از مباحث پیشین، دو تفاوت مهم میان این دو علم به دست میآید:
تفاوت به لحاظ معلوم
تفاوت اول از حیث معلوم و متعلَّق علم در این دو علم است. معلوم در علم ذات به ذات در مقام ذات، نفس مقام اطلاقی ذات بدون هیچ گونه تعینی است، اما متعلق علم و معلوم در علم ذات به ذات در تعین اول، ذات با حیث وحدت حقیقیه است. در واقع در تعین اول، «اسم احدی جمعی» که مشتمل بر ذات به اضافه صفت و نسبت وحدت حقیقیه است، معلوم قرار میگیرد.
به عبارت دیگر در تفاوت به لحاظ معلوم ، در مقام ذات، خودِ ذات، باویژگی اطلاق مقسمی معلوم است، اما در تعین اول ذات با لحاظ قید احدیت معلوم است.
اعلم ان تعلق علم الحق بذاته على نحوین و کذلک تعلقه بالمعلومات-: فان للحق تعیّنا فى عرصه تعقّله نفسه، و لهذا تعیّن الاطلاق بالنسبه الى تعین کل شىء فى علم کل عالم، بل و بالنسبه الى تعیّن الحق فى تعقل کل متعقل، و یتعلق علمه تعالى من حیث تعیّنه فى نفسه و من حیث تعیّنه فى تعقّل کل متعقّل، فعلمه سبحانه یتعلق به ایضا بذاته على نحو آخر و هو: معرفته بذاته من حیث اطلاقها و عدم انحصارها فى تعیّنها فى نفسه،
(قونوی ، فکوک، ص 253)
علم حضرت حق به ذات خود و نیز به دیگر معلومات ، به دو صورت قابل تصور است ، زیرا حضرت حق در ساحت علم به خود تعینی دارد و البته این تعین نسبت به دیگر تعیناتی که قابل تصور برای هر عالمی باشد اطلاق دارد...
علم حق تعالی به ذات خود به گونه ای دیگر نیز تعلق می گیرد و آن علم حق به ذات خود به لحاظ اطلاق ذات و عدم انحصار آن در تعینات است.
تفاوت به لحاظ علم
تفاوت دوم میان این دو علم، به خود علم بازمیگردد؛ زیرا علم در مقام ذات به شکل اطلاقی و اندماجی است و هیچ گونه نسبت و تعینی را ایجاب نمیکند، ولی همین علم در تعین اول، از حالت اطلاقی و اندماجی خارج شده، به شکل یک نسبت و صفت افرازی درمیآید، و به همین دلیل از تعین اول به نسبت علمیه تعبیر میشود.
صائنالدین ترکه میگوید:
... وهو الظهور والتجلّی الاول المعبر بالنسبه العلمیّه؛
(صائنالدین ترکه، تمهید القواعد، چاپ انجمن فلسفه، ص ۱۲۵)
... تجلی ذات برای ذات همان ظهور و تجلی اولی است که از آن به نسبت علمیه تعبیر میشود.
فتلزمها بهذا الاعتبار النسبه العلمیه بحصول نفسها فی نفسها
(صائنالدین ترکه، تمهید القواعد، چاپ انجمن فلسفه، ص ۱۲3)
پس به لحاظ وحدت حقیقی ، برای ذات به واسطه حصول خود برای خود نسبتی علمی لازم می آید.
به بیان دیگر تعین اول که آن را یک نسبت علمی با اضافه اشراقی علمی می خوانند . هویتی تعینی آن هم از سنخ علمی دارد و حقیقت علم درآن چیزی جز یک اضافه اشراقی و تجلی نمی باشد.
اما در مقام ذات این علم یک نسبت ممتاز و یا یک اضافه اشراقی نیست، بلکه هویتی وجودی و اطلاقی دارد:
و لا أیضا بمعنى أنّ العلم عین الذات، فإنه لا یتعقّل من حیث ذلک الاعتبار للحق نسبه ممتازه عن ذاته یعبّر عنها بأنها علم أو غیره من الأسماء و الصفات و النسب و الإضافات
(قونوی، المراسلات، ص 145)
همچنین نباید علم را (در تعین ثانی) عین ذات دانست، زیرا از جهت آن اعتبار (یعنی اعتبار اطلاق ذات) برای حق نسبتی که از ذاتش ممتاز باشدبه گونه ای که ازآن به علم یا غیر علم از اسماء و صفات و نسب و اضافه های دیگر تعبیر شود قابل تصور نیست.
منظور از وجودی بودن علم به ذات در مقام ذات، این واقعیت است که در آن مقام در عین حال که تمام حقایق به نحو اندماجی و شئون ذاتی موجودند ، اما هیچ کدام بر دیگری غلبه ندارد . بنابراین برای علم ذات به ذات، نفسِ وجود اطلاقی حق کافیست.
یعنی نفس این وجود، ویژگی حضور برای خود دارد، نحوه وجود او، خودیاب و خوددان است. خودپیدائی و به تعبیر فیلسوفان مشائی عدم الغیبه و به تعبیر شیخ اشراق ظهور نحوه وجود حق تعالی در مقام ذات است، به گونه ای که در این مقام نسبت و تعین علمی پیدا نمی شود ، بلکه از حیثیات اندماجی چنین ذات مطلق ، حضور وجودی برای خود است، برخلاف تعین اول که که حضور علمی دارد.
به تعبیر دیگر ویژگی این وجود حضور برای خود است، علم ذات به ذات تعبیر دیگری از حقیقیت سراسر حضور حق برای خود است.
درتمام این تعبیرها ، جهت وجودی حفظ می شود. به عبارت دیگر همه این تعبیرها در موطن وجودی بیان می شود، یعنی در ساحتی که هنوز از تنزل و اضافه های اشراقی خبری نیست. اما در تعین اول ، حقیقت و هویت علم ذات به ذات ، علمی است نه وجودی . بنابراین حقیقت تعین اول نسبتی علمی و یک تنزل است:
اعلم ان لاوّلیه علم الحق الذاتی سرّین: حکم أحدهما علمه بنفسه باعتبار وحدته و إطلاقه معا، و انّما قلت معا من أجل انه لیس فی محض الإطلاق علم و لا یتعلق به حکم و لا یتعین له اسم، و یتعقل تعین الوحده له
(قونوی، النفحات الالهیه، ص 141)
برای اولیت ذاتی علم حق در تعین اول دو سر است که حکم یکی ازآنها ، علم به خودش به اعتبار وحدت و اطلاقش به طور همزمان است. قید هم زمان را از آنجا افزودم که در ساحت اطلاق محض یعنی مقام ذات چیزی به نام علم نیست و نسبت علمی شکل نمی گیرد، یعنی حکمی بدان ساحت تعلق نمی گیرد و اسمی برایش تعین نمی یابدو تعقل تعین وحدت برای او با چنین اعتباری است.
این تفاوت دوم را میتوان به صورت «بالقوه و بالفعل» نیز تحلیل کرد؛ زیرا ـ چنانکه گذشتـ عرفا همه صفات اندماجیه را به نحو بالقوه موجود میدانند. بنابراین علم ذات به ذات در مقام ذات، بالقوه است و در تعین اول به فعلیت میرسد.
منابع :
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، 371 تا 372
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 388 تا 391