عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

اهل الله حقیقت انسان را حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم نیز خوانده اند. این، مقامی است که ویژه انسان است و دیگر موجودات راهی بدان ندارند و از یک جهت، همان مقام مظهریت اسم جامع الله در تعین ثانی است.

همان گونه که می دانیم، در تعین ثانی، هر کدام از اعیان ثابته جزئی، مظهری از اسمای جزئی و هر اسمی، شاخه ای از اسم جامع الله است. برای مثال، اسم مضّل شعبه ای از اسم جامع الله است که عین ثابت شیطان و سرانجام عین خارجی شیطان مظهر آن است. در این میان، تنها انسان می تواند از این اسمای جزئی فراتر رود و مظهر اسم جامع و کلی الله قرار گیرد.

با این بیان، می توان گفت حقیقت و عین ثابت انسان در میان اعیان ثابته، همان حقیقت و عین ثابت اسم جامع اسم جامع الله است. از این حقیقت، به حقیقت محمدی نیز یاد می شود؛ زیرا حضرت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم تنها کسی است که نخست به این مقام بار یافت. به این ترتیب، نهایت سیر و سلوک انسان را رقم زده.

از سوی دیگر، از آغاز این مقام نخست برای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رقم خورده است. وقتی می گوییم آن حضرت اسم جامع الله را در وجود خود تجلی داده است، بدان معناست که همه اسما در آن وجود جلوه می کنند و او به حقیقت جمعی خود، واجد تمامی اسمای اندماجی و تفصیلی است . به بیان دیگر، حقیقت اسم جامع الله را می توان در آن وجود به تمامی یافت. البته باید دانست با تثبیت مقام تعین اول، حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم به آن تعین نیز راه دارد. تعین اول، برزخی میان أحدیت و واحدیت است که آن را برزخیت اولی نیز خوانده اند. در تعین ثانی نیز به برزخیت ثانی بر می خوریم که جامع همه اسماء و اعیان است.

به این ترتیب، باید اصل حقیقت انسان را در برزخیت اولی دانست؛ حقیقتی که خود را در مرتبه پایین تر به صورت اسم جامع الله و برزخیت ثانی نشان می دهد و در ادامه ، در مراتب خلقی به صورت عقل اول ظاهر می شود. با این بیان، عقل اول جز شأنی از شئون انسان کامل و جلوه نازلی از حقیقت او نیست چرا که این حقیقت تا تعین اول صعود می کند. بنابراین، هر هر سه مقام (یک برزخیت اولی در تعین اول؛ دو اسم جامع الله و عین ثابت او در تعین ثانی؛ و سه عقل اول در میان تعینات خلقی) به حقیقت انسانی یاد می کنند که هر سه به لحاظی درست است.

واقعیت آن است که اصل حقیقت انسان، همان برزخیت اولی در تعین اول است که انسان تا این مقام بار می یابد؛ یعنی سقف حرکت صعودی اوست. از سوی دیگر، جهت جمعی احدی حقیقت انسان، چنان است که او را به لحاظ هویت اصلی اش به لحاظ اصل ذات، باید در تعین اول سراغ گرفت، ولی در تعین ثانی، جهت جمعی اسمایی او به گونه ای است که تنها آن را در اسم الله می توان یافت. از این رو حقیقت اصلی او در تعین ثانی به لحاظ اسمی ، اسم الله است ، نه اسمای دیگر؛ و در تعینات خلقی نیز عقل اول، اشیا را به نحو جمعی احدی داراست؛ در برابر نفس کل که تفصیل اشیا در اوست. از این رو، حقیقت اصلی انسان به لحاظ جهت روحی، عقل اول خواهد بود.

در برخی آثار عرفانی از تعین اول به نام مقام انسان کامل نام برده شده است. (قونوی، اعجاز البیان، ص 48) اما در آثاری که تعین اول را چونان مرحله ای متمایز از تعین ثانی نمی پذیرند، مقام انسان در همین تعین ثانی تعریف شده است:

ان‏ لکل‏ من‏ الأسماء الإلهیه صوره فی العلم مسماه بالماهیه و العین الثابته و ان لکل واحد منها صوره خارجیه مسماه بالمظاهر و الموجودات العینیه و ان تلک الأسماء ارباب تلک المظاهر و هی مربوباتها، و علمت ان الحقیقه المحمدیه صوره الاسم الجامع الإلهی و هو ربها و منه الفیض و الاستمداد على جمیع الأسماء، فاعلم، ان تلک الحقیقه هی التی ترب صور العالم کلها بالرب الظاهر فیها الذی هو رب الأرباب لأنها هی الظاهره فی تلک المظاهر

(قیصری ، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 127)

هر اسمی از اسمای الهی مظهری در حضرت علم دارم که آن را ماهیت یا عین ثابت می خوانند و هر کدام از آنها، مظهری خارجی دارد که آنان را مظاهر و موجودات عینی می نامند و آن اسما، ارباب آن مظاهر هستند و مظاهر، مربوب آنان است. نیز حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم مظهر اسم جامع الهی یعنی اسم جامع الله است و اسم الله رب و پروردگاه حقیقت محمدی است و از آن، فیض و مدد بر تمام اسما هست. پس بدان که حقیقت محمدی همان حقیقتی است که تمام صورت های عالم را به واسطه ربی که در آن ظاهر است (اسم جامع الله) که همان رب الارباب است، تربیت می کند؛ زیرا اوست که در این مظاهر ظاهر است.

فرغانی از تعین اول به حقیقت انسان و حقیقت محمدی و احمدی صلی الله علیه و آله و سلم یاد می کند که نشان می دهد حقیقت انسان را در تعین اول جست و جو می کنند:

فکان سابع ابطن الکل من حیث ان کلًا فیه عین الذات و عین الاخر.

 هذه هی الأسماء الذاتیه المندمجه المتحده فی هذه المرتبه، و بذا صار باطن کل حقیقه الهیه و کونیه فیسمى حقیقه الحقائق و برزخ البرازخ الأکبر و کنى عنه الشرع بمقام أو ادنى، لأنه باطن مقام قاب قوسین الوحده و الکثره أو القابلیه و الفاعلیه أو الوجوب و الإمکان و کنى بعضهم بالحقیقه الاحمدیه، لأنه نوره المظهر لرتبته،

(فناری، مصباح الانس، انتشارات مولی، ص 320)

پس تعین اول هفتمین بطن تمام بطون (هستی یا بطون قرآن) است، از آن جهت که تمام اسما در آن عین ذات و عین یکدیگرند و این اسما همان اسمای ذاتی مندمج و متحد در این مرتبه اند و این مرتبه، همان باطن هر حقیقت الهی و کونی است. از این رو ، آن را حقیقه الحقایق و برزخ البرازخ اکبر خوانده اند و شرع از آن با تعبیر مقام او ادنی کنایت کرد؛ زیرا باطن مقام قاب قوسین وحدت و کثرت، قابلیت و فاعلیت و وجوب و امکان است. برخی از اهل معرفت نیز از آن به حقیقت احمدی صلی الله علیه و آله و سلم کنایت کرده اند؛ زیرا آن مقام، نور او  و ظاهر کنند رتبه و مقام اوست.

البرزخ الذی هو منشئ طرفى الاحدیه و الواحدیه، و الجامع بینهما ثانیاً هی الحقیقه الانسانیه التی هی باعتبار غلبه حکم الوحده تسمى بالحقیقه المحمدیه.

(فناری، مصباح الانس، انتشارات مولی، ص 323)

برزخ اولی که هم ایجاد کننده دو طرف أحدیت و واحدیت و هم جامع میان آنهاست، همان حقیقت انسانی است که به اعتبار غلبه حکم وحدت حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم خوانده می شود.

اما آن برزخ و فاصل را (بین الوحده و الکثره ) حقیقت انسانیه خوانند و او شامل است بر تعین اول و ثانی را که در تعین اول جامع و برزخ میان أحدیت و واحدیت مذکور است و از این جهت ، حقیقت محمدی است علیه الصلاه و التحیه و در تعین ثانی، برزخ و جامع است میان ظاهر وجود که وجوب وصف خاص اوست و میان ظاهر علم که امکان از لوازم اوست. (فرغانی، مشارق الدراری، ص 1218-129)

پس حقیقت محمدیه، امری ازلی و ابدی است زیرا در صقع ربوبی جای دارد، لکن ظهور عینی و خارجی آن حقیقت محمدیه بدین صورت است که در هر عصر و زمانی و به اقتضای‌ شرایط زمانی و مکانی، به نحوی خاص جلوه می‌کند و نبی‌ای از انبیای الهی به ظهور می‌رسد و این مسیر تکاملی در ظهور آن حقیقت ادامه یافته تا زمان ختمی که به نحو کامل در شخص عینی و بدن عنصری پیامبر گرامی اسلام در عام‌الفیل و سرزمین حجاز تجلی نموده است. بنابراین همة انبیا ‌از اصل و ریشة واحدی سرچشمه گرفته‌اند و با یکدیگر تفاضل طولی دارند تا آنکه نوبت به رسول‌الله صلی الله علیه و آله می‌رسد که تطابق کامل با آن حقیقت دارد و اساساً آن حقیقت، حقیقت باطنی اوست.

از همین رو با ظهور رسول خدا صلی الله علیه و آله از سویی همه ادیان گذشته منسوخ، واز سویی دیگر باب نبوت برای همیشه مسدود شده و مهر خاتمیت بر کتف آن حضرت نهادند.

مولانا در این باره می‌گوید:

از درم‌ها نام شاهان بر کنند            نام احمد تا ابد بر می‌زنند

نام احمد نام جمله انبیاست            چون که صد آمد، نود هم پیش ماست

(مثنوی معنوی دفتر اول، بیت‌های ۱۱۰۵-۱۱۰۶)

در دفتر ششم مثنوی نیز می‌گوید:

بهر این خاتم شده‌ست او که به جود           مثل او نبود و، نه خواهند بود

چون که در صنعت برد استاد، دست            نه تو گویی ختم صنعت بر تو است

در گشادِ ختم‌ها تو خاتمی              در جهانِ روح بخشان، حاتمی

هست اشارات محمد اَلمراد            گل گشاد اندر گشاد اندر گشاد

(مثنوی معنوی دفتر اول، بیت‌های ۱۷۱-۱۷۴)

منابع :

  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 578 تا 590
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، 614 تا 616