عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

در یک دسته بندی دیگر، اسما و صفات حق تعالی به دو دسته اسماء ، صفات جمالی و صفات جلالی تقسیم می شوند. وجه تمایز اسمای جمالی از جلالی آن است که در اسمای جمالی، صفاتی همچون لطف، انس، محبت، لذت و مانند آن هست؛ در حالی که در اسمای جلالی صفاتی همچون قهر، غلبه، نقمت، هیبت و مانند آن مندرج است. معمولا صفات سلبی، جلالی و صفات ثبوتی، جمالی هستند.

به بیان دیگر همه اسم‌ها و صفاتی که رحمت و لطف و ابتهاج و سرور در آن موج می‌زند و انسان را به طرف خود جذب می‌نماید و موجب انس می‌شود، اسمای جمالی خداوند هستند همانند رازق و منعم و لطیف و رحیم و غفور و ودود و... و تمام اسما و صفاتی که قهر و غضب الهی در آن غالب است، و خوفی ویژه را در انسان برمی‌انگیزانند و هیبت‌زا هستند، اسم‌های جلالی حق تعالی هستند، مثل منتقم، قهّار، اشدّ المعاقبین و... .

محقق قیصری در این باره ملاک لطف و قهر را مطرح کرده و می‌گوید:

... ذاته تعالی اقتضت بحسب مراتب الألوهیه والربوبیّه صفات متعدّده متقابله کاللطف والقهر والرحمه والغضب والرضا والسخط وغیرها وتجمعها النعوت الجمالیه والجلالیّه اِذْ کل ما یتعلّق باللطف فهو الجمال وما یتعلق بالقهر فهو الجلال.

(قیصری، شرح فصوص، تصحیح آشتیانی، ص 43-44)

ذات حق تعالی بنابر مراتب الوهیت و ربوبیت ، اقتضای صفات متعدد متقابل، همچون لطف و قهر و رحمت و غضب و رضا و سخط و .... دارد و تمام این صفات ، زیر عنوان صفات جمالی و جلالی قرار می گیرند؛ زیرا هر آنچه به لطف وابسته باشد، جمال و آنچه به قهر تعلق داشته باشد، جلال است.

همچنین عبدالرحمن جامی در ارتباط با این تقسیم ملاک أنس و هیبت را مطرح کرده و می‌گوید:

الصفات تنحصر بإعتبار الأنس والهیبه عند مطالعتها فی الجمالیّه کاللطیف والجلالیه کالقهّار.

(جامی، نقد النصوص، ص 108)

صفت، در نگاه (شهودی) به آنها، به اعتبار انس و هیبت در صفات جمالی ؛ همچون لطیف، و صفات جلالی همچون قهار منحصر هستند.

الجلال هو احتجاب الحقّ تعالى عنّا بعزّته و أن لا نعرفه بحقیقته و هویّته کما یعرف هو ذاته. فإنّ ذاته سبحانه لا یراها أحد على ما هی علیه إلّا هو .

(کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ص 40)

جلال یعنی محجوب بودن حق تعالی از ما، به واسطه عزتش؛ محجوب بودنی که مانع از آن است که او را به حقیقت و هویتش آن جنان که ذات او خود را می شناسد بشناسیم؛ زیرا احدی، جز خود ذات حق تعالی نمی تواند ذات او را همان گونه که هست دریابد.

نکته‌ای که اهل معرفت درباره این تقسیم، در آثار خود یادآور شدند، آن است که گرچه اسما در این تقسیم‌بندی به دو دسته مجزا تقسیم می‌شوند اما هر اسم جمالی‌ای در شرایط خاص جلال‌آفرین و هر اسم جلالی‌ای جمال‌زا می‌شود، زیرا جمال الهی وقتی تجلی آن بر سالک شدت یابد، به خاطر اوج گرفتن و شدید شدن زیبایی و لطف منشأ بهت و حیرت و هیمان شده و هیبت‌زا خواهد شد و همان اسم جمالی، اسم جلالی می‌شود، چنانچه جلال الهی نیز در بطن خود متضمن جمال و زیبایی و لطف است و می‌تواند منشأ أنس گردد، از همین رو محقق قیصری در ادامه گفتارش در این تقسیم می‌گوید:

... ولکل جمالٍ ایضاً جلال کالهیمان الحاصل من الجمال الالهی فإنه عباره عن انقهار العقل منه وتحیّره فیه ولکل جلال جمالٌ وهو اللطف المستورفی القهر الالهی.

(شرح فصوص الحکم قیصری، ص ۱۳)

... و برای هر جمالی جلال نیز هست مثل حیرت و هیمانی که از جمال الهی حاصل می‌شود، زیرا هیمان عبارت است از انقهار عقل از آن جمال و تحیرش در او (و همه این امور علائم اسمای جلالی است) و (از طرف دیگر) برای هر جلالی هم جمال است و آن جمال همان لطف و عنایت نهفته شده در قهر خداوندی می‌باشد.

قیصری در ادامه عبارت خود، به پاره‌ای از متون دینی استشهاد می‌کند.

اولین استشهاد او به آیه شریفه: «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاه یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ» (بقره/۱۷۹) است. در این آیه خدای متعال به لطف مستور در قهر اشاره می‌کند و می‌فرماید از دل قصاص که جلوه غضب الهی است حیات و زندگی و طراوت و لطف به دست می‌آید.

استشهاد دوم او به کلامی از امیر مؤمنان علی سلام الله علیه است، حضرت مطابق نقل قیصری می‌فرماید:

سبحان من اتسعت رحمته لأولیائه فی شدّه نقمته واشتدّت نقمته لأعدائه فی سعه رحمته؛

پاک است خدایی که رحمت او برای دوستانش در بطن شدت نقمت و بلایش، گسترش می‌یابد و نقمت و بلایش برای دشمنانش در دل گستردگی رحمت، شدت می‌گیرد.

این روایت شاهد هر دو قسمت از بحث می‌باشد زیرا از دل رحمت نقمت و از دل نقمت رحمت و لطف استخراج شده است.

مشابه همین روایت، استشهاد سوم قیصری است به کلام رسول الله که می‌فرماید:

حفّت الجنّه بالمکاره وحُفّت النار بالشهوات؛ بهشت در هم پیچیده‌ شده است به سختی‌ها و از دل سختی‌ها باید بهشت را به دست آورد، همچنان‌که آتش جهنم به شهوات و لذت‌ها پوشیده شده است.

منابع :

  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی،
  • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص444-245