آنچه در قیامت کبرای شرعی روی میدهد چیزی شبیه آن برای انسان موحدی که به مقامات فنایی و بالاتر از آن مقامات بقای بعد از فنای رسیده است، اتفاق میافتد، یعنی قیامت و رستاخیز همه برای او تجلی میکند، جهنمیان و بهشتیان را میبیند، اهل سعادت و شقاوت را مشاهده میکند، انواع عذابهای دوزخی و تنعمات بهشتی را میبیند. همچنانکه نمونة ضعیف آن برای جوان پاکدلی که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم او را در مسجد مدینه دیدار نمود و داستان آن را در پست های پیشین نقل نمودیم، روی داده است.
قیصری در پایان گفتاری که انواع قیامت را برمیشمارد، دربارة قیامت کبرای انفسی میگوید:
وبازائه ما یحصل للعارفین الموحّدین من الفناء فی الله والبقاء به قبل وقوع حکم ذلک التجلّی علی جمیع الخلائق ویسمّی بالقیامة الکبری.
و در برابر قیامت موعود، آن قیامت بزرگی است که برای عارفان موحد روی میدهد که عبارت از فنای در حق و بقای به حق است (که در این حال وحدت حق ظاهر و اشیا در مرحلة اول مخفی و در مقام بقا، به بقای حق باقی خواهند بود) پیش از اینکه این نحو تجلی برای جمیع خلایق روی دهد.
در یک نگاه عرفانی دیگر، در مسیر صعودی قوس صعود، سه عالم در پی هم قرار دارند، ابتدا دنیا و پس از آن برزخ و در نهایت آخرت و قیامت است، این سه عالم از منظر عرفانی با دو اسم ظاهر و باطن ـ که از امهات اربعه اسما بوده و همة اسمهای الهی از جهت ظهور و بطون ذیل یکی از آن دو میگنجند ـ اداره میشوند.
کیفیت اداره این عوالم ثلاثه توسط دو اسم ظاهر و باطن بدین صورت است که اسم ظاهر متکفل حقیقت دنیا و تمام شئون آن است و اسم باطن مقتضی آخرت است و اسم ترکیبی که از نکاح دو اسم ظاهر و باطن تولد یافته و مابین آن دو قرار دارد، متکفل برزخ و امورات آن است. و فرآیند عمل این سه اسم در قوس صعود بدین منوال است که آنچه در این عالم ظاهر است در عوالم دیگر به تدریج باطن شده و به کمون میروند و آنچه در اینجا باطن و مخفی بوده در عوالم دیگر به آرامی ظهور مییابند، بنابراین جسم و بدن مادی و عنصری و هیئات و اشکال و هر چیز دیگر عالم ماده، نه آنکه از بین برود بلکه در باطن فرو رفته و از ظهور آن بهتدریج کاسته میشود و اساساً میتوان یکی از تحلیلهای بسیار خوب در معاد جسمانی را همین اصل عرفانی دانست که صور مادی با همة ریزهکاریهایش در عوالم دیگر باقیاند لکن به صورت بطون و خفا و تمام ملکات و خلقیات و نیات و نتایج اعمال و حرکات و گفتار که در باطن و ضمیر انسان مخفی بودهاند، در برزخ و معادـ با اختلاف درجة ظهور حقایق ـ بهتدریج بروز و ظهور مییابند. و بر اساس همین مبنا تفاوت برزخ و قیامت ـ همچنانکه صدرا نیز بر آن پای فشرده است ـ فقط در شدت و ضعف نهفته است. به همین جهت، به تعبیر قرآنی، روز قیامت، «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ» است یعنی هر آنچه در اینجا در جانها و سرائر مردم مخفی بوده، آشکار میشود که در ازای آن هر آنچه در دنیا ظاهر و آشکار بوده، پنهان و مستور میگردد.
قیصری این بحث را به زیبایی قلم زده و مینویسد:
فاذا کملت هذه الدائره ایضاً وجب قیام الساعه باقتضاء الاسم الباطن والمتولّد من الباطن والظاهر الذی هو الحدّ الفاصل بینهما، ظهور کمالاته واحکامه فیصیر کل ما کان صورةً معنیً وکل ما کان معنیً صورهای یظهر ما هو مستورٌ فی الباطن من هیئات النفس علی صورها الحقیقیة ویستتر الصور التی احتجبت المعانی فیها فیحصل صوره الجنّة والنار والحشر والنشر علی ما اخبر عنه الانبیاء والاولیاء صلوات الله علیهم اجمعین.
( شرح فصوص الحکم قیصری، ص ۴۰)
وقتی دایرة ولایت نیز (همچون دایرة نبوت با آمدن خاتم اولیا) کامل شود، قیام ساعت (و وقوع آخرت) واجب میگردد (و کیفیت آن بدین صورت است که) اسم باطن و اسمی که از ترکیب دو اسم ظاهر و باطن تولد یافته و حد فاصل آن دو است. مقتضی ظهور کمالات و احکام خویش میباشند و در نتیجه هرچه (در اینجا) صورت است (آنجا) معنا میشود (و باطنی میگردد) و هر آنچه (در اینجا) معنا (و باطن) بوده (آنجا) صورت میشود. و به عبارت دیگر هر آنچه (در اینجا) از هیئتهای نفسانی در باطن انسان پوشیده بوده (در آنجا) به صور حقیقی خود آشکار میشوند و صورتهایی که (در اینجا) معانی در آنها در پرده بودند (آنجا) مستور میگردند، پس (بدین ترتیب و ظهور حقایق پنهان) بهشت و جهنم و حشر و نشر (و غیر اینها) بنابر همانچه که پیامبران و اولیای الهی صلوات الله علیهم اجمعین، خبر دادهاند، به وقوع میپیوندد.
آنچه در این پست ارائه شد، تنها قسمتهایی از مبانی عرفا در تبیین حقیقت معاد و قیامت است و بخشهای زیاد دیگری همانند انقطاع عذاب و خلود در آن، حقیقت مواقف قیامت، صراط، کتاب، حشر و نشر و غیر آنها، به جهت محذوراتی که از نظر حجم کتاب وجود داشته است، مطرح نشده است. و در درسهای پسین، مباحث مرتبط با انسان کامل که سومین بخش بلاگ را تشکیل میدهد، به صورتی گذرا ارائه خواهد شد.
منابع :
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 571 تا 574