عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

اهل الله این مفاهیم سه گانه را در قالب تقسیم بندی‌های مختلفی اراده داده اند که هر کدام مزیتی دارد. در یک تقسیم بندی دوتایی، بدون در نظر گرفتن تفاوت میان نبوت و رسالت، این دو را در مقابل ولایت مطرح کرده اند و در تقسیم بندی دیگری، هر کدام از رسالت و نبوت و ولایت قسیم یکدیگر به شمار آمده اند. بنابر تقسیم بندی دوم، تفاوت میان سه قسم چنین تبیین می‌شود که در رسالت، ابلاغ و تبلیغ پیام الهی به مردم برجسته است؛ در نبوت، گرفتن معارف از فرشتگان و سرانجام در ولایت، گرفتن حقایق به طور مستقیم از حق تعالی مطرح است. انسان کامل می‌تواند واجد هر سه مقام در آن واحد باشد؛ این گونه که هم در مقام رسالت، وظیفه ابلاغ پیام الهی به مردم را داشته باشد، هم از طریق فرشتگان، پیام الهی را دریافت کند و هم به طور مستقیم معارف الهی را از حضرت الوهیت دریافت دارد. می‌توان گفت جهت رسالت، به نشئه مادی عالم ارتباط دارد و جهت ولایت، به صقع ربوبی و نبوت هم که حد وسطی میان این دو مفهوم است؛ با عالم عقل و ملائکه ارتباط می‌یابد، هر چند باید دانست که جهت رسالت از نبوت مایه می‌گیرد، تا نبوت نباشد رسالت مطرح نخواهد بود و تا ولایت نباشد، نوبت به مقام نبوت نمی رسد.

تفاوت دیگری که اهل الله میان رسول و نبی می‌گذارند این نکته است که برتری رسولان بر یکدیگر به برتریی امت‌های آنها باز می‌گردد، اما برتری انبیا، از آن جهت که نبی هستند، به آنچه که عارفان آن را قوه تسدید ملکی می‌خوانند باز می‌گردد؛ بدین معنا که برخی انبیا که برترند، به واسطه فرشتگانی که مرتبه وجودی برتری دارند، یاری و تأیید می‌شوند.

اما در تقسیم بندی دوگانه ای که پیش تر بدان اشاره شد، عارفان با قرار دادن ولایت در مقابل نبوت بر این نکته تأکید می‌ورزند که ولایت، باطن نبوت است. البته هنگامی که در این تقسیم بندی از نبوت سخن می‌رود، مقصود مجموع نبوت و رسالت است. این سخن بدین معناست که هر نبی و رسولی از باطن ولایتش ، روزی الهی خویش را می‌خورد. در واقع، بدون ولایت، عنوان نبی یا رسول عنوانی بی معناست. به این ترتیب، جنبه ولایی نبی یا رسول، مایه بروز جنبه رسالت است؛ یعنی نبوت وی، مهم تر و بنیادی تر است.

منظور از ولایت، در مقابل نبوت و رسالت، تحقق انسان به جهت حقانی در صقع ربوبی، در ضمن سفر دوم و سوم است؛ تحققی که با فنای جهات امکانی به بقا به جهت اطلاقی و وجوبی، امکان پذیر می‌گردد. پس در واقع، مقام ولایت، مقام فنا و اتصال به صقع ربوبی است. با توجه به این توضیح، وقتی می‌گوییم هر نبی از جنبه ولایی خود مدد روحانی والهی می‌گیرد، بدین معناست در مقام ولایت، فناست و تا به مقام فنا نرسد، حتی نبوت او معنا نخواهد داشت. البته تجربه فنا و بقای بعد الفنا نیز خود مراتبی دارد و هرچه مرتبه فنایی و بقای بعد الفنایی انسان کامل، عمیق تر باشد، مرتبه ولایت وی بالاتر خواهد بود.

در همین زمینه، اهل معرفت گفته اند نباید چنین پنداشت که تمام حالات و بیان‌های یک نبی یا رسول، به جنبه نبوت یا رسالت او مربوط است. برخی از این گفته‌ها و حالت‌ها، به جنبه ولایی و باطن نبوت و رسالت باز می‌گردند و مخاطب آنها تنها کسانی اند که از ولایت الهی بهره دارند. بنابراین، تفسیر درست این حالات و فرموده‌ها ، تنها از عهده کسانی بر می‌آید که محرم اسرار ولایت هستند.

تقسیم بندی دیگری که اهل معرفت درباره نبوت ارائه داده اند تقسیم نبوت به دو قسم انبایی و تشریعی، یا عام و خاص است. نبوت تشریعی یا خاص که شامل رسالت نیز می‌شود، در مورد کسی مصداق می‌یابد که از سوی خداوند به عنوان نبی برانگیخته شود و شریعتی برای امت خود بیاورد. نبوت انبایی یا عام، ویژه کسانی است که ادعای برانگیخته شدن از سوی خداوند متعال و حمل پیامی ویژه (شریعت خاص) از سوی او را ندارند، اما به برکت اتصال به گنجینه غیب و جنبه ولایی شان از حقایق و معارف باطنی خبر می‌دهند؛ بدین معنا، نبوت عام، برخلاف نبوت خاص، امری ویژه انبیا، به معنای متداول کلمه نیست و اولیای الهی و مقربان درگاهش نیز می‌توانند مصداق آن باشند. هرچند نبوت تشریعی با ختم سلسله انبیا و شریعت‌های آنان پایان می‌پذیرند، اما نبوت انبایی هرگز پایان نمی پذیرد و تا هنگامی که سلسله اولیای الهی در زمین ادامه دارد، این نوع نبوت نیز ادامه خواهد داشت. از مجموع آنچه گذشت، می‌توان دریافت که نبوت، مقامی بالاتر از رسالت و ولایت بالاتر از هر دو است.

فالنبوه دائره تامه مشتمله على دوایر متناهیه متفاوته فی الحیطه. و قد علمت ان الظاهر لا تأخذ التأیید و القوه و القدره و التصرف و العلوم و جمیع ما یفیض من الحق تعالى علیه الا بالباطن و هو مقام الولایه... فالولى هو الفانی فیه الباقی به‏.

(قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 145-146)

نبوت دایره ای کامل است که شامل دایره‌های محدود و متفاوت از جهت حیطه می‌شود و دانستی که ظاهر (مقام نبوت و رسالت) ، قوه، قدرت، تأیید، تصرف، علوم و همه آنچه را که از حق تعالی دریافت می‌دارد، تنها به واسطه باطن که همان مقام ولایت است دریافت می‌دارد .... پس، ولی همان کسی است که فانی در حق و باقی به اوست....

هذا المقام‏ دائرته‏ أتم و أکبر من دائره النبوه  لذلک انختمت النبوه و الولایه دائمه و جعل الولى اسماً من أسماء اللَّه تعالى، دون النبی. و لمّا کانت الولایه أکبر حیطه من النبوه و باطنا لها شملت الأنبیاء و الأولیاء. فالأنبیاء اولیاء فانین فی الحق باقین به منبئین عن الغیب و اسراره بحسب اقتضاء الاسم الدهر إنباؤه و إظهاره فی کل وقت و حین منه‏.

(قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 147)

مقام ولایت، دایره ای کامل تر و بزرگ تر از دایره نبوت دارد. به همین دلیل، نبوت پایان پذیرفت، ولی ولایت پیوسته است. نیز ولی نامی از نام‌های خداوند است؛ برخلاف نبی و چون گستره ولایت بزرگ تر از نبوت است و ولایت باطن آن است، شامل حیطه انبیا و اولیا نیز می‌شود. پس انبیا (شامل نبی و رسول) اولیایی هستند که فانی در حق و باقی به او هستند و از غیب و اسرار وی خبر می‌دهند. آن گونه که اسم دهد، اقتضای اخبار و اظهار آن در هر زمان را داشته باشد.

منابع :

  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 643 تا 646