عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تعینات خلقی» ثبت شده است

عارف محقق ملا عبدالرحمن جامی رساله‌ای مختصر در شرح دو بیت آغازین مثنوی مولانا نگاشته است که حکیم متاله ملا هادی سبزواری خلاصه‌ای از آن را در آغاز شرح مثنوی خود نقل کرده است.

در این رساله جامی در ابتدا به قلم نثر همة تعینات حقی و خلقی را به اجمال توضیح می‌دهد و پس از آن با نظمی بسیار شیوا و ابیاتی بسیار عمیق و پرنکته همة مراحل هستی‌شناسی عرفانی را از مقام ذات تا نازل‌ترین مرتبه در قوس نزول یادآور شده و اشاره‌ای به قوس صعود دارد.

ما در این قسمت از کتاب کلام این محقق عارف را به عنوان جمع‌بندی مباحث گذشته ارائه خواهیم کرد.

مولانا جلال‌الدین بلخی در آغاز دفتر اول مثنوی می‌گوید:

بشنو این نی چون شکایت می‌کند     کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

از جدایی‌ها حکایت می‌کند             در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

جامی در شرح معنای «نیستان» می‌نویسد:

حقایق موجودات که از حیثیت اندراج و اندماج در غیب هویت ذات مسمی‌اند به «شئون ذاتیه» و «حروف عالیات» در آن مرتبه از ذات مقدسه و از یکدیگر ممتاز نیستند اصلاً لاعلماً و لاعیناً و آن مرتبه را «غیب اول» و «تعین اول» می‌گویند. و در مرتبة ثانی که «غیب ثانی» و «تعین ثانی» است و حقایق را در این مرتبه «اعیان ثابته» می‌خوانند اگرچه حقایق را امتیاز عینی نیست اما امتیاز علمی هست و چون در این مرتبه اعیان ثابته متکثره بالکثره النسبیه به اعتبار انتفای وجود خارجی از ایشان معدوم‌اند می‌شاید که حضرت مولوی از «نیستان» این مرتبه را خواسته‌ باشد یا مرتبة سابق بر آن را. و مرتبة ثالثه مرتبة ارواح است و رابعه عالم مثال است و خامسه عالم اجسام و سادسه مرتبة جامعه است مر جمیع مراتب را و آن حقیقت انسان کامل است. و پوشیده نماند که هرچند حقایق از مرتبة اول دورتر می‌افتند مابه‌الامتیاز غالب‌تر می‌گردد. و مراد به دوری و مهجوری که در امثال این مواضع واقع می‌شود، غلبة احکام مابه‌الامتیاز است بر مابه‌الاتحاد.

حبّذا روزی که پیش از روز و شب                   فارغ از اندوه و آزاد از طرب 

متحد بودیم با شاه وجود                               حکم غیریت بکلی محو بود

بود اعیان جهان بی‌چند و چون                  ز امتیاز علمی و عینی مصون             

نی بلوح علمشان نقش ثبوت                        نی ز فیض خان هستی خورده قوت

نی زحق ممتاز و نی از یکدگر                   غرقة دریای وحدت سر بسر

ناگهان در جنبش آمد بحر جود                      جمله را در خود ز خود بیخود نمود

امتیاز علمی آمد در میان                         بی‌نشان را نشان‌ها شد عیان

واجب و ممکن زهم ممتاز شد                   رسم و آیین دویی آغاز شد

بعد از آن یک موج دیگر زد محیط             سوی ساحل آمد ارواح بسیط

موج دیگر زد پدید آمد از آن                    برزخ جامع میان جسم و جان

پیش آن گر زندة اهل حق است                    نام آن برزخ مثال مطلق است

 موج دیگر نیز در کار آمده                     جسم و جسمانی پدیدار آمده

جسم هم گردیده طوراً بعد طور               تا به نوع آخرش افتاده دور

نوع آخر آدم است و آدمی                     گشته محروم از مقام محرمی

بر مراتب سرنگون کرده عبور                 پایه پایه ز اصل خویش افتاده دور

گر نگردد باز مسکین زین سفر               نیست از وی هیچ کس مهجورتر

نی که آغاز حکایت می‌کند                    زین جدایی‌ها شکایت می‌کند

(این بیت نشان می‌دهد که نسخه جامی از بیت اول مثنوی چنین است:

بشنو این نی چون حکایت می‌کند       از جدایی‌ها شکایت می‌کند)

کز نیستانی که در وی هر عدم                   رنگ وحدت داشت با نور قدم

تا به تیغ فرقتم ببریده‌اند                     از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند                  

کیست مرد؟ اسماء خلاق ودود                   کامده ، فاعل در اطوار وجود

چیست زن؟ اعیان جمله ممکنات               منفعل گشته ز اسماء و صفات

چون همه اسماء و اعیان بی‌قصور              داده اند در رتبه انسان ظهور

جمله را در ضمن انسان ناله‌هاست            که چرا هر یک ز اصل خود جداست              

شد گریبان‌گیرشان حب الوطن                 این بود سرّ نفیر مرد و زن

جامی در دو بیت اخیر اشاره به بیت سوم و چهارم مثنوی دارد که می‌گوید:

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق             تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش            باز جوید روزگار وصل خویش

منابع :

  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 508 تا 510

    در پست های پیشین باطن نفس رحمانی یا همان فیض اقدس که تعین‌های حقی را سامان می‌دهد مورد بحث و بررسی قرار گرفت اما اینک لازم است پس از مطالبی که تاکنون در این درس گذشت و می‌توان آنها را مقدمات ادامه بحث قرار داد، درباره ظاهر نفس رحمانی که در قالب عنوانی «فیض مقدس» شناخته می‌شود و تعین‌های خلقی را پدید می‌آورد، بررسی‌هایی ـ اگرچه مختصر ـ ارائه کنیم.

    همة آنچه در تعین‌ ثانی می‌گذرد ـ به استثنای ممتنعات در اصطلاح عرفانی ـ بر بستر فیض مقدس سرازیر می‌شود، لذا اسم‌های الهی به اسم‌های کونی و اعیان ثابته به اعیان خارجه تبدیل می‌شوند و تعین‌های علمی جای خود را به تعین‌های وجودی و خلقی می‌دهند و همچنان‌که سیر مراتب در اسمای الهیه از کلی به جزئی است و تا بی‌نهایت پیش‌ می‌روند، در اسمای کونیه نیز این‌چنین است و اعیان خارجیه هم همانند اعیان ثابته از مظاهر اتمّ آغاز و در مسیر مظهرهای جزئی‌تر تا بی‌نهایت ادامه می‌یابد. بنابراین تعین‌های خلقی از این منظر بی‌نهایت است،  لکن بحسب تقسیمات کلی و در نظر گرفتن احوال و احکام کلیه، همة تعین‌های خلقی را در سه تعین کلی و سه عالم تنظیم نموده‌اند که عبارت‌اند از:

    عالم عقل و عالم مثال و عالم ماده که در پست های بعدی  به توضیح مختصر از هر یک می‌پردازیم.

    منابع :

    • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، ص 496 تا 508

      با توجه به آنچه درباره جنبه های گوناگون تعین ثانی گفته شد، به ویژه با دقت در بحث فیض اقدس و فیض مقدس و نیز واسطه بودن اعیان ثابته، می توان دریافت که چگونه رابطه وجودی میان تعین ثانی و تعینات خلقی ایجاد می شود. می دانیم که تمامی کثرات امکانی و تعیان خلقی، تجلیات حق اند. حق در همه آنها با اسمای خاص وجودی اش تجلی دارد. از این اسمای خاص، به نسب خاص وجودی تعبیر می شود. این جلوه های امکانی و وجودی حق تعالی غیر از جلوه علمی وی در تعین ثانی و در صقع ربوبی است. 

      این تجلی وجودی حق، از راه اعیان ثابته صورت می گیرد. از طریق حلقه واسط همین اعیان است که تجلی وجودی حق به تحقق می رسد. گفتیم که این تجلی وجودی را فیض مقدس نامیده اند؛ همان فیض وجودی حق که بنابر اقتضائات اعیان ثابته جاری می شود و به موجب آن، اعیان خارجی را موجود می کند. تمام آنچه در عالم خارج رخ می نماید، تنها به واسطه یک فیض حق که همان فیض مقدس است پدید آمده اند.

      به بیان دیگر، تمام آنچه در عالم خلق آمده است، بیش از یک فیض حق نیست. سرّ این وحدت، در بحث نفس رحمانی مشخص خواهد شد؛ زیرا نفس رحمانی حقیقتی واحد است که از عرش تا فرش را فرا می گیرد. خواهیم گفت که نفس رحمانی، ظاهر و باطنی دارد. باطن آن، همان فیض اقدس و ظاهرش فیض مقدس است. هرگاه ظاهر نفس رحمانی، با اعیان ثابته در تعین ثانی قرین گردد، تعینات و تجلیات خلقی به وجود خواهد آمد.

      باز به بیان دیگر، حق تعالی در تعین ثانی خود را به صورت اسما و اعیان در می آورد. این اعیان، خواسته ها و اقتضائاتی دارند که بر حسب آنها اراده حق تعالی به تحقق آنها تعلق می گیرد. این اراده ، یک کن وجودی در پی دارد که همان فیض مقدس و تجلی وجودی است.

      الإیجاد عند المحقِّقین‏ عباره عن اقتران القوابل الأقدسیَّه الثابته فی التعیُّن الأول، الذی هو منبع التعیُّنات و القوابل، بظاهر الوجود الذی هو طرف ظاهریَّه النفس الرحمانى،... فلهذا یطلقون علیه اسم العالم و على النسبه الواقعه بینه و بین مبدئه الإیجاد و الخلق.

      (صائن الدین ترکه، تمهید القواعد، انتشارات بوستان کتاب، ص 290)

      ایجاد نزد محققان، همان قرین گشتن قابل های اقدسی موجود در تعین اول که منبع همه تعینات و قابل هاست با ظاهر وجود که همان طرف ظاهریت نفس رحمانی است .... به همین دلیل، نام عالم بر آن نهاده اند و بر نسبتی که میان آن و مبدأ وجود دارد، ایجاد و خلق گفته اند.

      این عبارت در حقیقت بر گرفته از فرغانی درمشارق الدراری است:

      پس ایجاد عبارت از اقران آن فیض اقدس است؛ أعنی مفاتیح غیب من حیث الماهیه ، بوجود ظاهر

      (فرغانی، مشارق الدراری، ص 142)

      جامی هم در بیانی مشابه می گوید:

      وجود ممکنات عبارت است از تعین و تمیز وجودحقیقی در مرتبه ای از مراتب ظهور به سبب تلبس او به احکام و آثار اعیان ثابته که حقایق ممکنات است

      و الإیجاد عباره عن تجلّیه سبحانه فی الماهیات الممکنه الغیر المجعوله التی کانت مرایا لظهوره و سببا لانبساط أشعّه نوره.

      (جامی ، نقد النصوص، ص 46)

      ابن عربی هم به نقش اعیان ثابته در ایجاد عالم چنین اشاره می کند :

      إن العالم لیس إلا تجلیه فی صور أعیانهم الثابته التی یستحیل وجودها بدونه

      (ابن عربی ، فصوص الحکم ، ص 81)

      عالم همان تجلی اوست در صورت اعیان ثابته اشیایی که وجودشان بدون حق تعالی ناممکن است.

      قیصری در توضیح آن می گوید :

      أن‏ وجود العالم‏ لیس‏ إلا التجلی الوجودی الحقانى الظاهر فی مرایا صور الأعیان الثابته التی یستحیل وجود تلک الأعیان فی الخارج بدون ذلک التجلی الوجودی، فالعالم من حیث الوجود عین الحق الظاهر فی مرایا الأعیان لا غیره.

      (قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 583)

      وجود عالم همان تجلی وجودی حقانی است که در آینه صور اعیان ثابته ظاهر شده است؛ اعیانی که وجود آنها در خارج، بدون آن تجلی وجودی محال است. پس عالم از حیث وجود، عین حقی است که در آینه اعیان ظاهر شده است و نه جز این.

      منابع :

      • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 522 -524