پس دوره افول عرفای اسلامی این بار در ایران و با همان گرایش معرفتی محی الدینی ولی با چند ویژگی افزوده سر بر می آورند که ذیلا به آنها اشاره می شود:
- عرفان در این دوره با زبان فلسفه رخ می نمایاند و فلسفه در سمت حامی عرفان به اثبات و تبیین مبانی عرفان می پردازد.. به بیان دیگر سیر عرفان گرائی فلسفه در ایران که از زمان فارابی و بوعلی سینا آغاز شده بود در این دوره به کمال می رسد و سیر فلسفی شدن عرفان هم با ظهور صدرالمتالهین شیرازی و شاگردان او به اوج خود می رسد.
- از ویژگی های فوق العاده مهم این دوره نزدیکی متقابل عرفان و تشیع به یکدیگر است. عرفا که با توجه به مولفه های معرفتی خود به ویژه در بحث انسان کامل با اهل بیت علیهم السلام احساس نزدیکی داشتند در این دوره با تولد عرفان و حکمت شیعی، به جایگاه اصلی خود یعنی تشیع بازگشتند.
در همین راستا توجه به مسئله عرفانی ولایت دارای اهمیت است زیرا از دیدگاه عارفان مسلمان هرچند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مباحث طریقتی و حقیقتی را نیز بیان فرموده است اما شان اساسی نبوت ، تبیین و تثبیت اصل شریعت است و ومهم ترین شان ولایت تبیین اسرار و حقیقت دین و باطن شریعت می باشد.
بحث گسترده ولایت و سایر مولفه های اساسی عرفان اسلامی باعث شد که در نهایت عرفان اسلامی در دامن شیعه جای گیرد و بزرگترین اندیشندان معرفت گرای شیعی آن را پذیرفته و در خود هضم نمایند.
- از ویژگی های قابل توجه این دوره ضعف سلسله های عرفانی است که عوامل متعددی داشته است از جمله ظهور بدعت ها، انحرافات آشکار سلسله ها به احکام شرعی و سطحی و ظاهری شدن رسوم و آداب که با روح عرفان اسلامی ناسازگار است.
همین امر باعث شد که بزرگان عرفان در این دوره بطور رسمی در هیچ سلسله ای وارد نشوند بلکه به نقد و مذمت این سلسله ها پرداخته و اسم و رسم متعارف سلسله ها مانند تشریفات خشک ظاهری، کلاه و لباس درویشی، خانقاه و مانند آنها در میان آنها از ارزش و اعتباری برخوردار نباشد.
منابع :
- امینی نژاد – علی، آشنائی با مجموعه عرفان اسلامی، صص 104 تا 237