در اینجا آیه ای از قرآن را که به اسم رفیع الدرجات اشاره دارد بررسی می کنیم:
فادعوا الهَ مخلصینَ لَهُ الدِّینَ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ
خداوند را بخوانید در خالی که دعایتان را برای او خالص کرده باشید هرچند کافران از این امر کراهت داشته باشند، خداوند بلندمرتبه و صاحب عرش است.(غافر/14و15)
در تفسیر اسم رفیع الدرجات برخی آن را به معنای رافع الدرجات گرفته اند. یعنی خداوندی که درجات دیگران، مثلا انسان ها را بالا می برد . ولی رفیع الدرجات ، در متبادر ظهوری خود برای کسی به کار می رود که خود درجات بلندی داشته باشد.
بنابراین تفسیر فوق از آنجا که در تبیین معنای درجات رفیع برای خداوند درمانده است، رها از معنای اولی و اصلی، معنای دیگری را برای رفیع یعنی رافع در نظر می گیرد. هر چند رفیع به معنای رافع نیز به کار می رود ولی نخستین معنایی که از ظاهر این لفظ بر می آید همان معنایی است که بدان اشاره شد یعنی کسی که خود درجات رفیعی دارد.
مشکلی که در این معنا با آن برخورد می کنیم به کارگیری لفظ درجات است. این پرسش مطرح است که مگر خداوند واحد می تواند دارای درجاتی کثیر باشد که در آیه فوق از رفعت آنها سخن می رود؟
پاسخ عارفان به این پرسش به سادگی از تفسیر آیه گره می گشاید. محقق قیصری در اوایل مقدمه خویش بر فصوص الحکم می گوید:
حق تعالی شئون و اسمائی دارد که بنابرآنها، درجات و مراتبی می یابد که همه آنها به واسطه حضور ذات حق، بلندمرتبه هستند ( قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 13).
بنابراین تفسیر، درجات خداوند چیزی جز شئون و اسماء آن نیستند. تنها با قول به وحدت وجود است که می توان به واقع رفیع بودن شئون را به معنای رفعت حق دانست، زیرا وجودی جز او نیست و اوست که در تمام این شئون جلوه گر است و اوست که به تمام این مراتب و درجات رفعت می دهد و چون در همه مراتب و مواطن حضور وجودی دارد می توان گفت او رفیع الدرجات است.
موارد بسیاری از این دست در آیات و روایات اسلامی وجود دارد که شرح آنها در این مجال نمی گنجد. برای نمونه خواننده را به تأمل در محتوای بخش اول از دعای ارزشمند کمیل جلب می کنیم که در بخشی از آن گفته می شود :
و باسمائک التی ملأت ارکان کل شیء .
این بیان جز با تمسک به نظریه وحدت وجود به خوبی تفسیر نمی پذیرد اگر در این تعبیر گفته می شود اسماء حق ارکان تمام اشیاء را پر کرده اند جز به این معنا نخواهد بود که همه اشیاء جلوه گاه ظهور آن ذات یگانه و مطلق با شأنی خواص هستند.
این تعبیر هرگز به کمک تبیین علمی تفسیر نمی پذیرد چرا که علت با تمام کمالات و صفات و اسمائی که در آن جلوه گرند، عین آنچه در معلول ظاهر می شود نیست و در ساحت معلول حضور وجودی ندارد. بنابراین نمی توان گفت اسماء علت ارکان معلول را پر کرده اند، بلکه تنها می توان گفت رقیقه ای از حقیقت اسماء علت در معلول دیده می شود. اما با تبدیل رابطه علیت به رابطه تشأن به راحتی می توان گفت ذی شأن در همان موطن شأن حضور وجودی دارد و اساسا نگاه به شأن بدون نگاه به ذی شأن امکان پذیر نیست بنابراین در حقیقت کمالات و اسماء ذی شأن ارکان و هویت و ذات شأن را پر کرده است.
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 154 تا 156