عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان اسلامی در آغاز عمدتا صبغه ی عملی آن هم با غلبه زهد و عبادت دارد. سیطره رویکرد عملی در عرفان اسلامی تا قرن ششم هجری ادامه دارد. اما از همان آغاز و بر اثر مجاهدات نفسانی به تدریج معارفی بر سالکان کوی طریقت منکشف می شود که به صورت پراکنده در آثار آنها انعکاس یافته است.

پیدایش عرفان و بروز نحله‌اى آن، به قرن دوم باز مى‌گردد. پس از این قرن تا قرن هفتم، بزرگانى از اهل معرفت ظهور مى‌کنند که به بسیارى از حقایق پرداختند و یک دسته از معارف را از راه شهود یافتند و گزارش کردند، ولى این گزاره‌ها آن‌قدر منظم نیست که به صورت یک علم درآید؛ گر چه از آن بزرگان، همچون بایزید بسطامى، حلاج و نِفّّرى در کتاب مواقف، گزارش‌هاى خوبى به دست ما رسیده است. عین‌القضات همدانى نیز در اواخر این مرحله، به حکمت عارفانه و عرفان نظرى پرداخته است.

پس عرفان نظرى، که شعبه‌اى از شعبه‌هاى عرفان اسلامى‌است، در دل همان دوره اول و لابه‌لاى عرفان عملى ذکر مى‌شده، اما هنوز به شکل دستگاهى سازوار و هستى‌شناختى نیست؛ یعنى عارفان با اینکه حتى در همان دوره نخستین، ادعاى وحدت وجود و نیز ادعاهاى دیگر را مطرح کردند، هنوز چنان نبود که از عرفان عملى استقلال یافته باشد، و در لابلاى آن مباحث و در ضمن متون عرفان عملى به عرفان نظرى مى‌پرداخته‌اند. بنابراین هنوز به صورت یک علم و نظام هستى‌شناختى با همه فروع آن درنیامده بود؛

در سده سوم با کتاب های مهمی مانند اللمع ابونصر سراج طوسی ، التعرف کلاباذی و قوت القلوب ابوطالب مکی روبرو می شویم که بخشی از آنها هر چند اندک به تبیین معارف توحیدی اختصاص یافته است.

در برخی آثار مانند کتب عین القضاه همدانی، ابوحامد محمد غزالی، روزبهان بَقلی شیرازی اصرار معرفتی از طریق بیان معانی لطیف و جملات نغز بیان شده است با این حال هنوز علمی مستقل که فقط به معارف و حقایق هستی شناسانه بپردازد ظهور ننموده است و هر چه هست حیات ضمنی عرفان نظری در لابلای حجم انبوهی از مباحث عرفان عملی و دستورالعمل ها می باشد.

نکته ای که در این میان نباید از نظر دور داشته شود آن است که با وجود تفکیک ناپذیری عرفان عملی و نظری در دوره اول شواهد قاطعی داریم که توجه عارفان سده های نخستین را به این دو جنبه متفاوت تصوف نشان می دهد. با نگاهی به آثار این دوره به تعابیر خاصی مانند علم بالله و علم اشاره و علم حقیقت بر میخوریم که در واقع به معارف هستی شناختی حاصل از شهود عارف اشاره دارند. از آن مهم تر و واضح تر تفکیک مهمی در عرفان است که مراتب کلی سلوک را به شریعت و طریقت و حقیقت تقسیم می نماید. در این مراتب سه گانه طریقت بطور خاص به عرفان عملی اشاره دارد و حقیقت که برآیند سیر و سلوک در طریقت عرفانی است به معارف حاصل شده برای عارف اشاره دارد که در عرفان نظری بکار می آید.

منابع :

·           یزدان پناه  سید یدالله، نسبت دین، عرفان و فلسفه، عرفان اسلامى، پیش شماره 3  اینجا

·           یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 30 تا 60

·           امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 35 تا 51