باید توجه داشت که اسم به معنای عرفانی آن افزون بر ملاحظه نسبت اشراقی یا صفت خاص ، مستلزم ملاحظه ذات نیز هست، یعنی باید در دل تعینات و در نفس وجود آنها وجود حق تعالی دیده شود تا بتوان گفت آنها اسماء الهی هستند.
تنها در این صورت تعبیر صیروره المطلق مقیدا معنا می یابد.
برای درک بهتر این واقعیت می توان از این مثال سود جست که هنگام گفتگوی دو نفر انسان ، طرف واقعی مورد خطاب هر کدام تنها روح و نفس طرف مقابل اوست نه بدن او. از همین رو کسی با مرده سخن نمی گوید. در اینجا مخاطب اصلی روح است ، اما به واسطه بدنی که روح در آن تجلی و حضور دارد. این بدان معناست که هرکدام از دو طرف دیگری را واجد ذات سمعی یعنی ذات به اضافه ی صفت شنوائی می یابدو او را مورد خطاب قرار می دهد.
در مورد متکلم نیز این تلقی وجود داردکه او یک ذات به علاوه ی صفت تکلم است و به این ترتیب او را با نام متکلم می خوانیم و اطلاق این اسم را بر او جایز می دانیم. البته نفس ویژگی های اندماجی گوناگونی دارد. از این رو می تواند در موقعیت های متفاوت در جنبه های مختلفی ظهور داشته باشد. این در حالی است که هیچ کدام از این جلوه ها ، امری ورای نفس نیستند و همه جزء افعال همان نفس بسیط واحدند. به همین ترتیب ، این ذات مطلق و یگانه حق تعالی است که به واسطه داشتم همه کمالات در مقام ذات به صورت اندماجی، خود را در موطن کثرت با جلوه های گوناگون ظاهر می سازد. از همین رو یکی از اموری که عارف در هر موطن و هر مقامی در پی آن است، شناخت اسمی است که در آن موطن غلبه داردو بر آن مقام حاکم است تا چگونگی تجلی حق در آن موطن را به حقیقت دریابد.
از همین رو، خداوند در مقام ذات اطلاقی خود، که هیچ تعین و ویژگی خاصی ندارد، هیچ اسم و نامی نخواهد داشت، و بر این اساس، از آن مقام به مقام «لااسم و لارسم» (تمهید القواعد، چاپ انجمن فلسفه، ص۱۱۹) یاد میکنند. اما در مقام ظهور و تجلی بهتدریج تکتک اسمها، همچون الله، علیم، حی، قادر و متکلم، که تا بینهایت ادامه دارند، پدید میآیند که همگی ظهورهای خداوند و تجلیات اویند:
هرگاه در صفت الوهیت و تدبیر جلوه کند اسم الله سر بر میآورد، و هرگاه در تعین علمی ظاهر شود اسم علیم و... .
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 222 تا 229
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 286 تا 289