عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

برخی عوالم را ده عالم دانسته‌اند و این نکته را از روایاتی که برای ایمان ده درجه فرض کرده، برداشت کرده‌اند.

ممکن است بر اساس اصول ده‌گانۀ ۱۰۰ منزلی که خواجه عبدالله انصاری تقریر کرده، منازل را ده منزل دانست و هر یک را عالمی محسوب کرد. به این صورت:

بدایات، ابواب، معاملات، اخلاق، اصول، اودیه، احوال، ولایات، حقائق و نهایات.

تقریر و نقد این نظر پس از این به تفصیل خواهد آمد و اینجا به مستند قول اول (روایتی که ایمان را ده جزء می‌داند)، بسنده می‌کنیم.

کلینی در اصول کافی از عبدالعزیز قراطیسی از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند:

«یا عَبْدَ الْعَزِیزِ إِنَّ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَۀ السُّلَّمِ یصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاۀ بَعْدَ مِرْقَاۀ فَلَا یقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَینِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَی شَی‌ءٍ حَتَّی ینْتَهِی إِلَی الْعَاشِرِ فَلَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَکَ فَیسْقِطَکَ مَنْ هُوَ فَوْقَکَ وَ إِذَا رَأَیتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْکَ بِدَرَجَۀ فَارْفَعْهُ إِلَیکَ بِرِفْقٍ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَیهِ مَا لَا یطِیقُ فَتَکْسِرَهُ فَإِنَّ مَنْ کَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَیهِ جَبْرُهُ» (اصول کافی، ج۲، ص۴۵)؛

«ای عبدالعزیز! ایمان را ده درجه است، همانند نردبان که انسان پله پله از آن بالا می‌رود و آن کس که بر روی پله دوم ایستاده تا به پلۀ آخر نرسیده، نمی‌تواند به آن کس که بر روی پلۀ اول است، بگوید: تو هیچ در دست نداری. بر این اساس، پایین‌تر از خود را فرو میفکن که در نتیجه دیگران که از تو بالاترند، تو را فرو می‌افکنند و هرگاه کسی را دیدی که حتی یک درجه از تو پایین‌تر است، او را با آرامی به درجۀ خویش صعود ده و بیش از طاقتش بر او بار نکن که در این صورت او را می‌شکنی و هر که مؤمنی را بشکند، بر اوست که شکستگی او را التیام بخشیده و جبران نماید».

این روایت شریف بسیار پرمحتواست و نکات بلندی را شامل است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

1 - دست کم برخی از فضائل نفسانی همانند ایمان، دارای درجات طولی و مشکّک می‌باشند و تا درجه‌ای طی نشود به درجۀ بالاتر نمی‌توان رسید.

2 - سالک تا به مقصد نرسیده، نمی‌تواند دربارۀ حال و مآل دیگران اظهارنظر کند، اگرچه به ظاهر از او پایین‌تر باشند. در روایات داریم که:

«الْفَقْرُ وَ الْغِنَی بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَی اللَّهِ»(بحارالانوار، ج۶۹، ص۵)؛

«غنا و فقر هر کس در پیشگاه خداوند در موقف «عرض» روشن می‌شود».

پس انسان تا به مقام «عرض» نرسیده، اگرچه اختیاراً و با قدم مجاهده، حق اظهارنظر دربارۀ دیگران را ندارد. مقام عرض مقام عرضه شدن اعمال و نیات در پیشگاه الهی است.

3 - اثر وضعی اسقاط دیگران فرو افکندن خود شخص توسط دیگران است. آری، همان‌گونه که «فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ»(یوسف/۷۶)، فَوْقَ کُلِّ ذِی قُدْرَۀ قدیرٌ. سالک اگر دیگری را به استدراج کشید، دیگران او را به استدراج می‌کشند.

4 - شرط تربیت افراد و صعود دادن آنها این است که تربیت‌کننده از نظر مقام برتر باشد و به تعبیری قائد باشد، نه سائق. جلودار باشد، نه سنگرنشین پشت جبهه.

5 - شرط تاثیر تربیت رفق و مداراست، وگرنه تربیت اثر معکوس می‌گذارد. دربارۀ «رفق و مدارا» در بحث «زاد و توشۀ سفر»‌ سخن گفته شد.

6 - تاثیر ناشایست تربیت غلط و ناقص با استغفار فقط جبران نمی‌شود، بلکه از باب «من افسد شیئاً فعلیه اصلاحه»؛ «هرکس چیزی را خراب کند، پس بر هموست که اصلاحش نماید». باید مربّی بکوشد تا تاثیرات منفی تربیتی را به بهترین وجه جبران کند.

نقد و تحلیل

اولاً: اگرچه ملا عبدالرزاق کاشانی برای منطقی جلوه دادن اصول ده‌گانه و فروع صدگانۀ منازل السائرین که خواجه عبدالله انصاری نگاشته، تلاش وسیعی کرده است، اما ـ چنانکه خواهد آمد ـ این تلاش برای رسیدن به هدف مزبور ناقص و ناکام است و قهراً عدد و معدود هر دو، ذوقی و بدون دلیل است.

ثانیاً: بخش نهایات ـ و لااقل توحید ـ مقصد راه به حساب می‌آید، نه منزل و حجاب.

ثالثاً: روایت قراطیسی از امام صادق علیه السلام از بهترین روایات اهل بیت: است، افسوس آنکه مراتب ده‌گانۀ ایمان در آن از دو لب مبارک امام شرح نشده و یا به دست ما نرسیده است که اگر شرح آن در دست ما می‌بود، ابهام‌ها را دربارۀ منازل راه خدا تا حدودی می‌زدود.

رابعاً: ظاهراً اسلام به عنوان اولین درجۀ ایمان یا مقدمۀ آن در روایت مذکور مطوی است. شاهد، دیگر روایات است که ایمان را پس از اسلام شمرده است و قبل از روایات، آیه کریمۀ

«قَالَتِ الأعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا»[۳۵] «عرب‌های بادیه‌نشین گفتند: ما ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده‌اید، ولکن بگویید: اسلام آورده‌ایم».

بر این مطلب گواه است.


منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص 425 تا 428