی از این مجاز با نام مجاز عرفانی یاد می کند (اسفار ج 1 صفحه 87).
به هر روی در عین آنکه ماهیت مصداق بالذات مفهوم موجود نیست و به حسب ذات و بدون درنظر گرفتن حیثیت تقییدی وجود، مصداق بالذات برای مفهوم معدوم است، ولی این بدان معنا نیست که معدوم محض باشد بلکه ماهیت به واسطه وجود، حظی از وجود دارد، آنهم حظ عرضی و مجازی نفس الامری. در حقیقت ماهیت به واسطه وجود و با حیثیت تقییدی وجود موجود است و از این رو مصداق بالعرض برای موجود خواهد بود و این بدان معنا است که صدق موجودیت بر ماهیت در چنین فرضی البته با واسطه و حیثیت تقییدی وجود، کاذب نخواهد بود.
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 173 تا 178
- امینی نژاد علی، حکمت عرفانی، صص 158 تا 159