عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

بعضی، حجاب‌ را چهار حجاب دانسته‌اند. چنانکه از بایزید بسطامی نقل شده که گفته است:

روز اول دنیا را ترک کردم و روز دوم آخرت را ترک کردم و روز سوم از ماسوی الله گذشتم و روز چهارم پرسیدند: ما ترید؟ گفتم: ارید ان لا ارید.

دیگری گفته است:‌ منازل راه چهار منزل است: ترک دنیا، ترک عقبی، ترک مولی، ترک ترک (سیر و سلوک بحر العلوم، ص ۱۲۸.(پاورقی)).

نقد و تحلیل

اولاً: شاید گمان شود دنیا و آخرت (عقبی) در کنار هم که قرار گیرند، همۀ ما سوی الله را شامل‌اند.

شاعر گفته است:

از تو تا مقصود چندان منزلی در پیش نیستیک قدم بر هر دو عالم نِه، که گامی بیش نیست(شعر از جلال الدین دوانی، از فیلسوفان مکتب شیراز پیش از صدر المتالهین است)

پس ترک ما سوی الله در کنار ترک هر دو چه معنا دارد؟

پاسخ این است که از آخرت تا ذات الله راه بسیار است. بهشت و جهنم مظهر دو اسم از نام‌های الهیه‌اند که این دو اسم با چند واسطه در تحت اسم اعظم حق قرار دارد و سالک از دریچۀ اسم اعظم باید شاهد مقصود را در آغوش کشد. مگر اینکه مراد از جنّت تمامی درجات جنّت (که شامل جنۀ الذات هم هست) باشد.

ثانیاً: معنای ترک مولی در بیان دوم برای من روشن نیست. اگر مراد ترک حق متعال است که این خلاف روح سلوک است. سالک به حق زنده است و به یاد وصل او درد هجران را تحمّل می‌کند. مولای سالک همه چیز اوست و ترک مولی به این معنا درباره‌اش تصور ندارد و اگر مراد، ترک خواست مولی و ترک ارادۀ رسیدن به اوست، به این جهت که نفس این اراده مانع و حجاب است، مطلبی درست است، اما با ترک چهارم که ترک ترک است، یکی است و قهراً ترک چهارم تکرار ترک سوم خواهد بود. به احتمال ضعیف، منظور از ترک مولی، ترک استاد است، به این معنا که سالک باید برای رسیدن به مقصود از استاد عشق خود بگذرد و او را هم که واسطه‌ای بیش نبوده، نبیند.

ثالثاً: ترکِ ترک، کار بسیار مشکلی است و از کریوه‌های سخت سلوک به شمار می‌آید، زیرا سالک پس از دقت فراوان می‌یابد که در تمام مراحل سیر و در این مرحله خالی از قصد و نیت نبوده، بلکه غایت و مقصودی را در نهان‌خانۀ دل خود منظور داشته است، اگرچه آن غایت عبور از مراحل ضعف و نقص و وصل به کمال و کمالات باشد. اگر سالک به وسیلۀ تجرید ذهن و خاطر بکوشد و بارها به خود فشار آورد تا بخواهد از این گردنه عبور کند و خود را از این معانی و مقصودها عاری و مجرّد کند، هیچ نتیجه‌ای عاید او نخواهد شد، زیرا این تلاش برای عاری ساختن و تجرید، خود مستلزم عدم تجرید است و سالک ناگزیر این تجرید را به انگیزۀ غایتی به جا می‌آورد و این انگیزه و نظر به غایت داشتن، خود نشانه و علامت عدم تجرید است.

مرحوم علامه طباطبابی; از استاد سلوک خود یعنی عارف کامل مرحوم آقا سید علی قاضی; چارۀ این مشکل را پرسیده است و مرحوم قاضی در جواب، چاره را منحصر در «طریقۀ احراق» دانسته است، به این معنا که سالک وقتی بالعیان یافت که با این وجود طمّاع خویش هرگز نمی‌تواند از طمع، قطع طمع کند، خود را زبون و بیچاره یافته، امر خود را به خدا سپرده و از قطع طمع دست می‌کشد. این عجز و بیچارگی ریشۀ طمع را در وجود او سوزانده و او را پاک و پاکیزه خواهد گرداند.

دلیل اینکه این طریقه را «احراق» می‌نامند، این است که یکباره خرمن هستی‌ها، نیت‌ها، غصه‌ها و مشکلات را می‌سوزاند و از ریشه و بن قطع می‌کند و اثری از آن در وجود سالک نمی‌گذارد(لب اللباب، ص۱۲۹ و ۱۳۰).

رابعاً: بیان بایزید در منازل اربعه با بیان دوم تفاوت دارد، زیرا مراد از ترک مولی همان ترک ما سوی الله نیست، چه اینکه لفظ «مولی» در ماسوی الله استعمال نمی‌شود. پس ارجاع این دو بیان به یکدیگر(لب اللباب ص۱۲۸؛ حاشیه سیر و سلوک بحرالعلوم، ص۱۲۸) ناصواب می‌نماید.

خامساً: ممکن است گمان شود بر روزهای چهارگانۀ فوق باید روز پنجمی افزود که سالک در آن روز در جواب ماترید؟ هیچ نگوید(مهر تابان، ص۱۸۴)، ولی باید دانست که در این صورت این سکوت سالک حاکی از رسیدن او به مقصود است و حال اینکه بحث در منازل بین راه بود و مقصد، منزل به حساب نمی‌آید.

سادساً: شاید اشاره به ترک اراده و خواست باشد، آنچه راوندی در کتاب دعوات دربارۀ امام زین‌العابدین علیه السلام نقل می‌کند:

«عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: قَالَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ علیهما السلام مَرِضْتُ مَرَضاً شَدِیداً فَقَالَ لِی أَبِی علیه السلام مَا تَشْتَهِی؟ فَقُلْتُ: أَشْتَهِی أَنْ أَکُونَ مِمَّنْ لَا أَقْتَرِحُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی مَا یدَبِّرُهُ لِی فَقَالَ لِی: أَحْسَنْتَ ضَاهَیتَ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلَ علیه السلام حَیثُ قَالَ جَبْرَئِیلُ هَلْ مِنْ حَاجَۀ فَقَالَ: لَا أَقْتَرِحُ عَلی رَبِّی بَلْ حَسْبِی اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیل» (بحارالانوار، ج۴۶، ص۶۷؛ منتهی الآمال، احوال امام سجاد علیه السلام)؛ 

«از امام باقر علیه السلام روایت است که پدرم علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: من به سختی مریض شدم، پدرم امام حسین علیه السلام فرمود: چه میل داری؟ گفتم میل دارم از کسانی باشم که در آنچه خدا برای من تدبیر می‌کند، پیشنهاد و خواستی نداشته باشم. پدرم فرمود: آفرین. شبیه ابراهیم خلیل شدی، هنگامی که جبرئیل پرسید: نیاز داری؟ فرمود: بر خدا پیشنهاد و خواستی عرضه نمی‌دارم، چه اینکه خدا مرا کافی و نیکو وکیلی است».



منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص 416 تا 419