عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

چون بر آنها سال‌ها و احقابى (سنواتى) گذشت به آتش عادت مى‌‏کنند و نعیم رضوان را فراموش مى‏‌کنند:

قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ‏ (إبراهیم: 21) پس در این هنگام رحمت به آنها تعلق مى‌‏گیرد و عذاب از آنها رفع مى‌‏شود. با آن که عذاب نسبت به عارفى که داخل در عذاب شد به سبب اعمالى است که با آن عذاب مناسب است. این عذاب از وجهى عذب است از وجه دیگر عذاب. چنانکه شاعر گوید:

و تعذیبکم عذب و سخطکم رضى             و قطعکم وصل و جورکم عدل

زیرا که عارف معذّب را در تعذیبش مى‏‌بیند، پس تعذیب سبب شهود حق مى‌‏شود و این شهود حق عالى‌‏ترین نعمتى است که در حق عارف وقوع مى‏‌یابد. و با آن که نسبت به محجوبان غافل از لذات حقیقیه باز از جهتى عذب است.

چنانکه در حدیث است که بعضى از اهل آتش در آتش با آتش بازى مى‌‏کنند و ملاعبه از تلذذ جدا نمى‌‏شود. اگر چه محجوبان از جهتى در عذابند که جنت اعمال را که حور و قصور است واجد نیستند، و با اینکه نسبت به قومى، استعدادشان بعد از حق و قرب به نار را طلب مى‌‏کند که همین مقصود از جهنم است نیز عذب است اگر چه در واقع عذاب است. چنانکه در اینجا مشاهده مى‌‏شود بعضى‌‏ها بازوهایشان را قطع مى‌‏کنند و خودشان را در قلعه‌‏ها مى‌‏اندازند. چون بعض ملاحده و من مردى را دیدم که در بیخ انگشتان یکى از دو دستش پنج میخ کلفت بود که هر یکى به کلفتى قلم بوده است و میخکوب هر چه کرد که آنها را از دستش خارج کند آن مرد راضى نمى‌‏شد و به میخکوب بودن دستش افتخار مى‌‏کرد و بدین حال ماند تا مرد.

با اینکه عذاب نسبت به منافقان که آنان را هم استعداد کمال است و هم استعداد نقص اگر چه دردناک است زیرا که ادراک کمال را مى‌‏کنند لکن چون استعداد نقصشان غالب است به نقصشان راضى مى‌‏شوند و تألم از آنها زایل مى‏‌گردد بعد از آن که منتقم از آنها انتقام گرفت به عذاب کردنشان، حال عذاب به عذب منتقل مى‌‏شود. چنانکه مشاهده مى‌‏کنیم از کسى که در اول به امرخسیسى راضى نیست. پس از آن که در آن افتاد و به آن مبتلا شد و مکرر از او صادر شد با آن الفت مى‌‏گیرد و معتاد مى‌‏شود. پس به آن افتخار مى‌‏کند با آن که آن را پیش از این قبیح مى‌‏شمرد.

اما نسبت به مشرکان که غیر خداوند از موجودات را پرستش مى‌‏کنند. پس منتقم از آنها انتقام مى‌‏گیرد، زیرا که آنان حق را محصور کرده‏‌اند در آن چه که او را پرستش کردند و اله مطلق را مقید قرار دادند. اما از آن جهت که معبودشان عین وجود حق است که در این صورت ظاهر شده است، پس پرستش نمى‌‏کنند مگر خدا را «فرضی اللّه عنهم من هذا الوجه» پس عذابشان در حق ایشان عذب مى‌‏گردد. شیخ شبسترى گوید:

نکو اندیشه کن اى مرد عاقل‏                  که بت از روى هستى نیست باطل‏

بدان کایزد تعالى خالق اوست‏                 ز نیکو هر چه صادر گشت نیکوست‏

وجود آن جا که باشد محض خیر است‏        اگر شرى است در وى او ز غیر است‏

مسلمان گر بدانستى که بت چیست‏          بدانستى که دین در بت پرستى است‏

و گر مشرک ز بت آگاه گشتى‏                 کجا در دین خود گمراه گشتى‏

و با اینکه عذاب نسبت به کافران نیز اگر چه عذاب عظیم است. لکن ایشان به عذاب معذب نمى‌‏شوند زیرا به آن چه در آنهاست راضى‌‏اند. براى اینکه استعدادشان همین را طلب مى‌‏کند. مانند گلخن‏ (تون تاب حمام) تاب که به کار خود افتخار مى‌‏کند و همانا که عذاب عظیم است، نسبت به کسى که مى‌‏داند که وراى مرتبه ایشان مرتبه‌‏اى است و اینکه معذبان در آن هستند نسبت به آن مرتبه عذاب است. (یعنى عظیم بودن عذاب کافران به این وجه است).


منابع : 

  • ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، علامه حسن زاده آملی، صص: 212 و 213