سالک که به درجهای از درجات سلوک همانند توکل، تسلیم، رضا و ... میرسد، اگر در آن درجه دارای ثبات باشد، آن درجه برای او «مقام» محسوب میگردد و اگر آن درجه ملکه نشده، بلکه به صورت حالِ گذرا برای او تحقق دارد، «حال» به حساب میآید.
مقام را مقام گفتهاند: «لإقامۀ السالک فیه»؛ «بدان خاطر که سالک در آن مقیم است»
و حال را حال نامیدهاند «لإمکان ان یحول السالک عنه»(اصطلاحات الصوفیة کاشانی، صص۸۷ و ۸۸)؛ «بدان علت که سالک از آن میگذرد».
سید شریف جرجانی میگوید:
«المقام فی اصطلاح اهل الحقیقۀ عبارۀ عما یتوصّل الیه بنوع تصرّف و یتحقق به بضرب تطّلبٍ و مقاساۀ تکلّفٍ، فمقام کلّ واحدٍ موضعُ اقامته عند ذلک» (معجم المصطلحات الصوفیة، ص۱۶۶)؛
«مقام در نزد عارفان عبارت از جایگاهی است که با نوعی تصرف بدان دستیابی حاصل میشود و با گونهای از طلب شدید و ریاضت محقق میگردد. بنابراین مقام هرکس همان جاست که در آن مقیم است».
«ملکه» در اصطلاح فلسفه در برابر «حال» است. حال یعنی کیفیت عارض بر نفس انسان که زود از بین میرود و «ملکه» یعنی کیفیت راسخ در نفس آدمی که به کندی از بین میرود. به عبارت دیگر «حال» کیفیت نفسانی ناپایدار است و «ملکه» کیفیت نفسانی پایدار.
منابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، صص 392 تا 393