عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

درباره نسبت انسان کامل با حق تعالی گفته شد که باید انسان را تجلی اعظمی دانست که حق تعالی خود را آن گونه که هست در آن می بیند. از این رو، انسان ، کمال استجلای حق خواهد بود و بهترین آینه ای است که خدا می تواند خود و کمالات اسمایی اش را در آن ببیند.

اهل معرفت در توضیح همین حقیقت، از بیان دیگری سود می جویند که بر حدیث مشهوری مبتنی است که می فرماید :

إن الله خلق آدم علی صورته.

(علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 4 ص 14)

درباره تفسیر این حدیث ، به ویژه درباره مرجع ضمیر متصل غایب در صورته بحث های بسیاری شده است که البته بنابر برخی روایت های دیگر، باید گفت بازگرداندن آن به الله نیز می تواند یکی از گزینه های مورد تأیید باشد. براین اساس ، پرسش این است که چگونه می توان برای خداوند صورتی تصور کرد؟ از نظر عارفان نیز صورت، به معنای شکلی که مستلزم ابعاد و اعراض باشد قابل انتساب به ذات خداوند نیست، اما آنها با بازگرداندن واژه صورت به معنای اصلی اش و پیراستن آن از لوازم معنایی امکانی، معنای عمیق این حدیث را روشن می ساند. از نظر اهل معرفت، صورت همان ما یظهر به الشیء یعنی چیزی که با آن، شیء خود را ظاهر می سازد.

به بیان دیگر، هر امری را که بتواند مظهر و نمایانگر امری دیگر باشد، می توان صورت آن شیء تلقی کرد. با چنین تفسیری می توان، مثلا، بدن را صورت روح دانست؛ زیرا در واقع  آنچه در روح است، در قالب بدن و از طریق اعضا و جوارح آن ظهور می یابد. به همین ترتیب، کل عالم نیز می تواند صورت حق تعالی تلقی شود؛ زیرا بنا بر نظریه وحدت وجود ، عالم چیزی جز جلوه حق نیست. در این میان، انسان، با توجه به ویژگی هایی که در مقام مظهر جامع تمام اسمای الهی در خود جمع کرده است، به نحو کمال و تمام می تواند چونان صورت حق تعالی تصویر شود؛ به گونه ای که می توان گفت انسان آفریده شده بر صورت حق است؛ بدین معنا که حق تعالی خود را به تمامی در وجود مظهر انسانی بروز می دهد.

اما صورت حق تعالی چیست که انسان برابر آن افریده شده است؟ پیش از پاسخ گویی به این پرسش، باید گفت هر گاه از خلق سخن می گوییم، پیش از هر چیزی حق را در مقابل آفریده ها در نظر گرفته ایم. بنابراین، آنچه در اینجا صورت حق خوانده می شود باید جهتی فاعلی داشته باشد که انسان در مقابل آن در مقام پذیرش قرار می گیرد. اهل معرفت می گویند مقصود از صورت خداوند، همان امر واجد جهت فاعلی است که چیزی جز اسمای الهی نیست.

بنابراین، انسان برابر با اسمای الهی خلق شده است و چون همه اسما در تعین ثانی در اسم جامع الله جمع اند و بازگشتشان به این مقام است، صورت حق تعالی نیز چیزی جز اسم جامع الله نیست. بنابراین، اسم جامع الله تنها در حضرت انسان کامل است که به طور کامل خود را جلوه گر می سازد. پس، انسان کامل مطابق با صورت حق  تعالی، یعنی اسم جامع الله خلق شده است. جامی در شرح این عبارت ابن عربی:

و کان الانسان مختصرا من الحضره الالهیه و لذلک خصه بالصوره فقال ان الله خلق آدم علی صورته .

(رسائل ابن العربی، رساله 27، رساله نقش الفصوص، ص 1)

انسان چکیده ای از حضرت الهیت است . به همین دلیل، خداوند او را به صورت خود اختصاص داد؛ آنجا که فرمود:

خداوند آدم را بر صورت خویش آفرید.

و می گوید :

و لذلک، أی لکون الإنسان مختصرا من الحضره الإلهیه، مشتملا على ما فیها من حقائق الصفات و الأسماء اشتمالا أحدیا جمعیا، خصه، أی اللَّه سبحانه الإنسان، بالصوره الإلهیه، أی جعل الصوره مختصّه به- بحسب الذکر- و إن کان العالم أیضا على الصوره؛ لأنّ کل ما إلى الوحده أقرب، فاضافته إلى الحق أولى؛ و صوره الإنسان صورته الأحدیه الجمعیه، و صوره العالم صورته التفصیلیه.

فقال على لسان نبیّه صلّى اللَّه علیه و سلّم، «ان اللَّه خلق آدم»، أی قدّره أوّلا فی العلم و أوجده ثانیا فی العین، «على صورته» الألوهیه الکامله و صفته الربوبیه الشامله ... قیل، «الصوره» هی الهیئه، و ذلک لا یصحّ إلّا على الأجسام. فمعنى الصوره «الصفه»، یعنى، «خلق آدم على صفه اللَّه عزّ و جلّ»، أی حیا، عالما، مریدا، قادرا، سمیعا، بصیرا، متکلّما. و لمّا کان الحقیقه تظهر فی الخارج بالصوره، أطلق «الصوره» على الأسماء و الصفات مجازا، لأنّ الحق سبحانه بها یظهر فی الخارج. هذا باعتبار أهل الظاهر.

و أمّا عند المحقّقین، ف «الصوره» عباره عمّا لا تعقل الحقائق المجرّده الغیبیه و لا تظهر إلّا بها. و «الصوره الإلهیه» هو الوجود المتعیّن بسائر التعیّنات التی بها یکون مصدرا لجمیع الأفعال الکمالیه و الآثار الفعلیه.

(جامی، نقد النصوص، ص 93)

و به همین دلیل یعنی به دلیل اینکه انسان چکیده ای از حضرت الهیت است و هر آنچه را که در اوست، یعنی حقایق صفات  و اسما را به نحو احدی و جمعی در بر دارد؛ او را به صورت حق اختصاص داد ، یعنی حق تعالی انسان را به صورت الهیت اختصاص داد ، بدین معنا که از میان همه موجودات تنها در مورد انسان تصریح کرد که او بر صورت خود است؛ هر چند عالم نیز بر صورت اوست. این از آن روست که هر آنچه به وحدت نزدیک تر است، نسبت دادنش به حق اولی است و صورت انسان، صورت أحدیت جمعی و صورت عالم صورت تفصیلی اوست. پس از زبان پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

خداوند آدم را خلق کرد؛ یعنی او را اولا در مرحله علم تقدیر فرمود و ثانیا در عین خارجی موجود ساخت. بر صورت خود؛ یعنی مطابق با صورت کامل الوهیت (یعنی اسم جامع الله) و صفت جامع ربوبی اش ... برخی گفته اند: صورت همان هیئت است و این جز در مورد اجسام درست نیست. پس باید گفت معنای صورت، صفت است؛ یعنی خداوند آدم را بر صفت خودش خلق کرد؛ یعنی او را زنده ، دانا، مرید، توانا، شنوا ، بینا و متکلم قرار داد. نیز گفته اند چون حقیقت در خارج به واسطه صورت ظاهر می شود، می توان اطلاق صورت را بر اسما و صفات به نحو مجازی گسترش داد؛ زیرا خداوند سبحان به واسطه آنها در خارج ظاهر می شود. انی به اعتبار اهل نظر است، امام نزد محققان صورت عبارت است از آنچه حقایق مجرد غیبی بدون آن قابل تعقل و تصور نیستند و بدون آن ظاهر نمی شوند. نیز صورت الهیت، همان وجود متعین به تمام تعینات است که به واسطه آن، حق تعالی مصدر تمام افعال کمالی و آثار فعلی خود می گردد.

همو، در جای دیگری می گوید:

و قال بعضهم، اگر سائلى گوید که اطلاق «صورت» بر اللَّه تعالى چگونه توان کرد، جواب گوئیم که به قول اهل ظاهر به مجاز باشد، نه به حقیقت، که نزد ایشان اطلاق اسم «صورت» بر محسوسات حقیقت باشد، و بر معقولات مجاز. امّا نزد این طایفه چون عالم بجمیع أجزائه الروحانیه و الجسمانیه و الجوهریه و العرضیه صورت حضرت الهیه است تفصیلا، و انسان کامل صورت اوست جمعا، پس اضافت صورت به حق حقیقت بود، و به ما سواى او مجاز.

(جامی، نقد النصوص، ص 95)

خلاصه اینکه اولا در این حدیث، واژه صورت در معنای حقیقی اش؛ یعنی ما یظهر به الشیء به کار رفته است؛ ثانیا صورت حق، به معنای جهت فاعلیت حق است که در نهایت اسم جامع الله مصداق اتم آن است. بار دیگر یادآوری می کنیم که تمام سخن ما در این مقام، درباره الله وصفی است؛ نه الله ذاتی که معلوم احدی نیست.

جندی در توضیح بیانی از ابن عربی که می گوید:

فأنشأ صورته الظاهره من حقائق العالم و صُوَرِه و أنشأ صورته الباطنه على صورته تعالى‏

(ابن عربی، فصوص الحکم، ص55)

خداوند صورت ظاهر انسان را مطابق با عالم، و صورت باطن وی را مطابق با خود آفرید. چنین می گوید:

و أمّا إنشاء اللَّه- تعالى- صوره باطن الإنسان على صورته تعالى فهو أنّ الإنسان الکامل حاو، جامع لجمیع الأسماء الإلهیه الفعلیه الوجوبیه و جمیع نسب الربوبیه؛ فإنّه- أعنی الإنسان الکامل- واجب الوجود بربّه، عرش للَّه بقلبه، فهو حق، واجب الوجود، حیّ، عالم، قدیر، مرید، متکلّم، سمیع، بصیر و هکذا جمیع الأسماء، و لکن بالله على الوجه الأجمع الأکمل.

و صوره اللَّه- التی خلق اللَّه آدم علیها- هی أحدیه جمع جمیع هذه الحقائق الربانیه الإلهیه على الإطلاق، لا غیر، فباطن الإنسان على صوره اللَّه، و ظاهره على صوره العالم و حقائقه‏

(جندی، شرح فصوص الحکم، ص 204)

مقصود از اینکه خداوند متعال صورت باطن انسان را برابر صورت خود آفرید، همان انسان کامل است که جامع تمام اسمای الهی فعلی وجوبی و تمام نسب ربوبی است؛ زیرا انسان کامل، واجب الوجود است به واسطه پروردگارش (وجوب در مرتبه تعین ثانی) و به واسطه قلب خود، عرش خداوند است. پس او حق، واجب الوجود ، حی، عالم، قدیر، متکلم ، سمیع، بصیر و نیز واجد دیگر اسماست، اما همه را به واسطه خداوند و به صورت اجمع اکمل داراست و صورت خداوند که آدم را مطابق آن آفرید، همانا أحدیت جمع تمام این حقایق ربانی الهی (یعنی اسم جامع الله) علی الاطلاق است و نه جز این. پس باطن انسان بر صورت خداوند و ظاهرش بر صورت عالم است.

منابع :

  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 597 تا 601