در از مباحثی که تا بدین جا در بحث خلافت انسان کامل ارائه شد، الوهیت و ربوبیت او بر همة نظام هستی ثابت میشود لکن باید کاملاً توجه داشت که این مقام برای انسان کامل اصالت نداشته و به تعبیر فلسفی «بالغیر» است زیرا با اندکی تأمل در واژة «خلافت» ثانویت در رتبه نسبت به حقتعالی آشکار میشود و نشان میدهد که تدبیر عالم به حسب اصل، از آنِ حق است نه انسان کامل، چراکه انسان کامل به حسب اصل و از منظر ذاتی بندة خداست و جزء اکوان و ماسوای خداوند میباشد و به عنوان نیابت و خلافت عهدهدار چنین مقامی است، بنابراین باید ربوبیت و تدبیر انسان کامل را «ربوبیت و تدبیر تبعی» دانست.
محقق قیصری در این باره میگوید:
ولما کانت هذه الحقیقه مشتمله علی الجهتین الالهیّه و العبودیّه لا یصحّ لها ذلک أصاله بل تبعیّه وهی الخلافه فلها الإحیاء والإماته واللطف والقهر والرضا والسخط.
(شرح فصوص الحکم قیصری، ص ۳۹)
از آنجا که حقیقت انسانی دارای دو جهت الهی و بندگی است، تدبیر عالم و تصرف در آن برای او به صورت اصلی و حقیقی صورت نمیبندد بلکه به صورت تبعی (و به تبع حقتعالی) آن را داراست و این معنا همان خلافت و جانشینی است و از همین باب برای انسان کامل احیا و امانت و لطف و قهر و رضا و سخط ثابت است.
منابع :
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 607 تا 608