عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

مجموعه تعیناتی که بر بستر نفس رحمانی شکل می‌گیرند، به دو دسته حقی و خلقی تقسیم می‌شوند:

با رجوع به پست مقام ذات روشن می‌شود که در مقام ذات غیب‌الغیوبی، هیچ اسم حقیقی عرفانی‌ای وجود ندارد، و بر این اساس هیچ خصوصیت و صفت ممتازی در آنجا نیست. بنابراین در مقام ذات هیچ تعینی در کار نیست، و تعینات، پس از ظهور و تجلی تحقق می‌یابند، و چنان‌چه از پست های نفس رحمانی معلوم می‌شود، بر اساس قاعده الواحد، از مقام وحدانی ذات غیب‌الغیوبی، تنها یک ظهور و تجلی ـ‌ موسوم به نفس رحمانی‌ـ صادر می‌شود، و مطابق تشکیک در این ظهور واحد سریانی، همه تعینات در بستر آن شکل می‌گیرند.

این تعینات از دیدگاه عرفا بر دو قسم‌اند:

  •  تعینات حقی
  •  تعینات خلقی

قسم نخست، تعیناتی‌اند که در درون صقع ربوبی بر بستر نفس رحمانی در حضرت اول تحقق دارند. این تعینات عبارت‌اند از :

  • تعین اول
  •  تعین ثانی

اما تعینات خلقی تعیناتی‌اند که خارج از صقع ربوبی بر نفس رحمانی نقش می‌بندند و عبارت‌اند از:

  •  عالم عقل
  •  عالم مثال
  •  عالم ماده

بر این اساس و با نگاهی کلان به مجموعه نظام هستی روشن می‌شود که از دیدگاه عرفا صُقع ربوبی متشکل از دو مرحله مقام ذات و جمله‌ای از تعینات است؛ یعنی حق‌تعالی در درون خود نیز ظهوراتی برای خود دارد و پس از آن نوبت به ظهورات برون‌صُقعی می‌رسد.

اما بر اساس وحدت شخصیه وجود، تقسیم‌بندی درون‌صقعی و برون‌صقعی به چه معناست؟

عارفان محقق پاسخ دقیق و عمیقی به این پرسش داده‌اند: تعیناتی که تمام هویت آنها جنبه علمی دارد و تعینات علمی حق‌تعالی شمرده می‌شوند، تعینات درون‌صقعی‌اند، و تعیناتی که صرفاً علمی نبوده، وجودی‌اند، تعینات خلقی و برون‌صقعی نام دارند. این بیان صرفاً اصطلاح‌سازی و قرارداد نیست، بلکه در امری تکوینی ریشه دارد؛ زیرا گرچه هیچ تعینی از وجود حق بیرون نیست،

تعیناتی که به خود و به یکدیگر علم و شعور ندارند و صرفاً نزد حق‌تعالی حاضرند و معلوم اویند، تعینات علمی حق‌تعالی هستند؛ مانند صور ذهنی ما که این صورت‌های ذهنی به خود و به یکدیگر عالم و آگاه نیستند و فقط نزد نفس حاضرند و معلوم اویند. اما تعینات، وقتی به مرحله‌ای برسند که افزون بر معلوم بودن برای خداوند، به خود و به یکدیگر و به حق‌تعالی عالم باشند، خلقت شکل گرفته و پای غیر به میان خواهد آمد.

سخن جامی در این باره چنین است:

و ذلک لأنّ هذه المراتب لمّا کانت مظاهر و مجالى، فلا تخلو إمّا أن تکون مجلى و مظهرا یظهر فیه ما یظهر للحقّ سبحانه وحده، لا للأشیاء الکونیّه؛ أو تکون مظهرا یظهر فیه ما یظهر للحقّ و للأشیاء الکونیّه أیضا. فالأوّل یسمّى «مرتبه الغیب»، لغیبه کلّ شی‏ء کونىّ فیها عن نفسه و عن مثله. فلا ظهور لشی‏ء فیها الّا للحقّ تعالى. و انتفاء الظهور للأشیاء یکون بأحد وجهین: أحدهما بانتفاء أعیانها بالکلیه... و ذلک المجلى هو التعیّن الأوّل و المرتبه الأولى من الغیب.

و الوجه الثانی بانتفاء صفه الظهور للأشیاء عن أعیان الأشیاء مع تحقّقها و تمیّزها و ثبوتها فی العلم الأزلىّ و ظهورها للعالم بها- لا لأنفسها و أمثالها- کما هو الأمر فی الصور الثابته فی أذهاننا. و هذا المجلى و المظهر هو التعیّن الثانی ...

و أمّا ما یکون مجلى یظهر فیه ما یظهر للأشیاء الکونیّه أیضا علما و وجدانا، فهو ثلاثه أقسام: فانّه امّا أن یکون مظهرا و مجلى یظهر فیه ما یظهر للأشیاء الکونیّه الموجوده البسیطه فی ذاتها، فذلک یسمّى «مرتبه الأرواح»؛ أو مظهرا و مجلى یظهر فیه ما یظهر للأشیاء الموجوده المرکّبه، فتلک الأشیاء الموجوده المرکّبه امّا أن تکون لطیفه- بحیث لا تقبل التجزئه و التبعیض و الخرق و الالتیام- فمجلاها و محلّ ظهورها و محلّ الظهور لها یسمّى «مرتبه المثال»؛ و امّا أن تکون الموجودات المرکّبه کثیفه بالنسبه الى تلک اللطائف- أو على الحقیقه بحیث تقبل التجزئه و التبعیض و الخرق و الالتیام- فمجلاها و محلّ صفه ظهور ما یظهر لها فیه یسمّى «مرتبه الحس» و «عالم الشهاده» و «عالم الأجسام».

 (نقد النصوص، ص۳۰)

مجالی و مظاهر [دو دسته‌اند]: یا مجلی و مظهری است که آنچه فقط برای حق ظهور دارد نه برای اشیای دیگر، در آن ظهور می‌کند؛ یا مظهری است که آنچه هم برای حق و هم برای غیر او آشکار است، ظهور می‌نماید. قسم اول مرتبه غیب نام دارد؛ زیرا همه اشیا در آن، از خود و از مثل خود پوشیده و غایب‌اند. پس در این مرتبه هیچ چیزی ظهوری ندارد مگر برای خداوند متعالی. [اما در همین مرتبه] انتفای ظهور اشیا دو گونه است: یا به‌ سبب آن‌ است که اصلاً اعیان اشیا بالکلیه منتفی‌اند... که این مجلی همان تعین اول و مرتبه اول از غیب است؛ و وجه دوم آن‌ است که با آنکه اعیان اشیا تحقق، و از هم تمیّز دارند و در علم ازلی ثابت‌اند و برای خداوند عالِم به آنها ظاهرند، ظهوری ندارند ـ نه برای خود و نه برای امثال خود‌ـ آن‌چنان‌که صور ثابته در ذهن ما هستند و این مجلی و مظهر همان تعین ثانی است؛ و اما مجلایی که در آن، آنچه افزون بر حق برای سایر اشیا هم علماً و وجداناً ظهور دارد، ظهور می‌کند، سه قسم است:

یا مجلی و مظهری است که اشیای بسیط موجود درعالم خلق، در آن ظهور می‌کندکه مرتبه ارواح (عالم عقل) نامیده می شود، یا مجلی و مظهری است اشیای مرکب موجود، در آن ظهور می‌کند؛ که این اشیاء یا لطیفند به طوری که تجزیه و جداسازی و پارگی و التیام نمی پذیرند- که محل ظهور و تجلی آنها عالم مثال نامیده می شود و با موجوداتی مرکب و کثیفند نسبت به آن لطایف یا مطلقا که در این صورت مجلی و محل ظهور آنها مرتبه حس و عالم شهادت و عالم اجسام  (عالم ماده) نامیده می شود.

 این تقسیم‌بندی را به وجهی دیگر نیز می‌توان توضیح داد: اشیای عالم در مواطن و مقامات متعددی با رعایت ویژگی‌های آن موطن تحقق دارند: در مقام ذات هستند؛ در تعین اول و ثانی هستند؛ و درتعینات خلقی نیز وجود دارند. اما در این میان، مقاماتی که حضور این اشیا مستلزم بروز آثار ویژة آنها نیست یک مرحله است و مواطنی که حضور این اشیا به گونه‌ای است که مستلزم بروز آثار ویژة آنهاست، مرحلة دیگری است. مرحلة اول درون‌صقع و مرحلة دوم برون‌صقع است.

در مرحلة اول و درون‌صقع، باز این اشیا به دو گونه‌اند: اندماجی‌اند و آثاری ندارند؛ یا تفصیلی‌اند لکن آثار ویژة خود را بروز نمی‌دهند. در مقام ذات و تعین اول همة اشیا به نحو اندماجی تحقق دارند؛ اما در تعین ثانی، گرچه ذوات و اعیان نمود دارند، آثار خود را ندارند. اما در مرحلة دوم اشیا نفسیت ویژة خود را یافته و آثار خاص خود را به تناسب مواطن بروز و ظهور می‌دهند.

منابع :

  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، 357 تا 361