در آثار عرفا، وقتی به مقام ذات غیبالغیوبی میرسند، میگویند هیچ اسم و رسمی ندارد؛ چنانکه گاه از آن مقام به «مقام لااسم و لارسم» تعبیر میکنند.
امام خمینی رحمه الله علیه که در چند مصباح آغازین از کتاب شریف مصباح الهدایه درباره مقام ذات غیبالغیوبی سخن میگوید، در همان مصباح اول میفرماید:
إعلم... أنّ الهویّه الغیبیّه الأحدیّه والعنقاء المُغْرِب المستکنّ فی غیب الهویّه والحقیقه الکامنه تحت سرادقات النوریّه والحجب الظلمانیّه فی «عماء» وبطون وغیبٍ وکمون لا اسم لها فی عوالم الذکر الحکیم ولا رسم...؛ (امام خمینی(ره)، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، ص۱۳)
بدان ... که هویت غیبیه احدیه و عنقاء مُغربی که در غیب هویت مستکنّ است و حقیقتی که تحت پردههای نوری و حجابهای ظلمانی در «عماء» و بطون و غیب و کمونْ پنهان است، نه اسمی از او در عوالم ذکر حکیم هست و نه رسمی... .
قونوی نیز در رساله النصوص در این باره می گوید:
ان الحق من حیث اطلاقه و احاطته لایسمی باسم و لایضاف الیه حکم و لایتعین بوصف و لارسم
(قونوی، رساله النصوص، ص10)
حق تعالی از نظر اطلاق و احاطه اش (احاطه وجودی) به هیچ اسمی موصوف نمی شود و هیچ حکمی نمی پذیرد و به هیچ وصف یا رسمی متعین نمی شود.
مراد عرفا از این سنخ سخنان چیست؟
برخی در مواجهه با این گونه عبارات گمان کردهاند مراد عرفا از این سخنها آن است که درباره مقام ذات هیچ اسمی نمیتوان به کار برد و با هیچ لفظی نمیتوان بدان اشاره کرد؛ چنانکه حتی نمیتوان از آن با لفظ ذات یا ذات غیبالغیوبی و امثال آن یاد کرد. پس آنچه درباره این مقام شایسته است سکوت است و سکوت و اوصاف سلبی و به طریق اولی اوصاف ایجابی به این مقام انتساب ناپذیرند.
این پندار برخاسته از مغالطه اشتراک لفظی میان اسم عرفی و لغوی با اسم عرفانی است. مقصود عرفا از تعبیرهای مطرح شده، اسم عرفی و لغوی نیست؛ زیرا عرفا در آثار خود با الفاظ و نامها و واژههای متعددی به آن مقام غیبالغیوبی اشاره میکنند و ما نیز با الفاظ و واژههای متعددی از آن مقام یاد کرده و خواهیم کرد و اساساً بحثی تحت عنوان «اسامی مقام ذات غیبالغیوبی» خواهیم داشت.
بلکه مراد و مقصود عارفان مسلمان از لااسم و لارسم بودن مقام ذات غیبالغیوبی، نفی اسم عرفانی از آن مقام است. در پست های پیش درباره اسم عرفانی، تا حدی بحث کردیم، و روشن شد که اسم عرفانی عبارت است از ذات با صفت و تعینی خاص. حقیقت اسم عرفانی آن است که افزون بر ذات، یک صفت، اعتبار، اضافه اشراقیه و نسبت ایجاد شود؛ مثلاً ذات با صفت و اضافه رحمتی، اسم رحمان را پدید میآورد و همان ذات همراه با تجلی علمی و اضافه علمیه، اسم علیم را تحقق میبخشد. به بیان دیگر، هرگاه ذات در مرحلهای تجلی و ظهور یافت، اسم عرفانی شکل میگیرد.
بنابراین اسم عرفانی یک نحوه تنزل از مقام ذات و یک نوع ابراز صفات اطلاقی به صورت تعین است. از این رو، اسم عرفانی با مرحله تعینات و تجلیات گره خورده است و تا تعینی در کار نباشد، اسمی نیز مطرح نخواهد بود، و از آنجا که در مقام ذات، هیچ گونه اضافه و نسبت و صفتی مطرح نیست، و همچنانکه پیشتر اشاره شد، همه حقایق در آنجا به نحو اطلاقی و اندماجی تحقق دارد و هیچ افراز و امتیازی در آنجا وجود ندارد، مقام ذات غیبالغیوبی، مقام «بیاسمی» خواهد بود و باید از آن به «مقام لااسم و لارسم» تعبیر کرد.
اساساً مقام ذات، مقام قبل از اضافات اشراقیه و تجلیات و تعینات و ظهور است. بنابراین اسم عرفانی، که خود نوعی تفسیر و تحلیل امر تجلی و ظهور است، بدان مقام راهی نخواهد داشت. بنابراین برخلاف گمان بعضی، تعبیر عرفا از مقام ذات به مقام لا اسم و لا رسم بدین معنا نیست که بطور کلی امکان اشاره به آن مقام با لفظی از الفاظ و اسمی از اسماء را انکار کرده باشند.آنها خود با استفاده از عنوان های گوناگونی به این مقام اشاره می کنند که برخی ازآنها پیش تر گذشت.
خلاصه آن که اسمی که از مقام ذات سلب می شود اسم اصطلاحی عرفانی است و نه چیز دیگر.
قونوی در توضیح این معنا می افزاید:
ان الحق لما یکن ان ینسب الیه من حیث اطلاقه صفه و لا اسم او یحکم علیه بحکم ما سلبیا کان الحکم او ایجابیا، علم ان الصفات و الاسماءو الاحکام لا یطلق علیه و لا ینسب الیه الا من حیث التعینات.
(قونوی، رساله النصوص، ص30)
ازآنجا که امکان ندارد به حضرت حق از نظر اطلاقش ، صفت، اسم، یا حکمی از احکام –چه سلبی و چه ایجابی- نسبت داده شود، معلوم می شود صفات و اسماء و احکام تنها به لحاظ تعینات به او نسبت داده می شود و بر او حمل می گردد.
وی در این متن تصریح می کند که تمام صفات و اسماء و احکام تنها هنگامی به حق نسبت داده می شوند که از جهت تعینات مورد نظر قرار گیرند نه از جهت ذات.
عارف قرن نهم هجری ، صائنالدین ترکه اصفهانی در این باره میگوید:
وأمّا حضره الإطلاق الذاتی المعبر عنه عند القوم بغیب الهویّه واللاتعیّن فلا مجال للإعتبارات فیه أصلاً حتی عن هذا الإعتبار ایضاً، فلا یشوبه من اللواحق شیءٌ اصلاً بل هو محض الوجود البحت بحیث لا یمازجه غیره ولا یخالطه سواه فهو بهذا الإعتبار أی باعتبار إطلاقه الذاتی لا ترکیب فیه ولا کثره بل لا إسم له من الأسماء الحقیقیه ولا رسم، إذ الإسم علی إصطلاحهم هو الذات بإعتبار معنی من المعانی... یسمّون ذلک المعنی بالصفه والنعت، فلا إسم حیث لا صفه ولا صفه حیث لا اعتبار مع الذات، إذ الذات بهذا الإعتبار هو المطلق من غیر اعتبار شیءٍ من التعیّنات ووجوه التخصیصات، فیکون مجرّداً عن سائر الأحکام والأسماء؛
(صائنالدین ترکه، تمهید القواعد، چاپ انجمن فلسفه ایران، ص۱۱۹)
و اما در حضرت اطلاق ذاتی، که از آن نزد عرفا به غیب هویت و لاتعین تعبیر میشود، اعتبارات اصلاً راه ندارد؛ حتی همین اعتبار نیز در آنجا وجود ندارد. بنابراین هیچ عارض ولاحقی او را مشوب نمیسازد، بلکه او محض وجودِ بحت است؛ به گونهای که غیر او با او ممزوج نشده و مخلوط نگشته است. پس در حقتعالی، با این لحاظ، یعنی لحاظ اطلاق ذاتیاش، ترکیب و کثرتی نیست، بلکه هیچ اسمی از اسمهای حقیقی عرفانی نداشته، رسمی ندارد؛ زیرا اسم بر اساس اصطلاح اهل معرفت، ذات به همراه اعتبار معنایی از معانی است... که آن معنا را صفت و نعت نام کردهاند. از این روی، در مقام ذات غیبالغیوبی اسمی نیست، چون صفتی نیست، و صفتی نیست، چون اعتباری به همراه ذات صورت نگرفته است؛ زیرا ذات در آن مقام مطلق بوده، هیچیک از تعینات و وجوه تخصیصات در آن اعتبار نشده است. لذا ذات از همه احکام و اسماء مبرا خواهد بود.
این بیان صائن الدین ترکه دربردارنده نکات بسیار مهمی است. از نظر وی در مقام اطلاق ذاتی که همان غیب هویت است ، هیچ مجالی برای اعتبار ذات ، جز از همان جهت که ذات است وجود ندارد. اطلاق او از هر گونه قید و اعتباری، حتی از خود همین اعتبار یعنی اعتبار اطلاق ذاتی فراتر می رود ، این بدان معناست حتی خود وصف اطلاق نیز نباید در این مقام چونان قیدی برای آن وجود مطلق تلقی شود . هیچ کدام از لواحق (عوارض) با این مقام آمیخته نیستند. البته مقصود از لواحق یا عوارض در اینجا ، معنای فلسفی آن نیست،
عارفان تجلیات و شئون حق را گاه لواحق یا عوارض نیز می نامند. حق تعالی در این مقام صرف وجود محض است ، صرافت وجود او سبب می شود که هیچ ترکیبی در او راه نیابد.
صائن الدین ترکه سپس با تحلیل دقیقی که از معنای اسم و صفت در زبان اهل عرفان دارد ، به این نتیجه می رسد که اطلاق مقسمی در مقام ذات ، مانع انتساب هرگونه صفت یا اسم به آن مقام است، زیرا اسم به اصطلاح عرفانی آن، در جایی معنا دارد که صفتی قابل تصور باشد. صفت نیز در جایی است که اعتباری با ذات همراه نشده باشدکه این به معنای تنزل از مقام اطلاقی ذات غیبی در مراتب تجلیات است.
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 308 تا 311
- امینی نژادعلی، حکمت عرفانی، صص 329 تا 332