عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

آنچه از مجموع آیات قرآنی بر می آید آن است که وجود خداوند متعال از هر وجودی به اشیا نزدیک تر است و اساسا فاصله ای میان حق و مخلوقاتش قابل تصور نیست.

آیات بسیاری بر این معنا دلالت دارند از جمله:

 وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ

(هنگامی که بندگانم از من بپرسند پس به درستی که من نزدیکم)".(بقره:186)

و نیز "وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَلَـکِن لَّا تُبْصِرُونَ ؛

(و ما از شما به او نزدیکتریم، اما شما این حقیقت را نمی بینید)". (واقعه : 85)

برابر ظاهر آیه دوم، خداوند باید در موطن مخلوق باشد تا این بیان، معنای حقیقی خود را بیابد که او نزدیک تر به دیگران است.

در آیه دیگر، محتوای قرب ارتقا می یابد:

"وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ  ؛

(همانا ما انسان را آفریدیم و بدانچه نفسش بدان وسوسه می کند، آگاهیم و ما از رگ گردن  بدو نزدیک تریم )".(ق:16)

سیاق آیه که بحث قرب خداوند را با وسوسه های نفسانی پیوند داده است، مشخص می سازد که چون وسوسه در ژرفای ساحت نفس انسان صورت می گیرد، قرب خداوند نیز در همین ساحت باید معنا شود. نزدیک تر بودن خداوند از خود انسان به انسان در این آیه، که با تمثیل نزدیک تر بودن او از رگ گردن بیان شده است، نوع جدیدی از قرب را به ذهن القا می کند که به مناسبت ذکر آن در این آیه، به "قرب وریدی" تعبیر می شود.

قرب وریدی با توجه به سیاق پیشین، معنایی جز این نخواهد داشت که خداوند حتی در ژرفای ساحت های درونی انسان حضور دارد؛ حضوری که از حضور خود انسان مقدم است و بر آن پیشی می گیرد و این جز حضور وجودی او نیست. در آیه ای دیگر، تمثیل فوق ارتقا می یابد و می فرماید:

"وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ؛)".(انفال: 24) 

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرماید منظور از قلب، همان نفس ناطقه انسان است که تشکیل دهنده حقیقت و هویت اوست. (علامه طباطبایی ، المیزان، ج 9، ص 46-47) بنابراین، معنای آیه این خواهد بود که خداوند میان انسان و حقیقت و هویتش حایل است؛ این بدان معناست که خداوند هویت انسان را اشغال کرده است و در این موطن، وجود حقیقی از آن خداوند است

به این ترتیب، اگر انسان به وجود متصف می شود، به واسطه این وجود حقیقی است. پس در حقیقت، خداوند میان انسان و حقیقتش حایل است. علامه سپس می افزاید این تنها مخصوص به انسان نیست بلکه خداوند در دل هر ذره ای حاضر است. از این رو، می توان گفت خداوند نزدیک ترین به هر چیزی است.

همچنین علامه تأکید می کند که تمثیل نزدیکی حق به نزدیکی رگ گردن (یا رگ قلب) ، تنها برای نزدیک کردن مطلب به ذهن مخاطب عام بیان شده است؛ و گرنه حقیقت قرب حق امری فراتر از این است؛ یعنی آن چیزی است که از آن به قرب وریدی حق تعبیر شد. (علامه طباطبایی ، المیزان، ج 18، ص 347) قرب وریدی حق به معنای اشغال تمام مواطن وجودی توسط او و حاضر بودنش در دل هر ذره است . به این ترتیب، حق تعالی میان انسان و خودش نیز حایل می شود. چنین تعبیرهایی هرگز با تبیین علت و معلول سازگار نیستند و تنها بحث تشأن است که می تواند در حقیقت، مقصود از این قرب را بیان کند.

از برخی آیات قرآنی که در آنها به علم حق تعالی درباره مخلوقات اشاره شده است، می توان به راحتی حضور وجودی حق تعالی در دل تمام ذرات را یافت:

"أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ ؛

(آیا بدانچه آفریده است، آگاه نیست؛ در حالی که او لطیف و آگاه است؟)".(ملک: 6)

در این آیه، دو صفت "لطف" و "خبیر" مصحح علم حق تعالی درباره آفریده هایش تلقی شده اند؛ بدین معنا که چگونه ممکن است خداوندی که دارای دو صفت لطیف و خبیر است، بر مخلوقات خود دانا نباشد؟

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه، لطیف را این گونه تعریف کرده است:

"النافذ فی بواطن الأشیاء المطلع علی جزئیات وجودها و آثارها".(کلینی، اصول کافی ، ج 1، ص 159)

در بیان اهل معرفت نیز لطافت حق با سریان او در ذات تمام اشیا پیوند می خورد. به این ترتیب، مصحح علم خداوند به همه اشیا بنابر ظاهر آیه، همان سریان و نفوذ وجود حق در باطن تمام اشیا است. می توان گفت مفاد معنای "لطیف" در این آیه، همان مفاد "قرب وریدی" در آیات قبلی مورد اشاره است.

در برخی از آیات قرآن نیز اشاره شده است که بندگان، در روز قیامت این نزدیکی خداوند به خودشان را درخواهند یافت:

"یَا حَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّـهِ وَإِن کُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ ؛

(زهی حسرت بر آنچه درکنار خداوند کوتاهی کردم)". (زمر: 56)

در این آیه، بدون تغییر معنای ظاهری آیه ، از قول کسانی که نشئه دنیا را ترک کرده اند، چنین تعبیر می شود که بر آنچه در "جنب خداوند" کوتاهی کرده اند حسرت می خورند؛ یعنی حال که پرده بر افتاده و حقایق نمایان شده است، حال خود را در نشئه دنیا چنین می یابند که درکنار خداوند بوده اند. این بیان، همان محتوای قرب وریدی حق را دارد. "قرب حق" اگر این گونه معنا شود آثار تربیتی فراوانی خواهد داشت.

البته قرب حق، همانند قرب در ساحت ماده نیست که نزدیکی یکی از دو طرف به دیگری ، مستلزم نزدیکی دیگری نیز باشد، بلکه چه بسا در عین حال که خداوند چنین نزدیکی با همه اشیا را دارد، برخی از آنها از خداوند دور باشند؛ مانند آنجا که درباره کافران فرمود :

"یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ" (فصلت:44)

در حالی که درباره حضرت موسی می فرماید :

"وَقَرَّبنَاهُ نَجِیاً" (مریم:52).

این در حالی است که خداوند به همه اشیا نزدیک است و در دل آنها حضور وجودی دارد. از طرف بندگان می توان هم به خداوند نزدیک و هم دور شد. البته در مضامین دعاها وارد شده است که حتی اگر بنده از خداوند دور باشد، اگر اراده رفتن به سوی حق کند، راه دوری در پیش نخواهد داشت:

"إن الراحلَ إلیک قریبُ المسافة" (دعای ابوحمزه ثمالی)

(آنکس که قصد سفر به سوی تو کرد، مسافتی نزدیک در پیش دارد)".

منابع :
  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 154 تا 156