عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

مرحوم محقق طوسی ـ اعلی الله مقامه ـ در کتاب ارزشمند اوصاف الاشراف منازل راه خدا را به ۳۱ منزل رسانده است، می‌نویسد: (با تلخیص)

بی‌گمان هر که در خود و احوال خود نگرد، خویشتن را به دیگری محتاج می‌داند و کسی که به دیگری نیازمند است، در خود نقص می‌یابد و چون از نقصان خویش آگهی یافت، در باطنش شوقی به سوی رفع نقص و طلب کمال پدید می‌آید که این شوق او را به حرکتی در طلب کمال وا می‌دارد. اهل طریقت این حرکت را سلوک خوانند.

هر کس به این حرکت رغبت کند شش چیز لازمۀ حال اوست:

اول: آغاز حرکت و آنچه بدون آن حرکت میسر نمی‌گردد و آن زاد و راحله است؛

دوم: برطرف ساختن موانع حرکت و عوائق سلوک؛

سوم: حرکتی که به واسطۀ آن از مبدأ به مقصد رسد یعنی سیر و سلوک و احوال سالک در آن حال؛

چهارم: احوالی که مقارن با سلوک برای سالک حاصل شود؛

پنجم: احوالی که پس از سلوک، اهل وصول را عارض می‌شود؛

ششم: فنا در توحید که در نهایت حرکت و انقطاع سلوک است(اوصاف الاشراف، ص۴۶).

و سپس می‌نویسد:

«این شش معنی را بر شش باب ایراد کنیم و هر بابی مشتمل بر شش فصل، الا باب آخر که قابل تکثر نباشد»(اوصاف الاشراف، ص۴۶).

فهرست ابواب و فصول این چنین است:

باب اول: ایمان، ثبات، نیت، صدق، انانیت، خلوص.

باب دوم: توبه، زهد، فقر، ریاضت، محاسبت و مراقبت، تقوی.

باب سوم: خلوت، تفکر، خوف و حزن، رجاء، صبر، شکر.

باب چهارم: ارادت، شوق، محبت، معرفت، یقین، سکون.

باب پنجم: توکل، رضا، تسلیم، توحید، اتحاد، وحدت.

باب ششم: فنا.

نقد و تحلیل

1 - مرحوم خواجه نصیر طوسی; در هیچ‌جا از کتاب به عالم یا منزل بودن تمامی این ۳۱ تا تصریح نکرده است، بلکه تصریحاتی بر خلاف آن دارد. پس نسبت دادن این رأی به او (رساله سیر و سلوک بحرالعلوم، ص۱۲۹. (پاورقی)) صحیح نیست.

2 - اصل طرح مرحوم خواجه; ابتکاری و انصافاً زیبا و قابل تقدیر است، اما ناقص و به تعبیر بهتر نَمی از یم و مشتی از خروار است، زیرا هیچ‌یک از زاد و توشه، عوائق سلوک، احوال سالک، مقارن با سلوک یا پس از وصول و منازل راه در شش امر خلاصه نمی‌شود.

3 - برخی از اموری که در این ۳۱ امر ذکر شده مقام و منزل خاصی نیست، بلکه در همه مراتب حضور دارد، مانند تقوی و مراقبه.

4 - برخی امور در جایگاه مناسب یا مناسب‌تر خویش نیامده‌اند، مثلاً ذکر توبه در بدایات (باب اول) مناسب‌تر است.

5 - برخی از آنچه به عنوان «احوالی که پس از سلوک اهل وصول را عارض می‌شود» در باب پنجم بیان شده، حالات اهل وصول به حساب نیامده، بلکه احوال مقارن سلوک محسوب می‌شود. مثلاً توکل، رضا و تسلیم حال سالک در مراحل پایانی سلوک است و نه حال واصل. این اشکال می‌تواند در اشکال قبل مندرج گردد، ولی به خاطر اهمیت جدا ذکر کردیم.

6 - رعایت مناسبت‌ها در اصطلاح‌سازی لازم است. عرفان همیشه متهم به نظریۀ باطل حلول و اتحاد بوده است و در برابر این اتهام به رفع و دفع تهمت پرداخته و گفته است:

حلول و اتحاد اینجا محال استکه در وحدت دویی عین ضلال است(شیخ محمود شبستری، گلشن راز).

پس صحیح نیست، این کلمه را به عنوان اصطلاح به کار گیریم، اگرچه با تکلف معنای صحیحی از آن اراده کنیم.

7 - توحید واقعی و وحدت همان مقام فنا و مقصد سلوک است، پس نمی‌توان بین آنها تفکیک قائل شد و یکی را از احوال اهل وصول و دیگری را نهایت سلوک دانست. به دیگر سخن، حق با خواجه عبدالله انصاری است که فنا و توحید را در بخش نهایات ذکر کرده و توحید را صدمین منزل و مقصد راه قرار داده است.

8 - گاه در ترتیب اشکال وجود دارد، مثلاً خواجه نصیر مقام تسلیم را برتر از رضا شمرده، با اینکه مطابق روایات و اقوال عارفان رضا برتر از تسلیم است. عقل هم حکم می‌کند قبول همراه با پسندیدن و خشنودی از اصل قبول و تسلیم برتر است. 

9 - آنچه به عنوان نقد بر کتاب اوصاف الاشراف گفته شد، از ارزش کتاب نمی‌کاهد. قلم جذاب، نثر روان و متین و طرح نوین و استفادۀ به‌جا و مناسب از آیات و روایات و خالی بودن از مطالب ضعیف و بی‌پایه و کم‌مایه، کتاب را بر صدر و بلکه در صدور نشانده و دیدگان اهل حق را خیره ساخته است.



منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص440 تا 443