عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

اسم و اسما در عرفان جایگاه مهمی دارند. آنچه ما بر زبان می‌آوریم، مثل علیم و قدیر و رحمان و رحیم و غفور، همه اسم‌الإسم هستند؛ یعنی اسم آن اسمای حقیقی عرفانی‌اند.

مسئله مهم آن است که اسم حقیقی عرفانی چیست؟ حقیقت علیم یا قدیر یا دیگر اسما چیست؟

در عرفْ‌ دو گونه اسم رایج است.‌ گاهی از اسم‌های قراردادی و اَعلام، مثل علی و حسن استفاده می‌کنند، و گاه نیز از اسم‌ها و نام‌های واقعی بهره می‌برند؛ مثلاً انسانی را که از نظر علمی برجستگی یافته است، با عنوان عالم می‌خوانند. بر این اساس، یک ذات به‌علاوه تعین و وصفی ویژه،‌ اسم واقعی و غیرقراردادی به شمار می‌آید، که اگر بتوان در عرف به آن تعین خارجیِ علمیِ همراه ذات، «اسم» اطلاق کرد، لفظ «عالم» برای چنین تعین خارجی‌ای اسم‌الاسم است. عارفان مسلمان نیز همین معنا را در تحلیل اسم حقیقی عرفانی ارائه می‌کنند و می‌گویند،‌ هرگاه ذات حق را با تعین و وصف و اضافه اشراقی خاصی در نظر آوریم، یکی از اسم‌ها و نام‌های الهی تکوین خواهد یافت و الفاظ مطابق با آنها اسم‌الاسم خواهد بود. محقق قیصری در مقدمات خود بر شرح فصوص الحکم می‌گوید:

الذات مع صفه معیّنه واعتبار تجلٍّ من تجلّیاته‌ تسمّی بالإسم‌،‌ فإنّ الرحمن ذات لها الرحمه‌ والقهّار ذات لها القهر وهذه الأسماء هی أسماء الأسماء؛

(قیصری، شرح فصوص الحکم، طبع سنگی، ص۱۳)

ذات حق همراه با صفتی معین و اعتبار تجلی‌ای از تجلیات او، اسم نامیده می‌شود؛ مثلاً اسم رحمان، ذات حق‌تعالی است که به همراه صفت و اعتبار رحمت لحاظ شود، و اسم قهار همانا ذات حق‌تعالی است که با صفت قهر اعتبار شود، و این اسم‌های لفظیِ رحمن و قهار و غفار و امثال آنها، اسامی آن اسمای حقیقی هستند.

از همین رو، خداوند در مقام ذات اطلاقی خود، که هیچ تعین و ویژگی‌ خاصی ندارد، هیچ اسم و نامی نخواهد داشت، و بر این اساس، از آن مقام به مقام «لااسم و لارسم» (تمهید القواعد، چاپ انجمن فلسفه، ص۱۱۹) یاد می‌کنند. اما در مقام ظهور و تجلی به‌تدریج تک‌تک اسم‌ها، همچون الله، علیم، حی، قادر و متکلم،‌ که تا بی‌نهایت ادامه دارند،‌ پدید می‌آیند که همگی ظهورهای خداوند و تجلیات اویند:

هرگاه در صفت الوهیت و تدبیر جلوه کند اسم الله سر بر می‌آورد، و هرگاه در تعین علمی ظاهر شود اسم علیم و ...

در مقام غیب‌الغیوبی،‌ همه کثراتِ کامن و مندمج در ذات حق‌تعالی، به حیثیت تقییدیه اندماجیه متحقق‌اند، اما در مقام ظهور و تجلی، همه آن کثراتِ مندک و مستهلک، بروز می‌یابند؛ لیکن با توجه به مبانی عرفانی در وحدت شخصیه وجود، هرگز نباید پنداشت که جدای از وجود حق‌تعالی، وجودات دیگری که مصداق بالذات موجودیت باشند،‌ پدید آمده‌اند؛ زیرا چنین معنایی در علیت فلسفی جریان دارد. در فرآیند ظهور و تجلی،‌ همه‌ کثرات ظهور و بروز یافته،‌ به حیثیت تقییدیه شأنیه موجودند و شئون خداوند متعالی هستند.

بنابراین اسما، به حسب ذات خود معدوم‌اند، اما بر ‌حسب آنکه اسمای حق‌ و نسب اضافیه ذات اویند، موجود و متحقق‌اند، که از منظر اول به اسمای الهیه،‌ «نسب و امور عدمیه»، و از منظر دوم به آنها «نسب و وجوه و امور وجودیه» اطلاق می‌شود. صائن‌الدین ترکه در شرح فصوص الحکم در این‌ باره می‌گوید:

إعلم أنّ النسب الاسمائیه التی هی امور عدمیّه فی نفسها لیست اعداماً صرفاً فإنّها من حیث هی اعدامٌ لا یمکن أن یشار الیها ویعبّر عنها، بل لها نسبه الی العدم بالقیاس إلی انفسها کما أنّ لها نسبه إلی الوجود بالاضافه الیه فهی بالاعتبار الأول تسمّی «بالامور العدمیّه» و«النسب الامکانیه الإعتباریه» وبالاعتبار الثانی تسمّی «بالوجوه الوجودیّه» اذ بها یظهر الوجود...؛

(صائن‌الدین ترکه اصفهانی،‌ شرح فصوص الحکم، انتشارات بیدار، ج۱، ص۲۹۴)

بدان‌ که نسبت‌های اسمی که بر ‌حسب ذات خود امور عدمی هستند، عدم‌های صرف نیستند؛ زیرا به اسم‌ها از آن حیث که عدم‌اند، نه می‌توان اشاره‌ای کرد و نه می‌توان از آنها تعبیری داشت و سخنی گفت؛ بلکه اسمای خداوند نسبتی با عدم دارند و معدوم‌اند به ‌حسب ذات خود همچنان‌که نسبتی با وجود دارند و موجودند در مقایسه با وجود حق‌تعالی.‌ پس این اسما به اعتبار اول «امور عدمی» و «نسب امکانی اعتباری» نام دارند، و به اعتبار دوم،‌ «وجوه وجودیه» نامیده می‌شوند؛ زیرا به ‌واسطه آنها وجود حق‌تعالی ظهور می‌یابد... .

علامه طباطبایی رحمه الله در رساله‌الاسماء از رسائل توحیدیه در تبیین حقیقت اسم می‌گوید:

لیس الاسم الاّ الذات مأخوذاً ببعض اوصافه» اسم چیزی جز ذاتی که به همراه بعض اوصافش اخذ شده باشد، نیست.

(الرسائل التوحیدیه، رساله الاسماء، ص ۲۸، ۲۹)

خلاصه این که در مقام ذات خبری از اسم نیست زیرا هیچ وصف، تعین و جلوه ویژه‌ای وجود ندارد، حتی در تعین اول به جز اسم احدیت جمعی یا همان وحدت حقیقیه که خداوند با جلوه‌ای احدی و اطلاقی تجلی می‌کند، هیچ اسم دیگری یافت نمی‌شود، اما در تعین ثانی همه صفات و کمالات خداوند و همه انحای تجلیات او بروز می‌کند و از همین روی تمام اسم‌های خداوند به نحو علمی سر بر می‌آورد و از یکدیگر امتیاز می‌یابند و از حالت اطلاقی و بی‌رنگی جدا می‌شوند. و در اینجاست که ما با بی‌نهایت اسم الهی همچون علیم و قدیر و حی و متکلم و رحیم و رحمن و احد و واحد و صمد و فرد و غفور و... روبه‌رو می‌شویم.

این اسم‌ها در تعین ثانی صرفاً نمود علمی دارند و چون تعین ثانی از تعینات حقی و «درون‌صقعی» است از این اسم‌ها در این مرحله به «اسمای الهیه» یاد می‌شود، همچنان‌که پس از بروز این اسما در تعینات خلقی به «اسمای کونیه» موسوم هستند. (ر.ک: اشعه ‌اللمعات، ص ۸۹)

منابع :

  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 423 تا 424 و 286 تا 289