بر اساس تفکر سیستمی، ویژگی های مهم یک سیستم از تعامل بین اجزای آن بوجود می آید نه از فعالیت جداگانه آنها. بنابراین با تجزیه سیستم، ویژگی های مهم آن از دست می رود. سیستم یک کل است که با تحلیل قابل درک نیست.
با توجه به نکته فوق، روشی غیر از تحلیل برای درک ویژگی های سیستم ضروری است. این روش را روش ترکیبی یا تفکر سیستمی می نامیم.
با این توجه، شناخت دقیق، عمیق و صحیح پدیدهها مستلزم آن است که آنها را به منزله یک «سیستم» در نظر بگیریم که مجموعهای از اجزاء را دربرگرفته و رفتار هر جزء بر رفتار کل اثرگذار است و هیچ یک از آنها نمیتواند تاثیر مستقل داشته باشد. به همین دلیل باید علاوه بر تعامل اجزاء با یکدیگر، ارتباط متقابل پدیدهها با پدیدههای دیگر در آن محیط و با خود محیط را از نظر دور نداشت. فهم این حقیقت مستلزم «کلاننگری» و داشتن «تفکر سیستمی» است. تنها در این صورت است که بجای نگرشهای خطی و مکانیکی و جزئی به پدیدهها، ارتباطات و تعاملهای وابسته به یکدیگر را میبینیم و میتوانیم الگوی تغییرات و روابط درونی پدیدهها را درک کنیم.
چنانچه اشاره شد تفکر مکانیکی به نوعی نقطۀ مقابل تفکر سیستمی است. در قرن های ۱۶ و ۱۷ میلادی و در دوران صنعتی شدن جهان، رویکرد مکانیکی غالب بود که در هر مجموعه به جزء جزء همان مجموعه نگاه می کرد و برای تحلیل یک مجموعه نقش هر جزء را با استفاده از خصوصیات و وظایف فردی و جزئی آن تحلیل می نمود. اما در تفکر سیستمی این مجموعه به عنوان یک کل در نظر گرفته می شود و تعریف این کل و نقش هر جزء آن در تعامل با اجزاء دیگر و در ارتباط با هدف کلی سیستم تعریف می گردد.
راسل ایکاف این دوره را «عصر ماشین» نامگذاری کرده بود و معتقد بود اکنون ما در «عصر سیستم ها» قرار داریم و این عصر نیازمند دیدگاه متفاوتی است.
به عنوان مثال اصولی که دکارت در سال 1637 میلادی به عنوان اصول تفکر در عصر ماشین مطرح کرده به شرح زیر است:
- فقط چیزی را بپذیر که برایت حقیقتی روشن و متمایز باشد.
- هر مشکلی را تا حد امکان به اجزای کوچکتر تجزیه کن.
- کارت را با ساده ترین عناصر شروع کن و بتدریج، با شیوه ای منظم به عناصر پیچیده تر بپرداز.
- هر عنصری را شماره گذاری و این شماره ها را بازشماری کن تا مطمئن شوی چیزی را از قلم نینداخته ای.
نگرش متفکران سیستمی به جهان، بر مبانی چهارگانه ذیل استوار است:
1- تصور ارگانیک، یعنی تصوری که ارگانیسم را در مرکز طرح ادراک آدمی قرار میدهد.
2- کلنگری، یعنی هر پدیده بهمنزله موجودی زنده، دارای نظم، دارای روابط باز با محیط، خودتنظیم و هدفمند در نظر گرفته میشود و بهجای توجه به اجزای پدیدهها بر کلیت آنها تاکید دارد و بر آن متمرکز میشود.
3- مدلسازی، یعنی متفکر سیستمی سعی میکند که بهجای شکستن کل به اجزای قراردادی، ادراک خود از پدیدههای واقعی را بر پدیدههای واقعی منطبق کند.
4- بهبود شناخت، به طوری که یک متفکر و پژوهشگر نظامگرا درک کند که:
الف) زندگی در یک سیستم ارگانیک و در فراگردی پیوسته، استمرار دارد.
ب) شناخت آدمی از یک کل، از طریق مشاهده فراگردهایی که درون آن به وقوع میپیوندند، بهدست میآید نه از طریق مشاهده اجزای آن کل.
ج) آنچه که فرد مشاهده میکند، خود واقعیت نیست، بلکه ادراک وی از واقعیت است.
منابع :
- وردی نژاد – فریدون، تفکر سیستمی و نگرش سیستمی در اسلام، اینجا
- وردی نژاد – فریدون، سیستم، اینجا
- نعمتی - حسن، تفکر سیستمی، دانشگاه گلستان، اینجا
- موسسه متمم، تفکر سیستمی-درس ۷ : راسل اکاف و تدوین مدرن تفکر سیستمی، اینجا
- بینش - مسعود ، موانع تفکر سیستمی، اینجا
- زارع شحنه، مجید - قریب، غلامرضا ، نظریه سیستمی، اینجا
- ابوالحسنی - علی محمد، نظریه ی سیستم ها، اینجا