عرفا تحقق به حیث تقییدی را، اعم از اندماجی و نفادی و شأنی، تحقق مجازی، اعتباری، وهمی و خیالی مینامند، و در مقابل، تحققی که مصداق بالذات موجودیت را سامان بخشد، تحقق حقیقی میشمارند. این تعبیرها موجب شده است گروهی همانند جهلة صوفیه، بپندارند عرفا برای کثرات هیچ گونه نفسالامری قایل نیستند و آنها را مطلقاً هیچ و پوچ میشمارند.
خاستگاه این گونه برداشتها، ناآشنایی با زبان قوم است؛ زیرا مراد عرفا از این تعابیر، تبیین نوع تحقق خارجی کثرت در مقایسه با نوع تحقق اصل وجود است، و از این واژهها معانی هستیشناسانه را اراده کردهاند نه معانی معرفتشناسانه و ذهنی صرف را.
مشابه بیان عرفا در کلمات صدرا نیز به چشم میخورد. مثلاً ملاصدرا ماهیت را خیال وجود میشمارد. مراد او از این تعبیر چیست؟ دو تفسیر دربارة آن صورت گرفته است که هر دو با مبانی صدرایی هماهنگ و موافق است. نخست آنکه ماهیت، در ذهن، خیال وجود است در ذهن و تفسیر دوم آن است که ماهیت در همان عالم خارج خیال وجود است.
بر پایة تفسیر نخست، ذهن ما تعینیاب و ماهیتیاب است. هرگاه با وجودی برخورد کند، اول چیزی که از آن مییابد، ماهیت و تعین آن است. پس ماهیت، خیال و انعکاس وجود در ذهن است.
توضیح تفسیر دوم نیز بدین صورت است که وقتی ماهیت همان تعین وجود در خارج است، وجود خود و کمالات خود را از راه ماهیت مینمایاند، و به تعبیر صدرا، ماهیت مظهر وجود است. صدرا از این معنای هستیشناختی، تعبیر به خیال کرده است؛ زیرا در خیال گذر از چیزی و رسیدن به واقعیت نهفته است. صدرا این معنا را دربارة ماهیت خارجی نیز به کار برده است و آن را خیال وجود معرفی میکند.
بنابراین مراد صدرالمتألهین از اینکه ماهیت خیال وجود است، آن نیست که ماهیت هیچوپوچ است و هیچ گونه نفسالامری در خارج ندارد.
تأمل در کلمات صدرا دربارة وجود خیالی ماهیت، راه را برای فهم واژههایی که عرفا در باب تحقق کثرات به کار میبرند هموار میسازد. واژگان مورد استفاده عرفا در طول قرن ها از عرف و یا کلام و فلسفه وام گرفته شده است، اما بار معنائی عرفی، کلامی و یا فلسفی این واژه ها قطعا مراد عارف از این واژه ها نیست.آنان کوشیده اند بهترین اصطلاحات را با نزدیک ترین معانی به معانی مورد نظرشان وام گیرند و سپس معانی خاص خود را در این کلمات اشباع کرده اند.
واژه خیال نیز چنین است ، از آنجا که در معنای خیال نوعی انتقال از امری به امر دیگر گنجانده شده است، که پنهان و باطن است ، عارف این اصطلاح را وام می گیرد و از آن در تبیین رابطه بین کثرت با وحدت مطلق سود می جوید . از دیدگاه عارف کثرات خیال وجود هستند، یعنی کثرات همچون اموری هستند که شأنی ندارند، جز این که امر دیگری را نشان دهندو ناظر را به امر دیگری منتقل سازند که آن امر همان وجود مطلق است . خیال وجودی آن چیزی است که از وجود ظاهر می شود و جلوه می یابد و خود نشانه وجود مطلقی است که به ادراک در نمی آید و معقول نیست.
قیصری در شرح عبارت ابن عربی در فص یوسفی : فالوجود کلها خیال فی الخیال (ابن عربی، فصوص الحکم، ص 104) می گوید:
فالوجود ای الوجود الکونی ، کله خیال فی خیال، لان الوجود الاضافی و الاعیان کلها ظلال للوجود الالهی و الوجود الحق ، ای الوجود المتحقق الثابت فی ذاته ، انما هو الله خاص من حیث ذاته و عینه.
وجود یعنی وجود کونی (وجودات امکانی) ، خیال اندر خیال است ، زیرا تمام وجودات اضافی و اعیان سایه های وجود الهی اند و وجود حق یعنی همان وجود متحقق ثابت در ذات از جهت ذات و عینش همان الله است.
مشخص است که قیصری نیز از کلام ابن عربی همین تفسیر هستی شناسانه را دریافنه و آن را به معنای ظل تفسیر می کند. بنبابراین خیال و وهم در کلمات عرفا به معنای ظلّ و ظهور و تجلی است، نه هیچ و پوچ و سراب محض. وقتی میگویند کثراتْ خیال وجود حقاند یعنی ظهور و جلوه و نمود اویند؛ بدین معنا که چون ذات اطلاقی حقتعالی بر احدی معلوم نیست، اگر کسی میخواهد بدان ذات پی برد بهناچار باید از طریق تعینات و اطوار و شئون، بدان دست یابد. بنابراین این اطوار و شئون خیالات وجود حقتعالیاند که از آنجا میتوان به وجود حق و کمالات او پیبرد.
به هر رو، اگر عرفای محقق بهظاهر بر معدومیتِ محضِ ممکنات و وهمانی بودن صرف کثرات پای میفشارند، باید دانست که همة این عبارات ناظر به تبیین نوع تحقق خارجی کثرات است؛ یعنی آنان پس از قبول اصل واقعیت خارجی کثرات، در مقام بررسی نوع این تحقق، عبارات مزبور را ابراز کردهاند، و به قول صدرا هیچ عارف محققی بهکلی واقعی بودن کثرات را نفی نکرده است.
وی در فصل ۲۷ از فصول مرحلة علت و معلول با عنوان «فی اثبات التکثر فی الحقائق الامکانیه» میگوید:
فالحق انّ من له قدم راسخٌ فی التصوف والعرفان لا ینفی وجود الممکنات رأساً؛
«حق آن است که هر کس قدم راسخی در تصوف و عرفان دارد (و محقق در فنّ به شمار میآید) وجود ممکنات را به طور کل نفی نمیکند (و آنها را به معنای حقیقی کلمه هیچوپوچ نمیشمارد)
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 201 تا 206
- امینی نژاد علی، حکمت عرفانی، صص 169 تا 171