عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

خاتمیت در نبوت 

از نظر عرفا نبوت بر دو گونه است؛ یکى نبوت تشریعى یا نبوت خاصه که نبى پس از اتصال با عوالم غیب و دریافت خبر از طریق فرشته وحی، به تقنین و تشریع مى‌پردازد و براى اجتماع بر اساس قوانین الهى، قانون‌گذارى مى‌کند. و دیگرى نبوت إنبایى یا نبوت عامه است که انسان به طریقی غیر از وحی متعارف، اتصال با عوالم بالا داشته و خبرهایى مى‌گیرد اما دیگر تشریع و تقنین و وضع و جعل قانون ندارد. 

به نظر عارفان مسلمان، نبوت تشریعى مطابق آنچه پیش‌تر در ظهور حقیقت محمدیهˆ گفته شد، با آمدن شخص رسول‌الله صلی الله علیه و آله پایان پذیرفته و خاتمه یافته است، لکن انقطاع نبوت تشریعى، انقطاع نبوت إنبایى را در پى ندارد. و اتصال با غیب از طریق ولایت که باطن نبوت است و با ختم نبوت، خاتمه نمى‌یابد، ادامه داشته و نبوت انبایى از مسیر ولایت استمرار مى‌یابد.

(ر.ک: شرح فصوص الحکم قیصرى، فصّ غریزی، ص ۳۰۸)

بنابراین با خاتمه یافتن نبوت، ولایت که باطن نبوت است پایان نمى‌یابد، بلکه در هر عصر و زمانى باید فردى در حد رسول‌الله صلی الله علیه و آله ، در جاى او بنشیند و واسطه فیض الهى باشد، و هرچند باب نبوت تشریعى و رسالت با رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بسته شده است اما باب ولایت و اتصال با آسمان که عامل بقا و استمرار عالم است مفتوح مى‌باشد، لذا علاوه بر پرسش‌هاى متعددى که در شناخت این اولیای طراز اول وجود دارد، یکى از پرسش‌هایى که عرفان بدان پاسخ گفته است، مسئله ختم ولایت و خاتم اولیاست.

خاتمیت در ولایت 

بررسى سیر تاریخى مسئله خاتم‌الاولیاء در میان عرفاى مسلمان خود تحقیقى جالب و درخور خواهد بود اما به هر تقدیر محى‌الدین ابن عربى در آثار مختلف خود کلمات پراکنده‌اى در این زمینه گفته است. محقق قیصرى از جمع‌بندى کلمات ابن‌عربى به این نتیجه رسیده است که از نظر محى‌الدین دو نوع ختم ولایت وجود دارد، یکى خاتم ولایت مطلقه یا عامه و دیگر خاتم ولایت خاصه یا مقیده، قیصرى اطلاق و عموم را داراى بار مثبت تفضیلى دانسته و ولایت مطلقه را برتر از ولایت مقیده مى‌شمارد و با جست‌وجو در آثار ابن عربى بر این باور است که محى‌الدین حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام را خاتم ولایت مطلقه یا عامه و خودش را خاتم ولایت خاصه یا مقیده مى‌داند.

(ر.ک: شرح فصوص الحکم قیصرى، فصّ شیثى، ص ۱۱۰، ۱۱۱)

اما تأمل افزون‌تر در آثار مختلف محى‌الدین ابن عربى و جرح و تعدیل و جمع‌بندى درست آنها، موجب مى‌شود تا برداشت محقق قیصرى ـ که تبعاتى را نیز در میان عرفا و غیرعرفا داشته است‌ـ به چالش کشیده شود. زیرا با دقت بیشتر معلوم مى‌شود که سه نوع ختم ولایت و خاتم اولیا در عبارات ابن عربى وجود دارد، چراکه وى ابتدا ولایت را به دو قسم تقسیم مى‌کند، ولایت مطلقه یا عامه و ولایت خاصه یا مقیده و سپس قسم دوم ولایت که ولایت خاصه یا مقیده است به دو قسم کلیه و جزئیه منقسم مى‌گردد.

به نظر ابن عربى ولایت خاصه برتر از ولایت عامه است ـ برخلاف آنچه قیصرى تفسیر مى‌کرده است ـ همچون نبوت خاصه که برتر از نبوت عامه است ـ مراد ابن عربى از ولایت خاصه ولایتى است که اختصاص به حضرت خاتم‌الانبیاءˆ داشته و مقید به این نوعِ ممتاز از ولایت باشد، و مراد از ولایت مطلقه یا عامه، ولایتى است که این ویژگى را ندارد و مقید به این نوع از ولایت نیست.

محى‌الدین خاتم ولایت مطلقه و عامه را حضرت عیسى علی نبینا و آله و علیه السلام معرفى مى‌کند و بارها بر این نکته تأکید مى‌نماید و خاتم ولایت خاصه یا مقیده که همان ولایت محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم است را به دو قسم تقسیم مى‌نماید، ولایت خاصه جزئیه و ولایت خاصه کلیه و در آثارش خود را به عنوان خاتم ولایت مقیده جزئیه اعلام مى‌دارد. ( ر.ک: شرح فصوص الحکم قیصرى، فصّ شیثى، ص ۱۱۰؛ ابن عربى، فتوحات مکیه، چاپ بیروت دار احیاء التراث العربى، ج ۱، باب ۶۵، ص ۳۹۷) اما خاتم ولایت خاصه کلیه را‌ـ با توجه به عبارات مختلف و قرائن و شواهد فراوان ـ حضرت حجه بن الحسن العسکرى علیهما السلام مى‌داند.

در فتوحات مکیّه وقتى سؤالات مطرح از سوى حکیم ترمذى را پاسخ مى‌گوید، در پاسخ سؤال سیزدهم که چه کسى خاتم ولایت است مى‌گوید:

الختم ختمان: ختمٌ یختم اللّه‌ُ به الولایه وختم یختم اللّه‌ به الولایه المحمّدیه. فامّا ختم الولایه علی الاطلاق فهو عیسی علیه السلام ... واما ختم الولایه المحمّدیه فهی لرجلٍ من العرب من اکرمها اصلاً وبدأً وهو فی زماننا الیوم موجودٌ عُرِّفْتُ به سنه خمس وتسعین وخمسمأه ورایتُ العلامه التی له قد اخفاها الحقّ فیه عن عیون عباده وکشفها اِلَیّ (قیصرى در ص ۱۱۱ شرح فصوص الحکم، در نقل همین عبارت، به جاى «الىّ» کلمه «لِىَ» آورده است، همچنان‌که در نسخه فتوحات چاپ مصر به جاى «بدأً» که قیصرى نقل مى‌کند، «یدأً» آورده که قطعاً غلط است لذا ما مطابق نسخه قیصرى «اکرمها اصلاً وبدأً» آوردیم) بمدینه فاس حتی رأیتُ خاتم الولایه منه...

(فتوحات مکیه، ج ۲، ص ۵۱)

ختم ولایت بر دو گونه است: یکى ختم (و خاتمى) که خداوند متعال به سبب او ولایت (مطلقه) را پایان مى‌دهد و دیگرى ختم (و خاتمى) که خداى سبحان به سبب او ولایت محمدیه را خاتمه مى‌بخشد. اما ختم ولایت مطلقه همانا حضرت عیسى علیه السلام است... و اما ختم ولایت محمدیه (و خاتم اولیا در امت محمدى) از آن مردى از عرب است که از گرامى‌ترین ایشان از حیث اصل و آغاز است. و او امروز در زمان ما موجود است (نه آن‌چنان‌که برخى از اهل تسنن مى‌گویند خواهد آمد) و مرا بدو در سال پانصد و نود و پنچ آشنا ساختند و من علامتى را که خداى متعال در او از چشمان مردم پنهان ساخته بود، دیدم و در شهر فاس آن علامت را براى من آشکار کرد تا آنکه خاتم ولایت را از او مشاهده نمودم...

باب ۳۶۶ از ابواب فتوحات مکیه نیز از مواردى است که ابن عربى مفصل پیرامون حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف سخن گفته است، عنوان باب این‌گونه است:

«فی معرفه منزل وزراء المهدی الظاهر فی آخر الزمان الّذی بَشَّرَ به رسول اللّه وهو من اهل البیت»

در شناخت جایگاه وزیران حضرت مهدى که در آخر زمان ظهور مى‌کند و رسول‌اللّه صلی الله علیه و آله بدو بشارت داده و او از اهل‌بیت است.

در این باب محى‌الدین شرح مفصلى از خصوصیات شخصى و ظاهرى حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف و مکان و زمان ظهور آن حضرت و حوادث عصر ظهور ارائه مى‌کند، از جمله آنکه مذاهب اربعه اهل سنت را برداشته و دین و مذهب و فقه واحد عرضه مى‌نماید و عموم مردم بیشتر از خواص و علما بدو اقبال مى‌کنند و مسائل دیگر را عنوان نموده و در قسمتى ابیات ذیل را انشا مى‌کند:

اَلا انّ ختم الاولیاء شهیدٌ               وعین امام العالمین فقیدٌ

هو السید المهدى من آل احمد         هو الصارم الهندى حین یبید

(فتوحات مکیه، ج ۳، ص ۳۱۹)

محى‌الدین همچنان‌که گفته شد در پاسخ سؤال سیزدهم از پرسش‌هاى حکیم ترمذى که در مورد خاتم اولیا بود عباراتى را در مورد ویژگى‌هاى خاتم اولیا در ولایت محمدیه و تفکیک آن از ولایت مطلقه عامه ارائه مى‌کند و این سیر در پاسخ به پرسش‌هاى چهاردهم و پانزدهم هم ادامه پیدا مى‌کند، و در این فضا تمام قرائن و شواهد به نحو بسیار روشن بر حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف دلالت مى‌کند تا آنکه مى‌گوید:

«یواطئ اسمُه اسمَه و یَحُوزُ خُلْقَه»

در این قسمت برخلاف همه قرائن روشن سابق و همچنین عبارات تقریباً صریحى که در مواضع دیگر دارد، ناگهان برمى‌گردد و مى‌گوید:

«وما هو بالمهدی المسمّی المعروف المنتظر»

(فتوحات مکیه، ج ۳، ص 52)

یعنى آن کس که ما گفتیم مهدى نام‌برده شده و معروف و منتظر نیست.

کاملاً روشن است که ابن عربى در شرایط تقیه به سر مى‌برد، گویا وقتى این همه علامت و نشانه از حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف به عنوان خاتم اولیا داده است گفته شد، با این حساب که توىِ ابن عربى مى‌گویى این همان عقیده شیعه خواهد شد، لذا ابن عربى با وجود همه قرائن روشن، برمى‌گردد و مى‌گوید مراد من حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف نیست.

بنابراین، این مسئله نباید ذهن را منحرف سازد چراکه علاوه بر آنکه در عباراتى تصریح به مسئله مى‌نماید، شواهد روشن و فراوانى در مواضع مختلف از آثار ابن عربى وجود دارد که وى، حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف را خاتم ولایت کلیه محمدیه  صلی الله علیه و آله و سلم مى‌داند.

ابن عربى از همان زمان حیات خود متهم به تشیع بوده است تا جایى که در کتب رجال و تراجم اهل سنت به نقل از معاصران او، وى را «شیخٌ سوءٌ شیعىٌّ کذاّب» معرفى مى‌کنند. و این جوّ خفقان به حدّى بود که محى‌الدین مجبور شد نسخه اول فتوحات را تغییر دهد و آنچه هم‌اینک به دست ماست نسخه دوم و تغییریافته فتوحات است که در آن برخى از عبارات مهم حذف شده است، علاوه بر آن در زمان‌هاى بعد نیز تحریفاتى در آن روى داده است، که نمونه‌اى از آن را استاد علامه حسن‌زاده آملى در کتاب هزار و یک نکته خود آورده‌اند و ما جهت تناسب آن با بحث حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف عیناً آن را نقل مى‌نماییم. ایشان در نکته ۷۹۷ مى‌فرمایند:

یکى از مصیبت‌هاى بزرگ براى علماى امامیه بلکه براى اسلام و عالم علم اینکه منتحلین به دین اسلام به تحریف کتب اکابر علما دست یازیده‌اند و برخى از کتاب‌ها را به کلى مثله کرده‌اند. این سیرت سیئه بعد از پیدایش چاپ خیلى ریشه دوانیده است و در چاپخانه‌ها رسم شده است. یکى از این کتب تحریف شده کشکول شیخ بهایى به چاپ مصر است که کسانى که او را دیده باشند مى‌دانند چه بلایى بر سر این کتاب آوردند از جمله اینکه: آنچه در منقبت حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا بنت رسول‌اللّه‌ علیهما السلام بوده است که از جوامع روایى عامه در آن روایت شده است برداشته‌اند.

و دیگر تاریخ ابوجعفر طبرى است که در هنگام طبع تحریف کرده‌اند زیرا ابن اثیر در کتاب تاریخش مى‌گوید من از تاریخ ابوجعفر طبرى نقل مى‌کنم مگر آنچه را که در مثالب اولى و دومى و سومى آورده‌اند نقل نمى‌کنم. در کجاى تاریخ طبرى چاپ شده مثالب آنان است.

و دیگر فتوحات مکیه محى‌الدین عربى است که در نکته ۶۰۲ گفته‌ایم. یکى از نمونه‌هاى بارز تحریف آن این است که باب سیصد و شصت و شش آن درباره قائم آل محمد علیهم الصلاه والسلام است. ابوالفضائل شیخ بهایى در شرح حدیث سى و ششم کتاب اربعینش گوید:

خاتمه انه یعجبنى کلام فى هذا المقام للشیخ العارف الکامل الشیخ محیى الدین بن عربى اورده فى کتاب الفتوحات المکیه قال رحمه اللّه‌ فى الباب الثلاثمائه والست والستین من الکتاب المذکور انّ للّه‌ خلیفه یخرج من عتره رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلممن ولد فاطمه علیها السلام یواطى اسمه اسم رسول اللّه‌ صلی الله علیه و آله و سلمجده الحسین بن على علیهما السلام یبایع بین الرکن والمقام، یشبه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم فی الخلق بفتح الخاء وینزل عنه فى الخلق بضم الخاء الخ.

در فتوحات چاپ شده چه از طبع بولاق در چهار مجلد و چه طبع دیگر مصر در هشت مجلد و چه چاپ بیروت همگى حسین را به حسن تحریف کرده‌اند مهم‌تر اینکه در اصل فتوحات پیش از تاریخ چاپ‌هاى یاد شده چند سطر از عبارت شیخ را که امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را با پدرانش نام برده است برداشته‌اند. چنان‌که عبدالواهاب شعرانى متوفاى ۹۷۳ در جلد دوم کتاب یواقیت و جواهر صفحه ۱۴۵ طبع دوم جامع ازهر مصر سنه ۱۳۰۷ ه ق عبارت شیخ را از باب مذکور چنین روایت و نقل کرده است:

وعباره الشیخ محیى الدین فى الباب السادس والستین وثلاثمائه من الفتوحات: واعلموا انه لابدّ من خروج المهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف  لکن لا یخرج حتّى تمتلى‌ء الارض جوراً وظلماً فیملاها قسطاً وعدلاً ولو لم یکن من الدنیا الا یوم واحد طوّل اللّه‌ ذلک الیوم حتّى یلى ذلک الخلیفه وهو من عتره رسول اللّه‌صلی الله علیه و آله‌ من ولد فاطمه رضى اللّه‌ عنها جدّه الحسین بن على بن ابى‌طالب و والده حسن العسکرى بن الامام على النقى بالنون ابن محمد التقى بالتاء ابن الامام على الرضا ابن الامام موسی الکاظم ابن الامام جعفر الصادق ابن الامام محمد الباقر ابن الامام زین العابدین على ابن الامِام الحسین ابن الامام على ابن ابى‌طالب رضى‌الله‌عنه یواطى اسمه اسم رسول اللّهˆ یبایعه المسلمون بین الرکن والمقام یشبه رسول اللّهˆ فى الخَلق بفتح الخاء وینزل عنه فى الخُلق بضمّها الخ.

تأییداً گوییم که شیخ در چند جاى فتوحات تصریح کرده است که به حضور امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف  شرفیاب شده است. علاوه اینکه رساله شق الجیب را فقط در بود آن جناب و غیبت وى نوشته اس

از این‌گونه کتب محرّفه بسیار است که این عمل بسیار بسیار قبیح موجب عدم اعتماد انسان به کتب مطبوعه مى‌گردد و سبب سلب اطمینان بدانها مى‌شود.

 در پایان این قسمت، باید توجه داشت که گاهى مراد از خاتمیت در خاتم‌الاولیاء، ختم زمانى است یعنى آخرین ولیى که در روى زمین زیست مى‌نماید و گاهى مراد از خاتمیت در ولایت، ختم رتبه‌اى است یعنى سقف پایانى رتبه ولایى، و ممکن است به حسب برخى شواهد و قرائن بتوان بین خاتم اولیای زمانى و خاتم اولیای رتبه‌اى تفکیک قایل شد بدین معنا که پس از خاتم اولیا، ولى یا اولیاى دیگرى هم باشند. (ر.ک: شرح فصوص الحکم قیصرى، آخر فصّ شیئى، ص ۱۲۶ ـ ۱۲۸)

منابع :

  • امینی نژاد علی، حکمت عرفانی، صص 623 تا 629