عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

درون مایه دسته نخست آیاتی که به عنوان شاهد ارائه می شوند، جلوه گری و ظهور حق در تمام مواطن و همه جنبه ها و درد دل تمام اشیاست.

بحث درباره این دسته آیات را با آیه سوم از سوره حدید آغاز می کنیم:

هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ،

(اول و آخر و ظاهر و باطن اوست و او به تمام امور آگاه است). (حدید:3)

همان گونه که در نگاه اول می توان دانست، سیاق آیه مفید حصر است، یعنی تنها اوست که به وصف "اولیت"، "آخریت"، "ظهور" و "بطون" موصوف می شود. این معنا، با ادعای عارفان مطابق است که تمام هستی را جلوه گاه حق می دانند و تمام کثرات و تعینات و مواطن وجود را اسمای حق می دانند، از این رو هنگام برخورد با عالم ماده آن را مصداق و جلوه گاه اسم ظاهر حق می یابند، یعنی با نگاه به دریا و کوه و دشت و صحرا، در همه این مواطن، حق ظاهر را می بینند و آن ذات متعالی را در دل تمام این تعینات مشاهده می کنند.

برخی تفسیر دیگری از معنای "ظاهر" بودن حق در این آیه ارائه داده اند، بدین معنا که آنچه د راین آیات مراد است، ظهور حق با آیات و نشانه هایش است، یعنی از آنجا که اشیا و تعینات خلقی، در ذات خود دلیل آن هستند که به واسطه علتی (یعنی حق تعالی) خلق شده اند، پس می توان در همه جا از ظهور حق سخن گفت، بدین معنا که این نشانه ها به روش پی بردن از اثر به موثر، ما را به خالق خود رهنمون می شوند.

بنابراین تفسیر، حق تعالی ظاهر است از آن جهت که مخلوقاتش آثار اویند و همه نشانه ای از مؤثر و خالق خود هستند. این موضوع، همانند دلالت دود بر وجود آتش است.اما اگر بخواهیم با نظر دقیق و بدون دست بردن در ظاهر عبارت ها، سخن بگوییم، آنجا که دود ظاهر است، آنچه در حقیقت ظاهر است، جز دود نیست و آتش را نمی توان به طور حقیقی ظاهر دانست. به همین ترتیب، اگر چه مخلوقات نشانه های حق و نشانگر وجود حق تعالی هستند، اما در موطن خود، خودشان هستند که ظاهرند و تنها با واسطه است که موجب ظهور حق تعالی می شوند.

بنابراین، سخن گفتن از ظهور، به معنای حقیقی کلمه، در موطن مخلوقات و تعینات، با این تفسیر نادرست خواهد بود. از سوی دیگر، سیاق آیه که مفید حصر است، منحصر کننده ظهور، یا غایت ظهور، در خود حق تعالی است و این با تفسیر دوم ناسازگار است. بنابراین، تنها می توان گفت چون وجود مطلق و یگانه حق تعالی همه مواطن را اشغال کرده و جایی را برای غیر باقی نگذاشته است، در همه جا از جمله موطن ظهور، حضور وجودی دارد و در همه جا که ظهوری مشهود است، تنها اوست که ظاهر است. البته این ظهور، در دیدگاه وحدت وجود، منافی بطون حق نیست، همانگونه که در آیه نیز در عین تاکید بر ظاهر بودن خداوند، بر باطن بودنش نیز تاکید می شود. این منافات نداشتن نیز، نتیجه حضور وجودی حق تعالی در تمام مواطن است. وقتی گفتیم یک وجود بیش نیست که تمام مواطن، چه مواطن ظهوری و چه مواطن بطونی را اشغال کرده است، آن گاه می توان حق تعالی را به اعتبار حضورش در موطن عالم عقل، که نسبت به عالم ماده "باطن" است، باطن و به اعتبار حضورش در موطن عالم ماده ، "ظاهر" خواند.

جمع این دو جنبه در کنار یکدیگر، تنها با این نظر سازگار است که یک وجود، تمام مواطن هستی را اشغال کرده باشد. از همین رو، عارف می گوید جست و جوی خدا کاری بی معناست، زیرا خدا در همه جا جلوه گر است:

با صد هزار جلوه برون آمدی که من                              با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

(فروغی بسطامی، دیوان شعر، غزل 1)

بلکه با این دید باید غیر خدا را جست جو کرد، زیرا چیزی جز خدا در نظر عارف دیده نمی شود.

علامه طباطبائی در تفسیر این آیه (المیزان، ج 19، ص 145) نخست با بیانی ساده بحث را آغاز می کند، اما در اثنای همین بحث اشاره دارد که چه بسا بگوییم اسمای چهار گانه اشاره شده در آیه، همگی بر احاطه وجود حق بر همه اشیا متفرع هستند. در واقع این نکته، اشاره پنهانی به بحث وحدت شخصی وجود است که در این قالب بیان شده است.

ایشان می فرماید : چهار صفت اول ، آخر، ظاهر و باطن ، زیر مجموعه اسم محیط حق اند. مراد علامه از احاطه وجودی حق، همان بحث اطلاق مقسمی حق در اصطلاح ماست. دلیل احاطه حق بر همه اشیا، این آیه قرآن است که خداوند می فرماید:

وَلِلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَکَانَ اللَّـهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطًا ،

هر آنچه در آسمان ها و زمین است، از آن خداوند است و خداوند به هر چیزی محیط است. (نساء 126)

بنابراین ملکیت آسمان ها و زمین از آن خداوند است. همان گونه که می دانیم ملکیت خداوند، برخلاف ملکیت در میان انسان ها ، ملکیت حقیقی است و نه اعتباری و ملکیت حقیقی را هنگامی می توان به خوبی تبیین کرد که آنچه مورد ملکیت است، حیثیتی جز وابستگی به مالک حقیقی نداشته باشد.

در واقع، مملوک بودن به معنای حقیقی و دقیق کلمه تنها هنگامی واقع می شود که مملوک، اضافه اشراقی مالک و تنها شأن، نسبت یا حالتی از آن باشد، به گونه ای که به ذاتش ، هیچ استقلالی از خود نداشته باشد و تمام ذات او، جز تعلق به غیر نباشد.

هر چند آیه قرآن کریم  در جای دیگری از احاطه علمی خداوند بر همه چیز سخن می گوید:

"وَأَنَّ اللَّـهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا" (طلاق: 12)

اما احاطه مذکور در آیه 126 سوره نساء به خود حق نسبت داده شده است،

این بدان معناست که در اینجا منظور از احاطه، احاطه ذات و وجود حق تعالی است، احاطه ای که در تار و پود دیگر اشیا نفوذ می کند، بدین معنا که در دل هر ذره ای احاطه دارد و به این ترتیب ، مفاد آیه فوق به مفاد آیه "هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم" باز می گردد.

همین احاطه وجودی حق، در تفسیر آیه زیر نیز یاریگر ما خواهد بود.

"وَلِلَّـهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ  فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ "

(مشرق و مغرب از آن خداوند است . پس، به هر سو که روی کنید، آنجا روی خداوند است، آری خداوند فراگیر و داناست". (بقره : 115)

این آیه نیز همانند آیه پیشین ، این تعبیر را بیان می کند که همه چیز (مشرق و مغرب) از آن خدا و تحت ملکیت اوست. همان گونه که گفتیم معنای ملکیت حقیقی جز با تفسیر مخلوق به عنوان یک اضافه اشراقی امکان پذیر نیست.

علامه طباطبائی نیز در تفسیر همین بخش از آیه، تعبیر لله را به ملکیت حقیقی تفسیر کرده و از همین معنا، استنتاج می کند که چون مملوک حقیقی، بدون توجه به مالکش هویتی ندارد، پس در توجه به هر سمتی و به هر شیئی ، دیدن شیء مملوک بدون رویت مالک حقیقی آن، معنا نخواهد داشت. این همان مفادی است که در برخی روایت ها نیز وارد شده است:

" ما رایت شیئا إلا و رایت الله قبله و بعده و فیه و معه" (علامه طباطبایی، المیزان ج 1 ص 258)

بنابراین دیدن اشیا و توجه به سمت آنان ممکن نیست، مگر آنکه پیش و پس و همراه و در درون آنها خداوند دیده شود، زیرا هیچ بعدی از ابعاد وجودی اشیا، بدون خداوند معنا نمی یابد و تمام هویت شیء قائم به حق تعالی است، بلکه هویت آنها چیزی غیر از این قیام به حق نیست.

در بخش پایانی آیه فوق به دو اسم واسع و علیم اشاره شده است. این وسعت و علم جز به معنای وسعت وجودی و ملکیتی حق و احاطه ملک حق بر تمام اشیا نخواهد بود. بی گمان احاطه و وسعت ملکی و وجودی، احاطه علمی را نیز در پی خواهد آورد. به همین دلیل، خداوند در همین آیه "علیم" نیز خوانده شده است.

حیث إن ملکه تعالی مستقر علی ذات الشیء محیط بنفسه و أثره ... و الملک لا یقوم من جهة أنه ملک إلا بمالکه ، فالله سبحانه قائم علی هذه الجهات محیط بها و هو معها ، فالمتوجه إلی شیء من الجهات متوجه إلیه تعالی ... أی إن الله واسع الملک و الإحاطة.

(علامه طباطبایی، المیزان ج 1 ص 258-259)

چون مالکیت خداوند بر ذات هر چیز واقع می شود و به خودش و اثرش احاطه دارد ... و ملک از آن جهت که ملک است، قوامی جز به مالک ندارد، پس خداوند سبحان بر همه این جهت ها قائم و بدان محیط است و او با همه آنهاست. در نتیجه، هر کسی که به جهتی روی نماید، به خداوند متعال روی کرده است، یعنی این که خداوند، ملکش و احاطه اش وسعت دارد.

تعبیر "وجه الله" همان است که در آیه "کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ" (قصص: 88) بدان اشاره شده است، یعنی او در تمام اشیا هست اشیا هم بالذات فانی و هالک و اصطلاحا معدوم بالذاتند بنابراین تنها این وجه الله است که باقی می ماند، همان ذاتی که در کنار تعینی خاص و نسبتی ویژه، اسمای گوناگونی را شکل می دهد.

از واژه "توجه" و روی آوردن ، نکته دیگری مشخص می شود که اگر روی آوردن به هر سویی به معنای روی کردن به وجه خداوند است، پس می توان فهمید چگونه است که برای برخی عارفان حالی دست می دهد که در و دیوار و سنگ و ... را جلوه گاه حق تعالی می یابند و در همه اینها جز حق نمی بینند ، بلکه پیش از دیدن شیء حق را در آن موطن می بینند:

دلی کز معرفت نور و صفا دید                            ز هر چیزی که دید، اول خدا دید

(شبستری ، گلشن راز، شرح لاهیجی ص 53)

بنابراین، اینکه هر سمتی سوی وجه خداوند باشد، به معنای دقیق کلمه معنا نمی یابد مگر وقتی که حق در موطن وجودی معلول ها ، حضور وجودی داشته باشد. این همان چیزی است که نظریه وحدت وجود مدعی آن است.

منابع :

  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 154 تا 156