عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

تقریبا همه کاوشگران عرفان اسلامی هم رای هستند که در قرن اول هجری نام صوفی و عارف وجود نداشته است و چنانچه استاد مطهری نیز می فرمایند ظهور اسم صوفی در نیمه اول قرن دوم صورت پذیرفته است.

بنابراین با توجه به مطالبی که در مورد خاستگاه عرفان اسلامی گفته شد باید پذیرفت که عرفان اسلامی از جهت محتوا با خود اسلام همزاد است و اگر چه اسم و رسم تصوف، شکل گیری و امتیاز گروهی را در قرن اول نپذیریم، اما نمی‌توان وجود مفاهیم علمی و عملی عرفانی را در قرن اول هجری منکر شد. زیرا تحقیقا میتوان گفت که همه آنچه عرفا به تدریج در دوره‌های مختلف به دست آوردند، در تعالیم شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام و صحابه ایشان می‌توان دید.

علیهذا می‌توان دوره آغازین عرفان اسلامی را به دو مرحله تقسیم نمود:

· مرحله اول که هنوز نام صوفی و نحله‌ای به عنوان صوفیه در برابر نحله‌های دیگر به وجود نیامده است، اما واقعیت عرفان اسلامی از همان آغاز به روشنی در آن دیده می‌شود و تا اوایل نیمه اول قرن نخست ادامه دارد.

· مرحله دوم که اندک اندک نام صوفی و تصوف و عارف و عرفان ظهور می‌یابد و علاوه بر آن محل‌های ویژه عابدان مانند صومعه و خانقاه پدید آمده و مفاهیمی مانند زهد، اخلاص، ریاضت و معرفت بروز می‌کنند.

به هر حال این دوره، دوره شکل‌گیری و پیدایش عرفان اسلامی و تثبیت و تحکیم و تدوین و ترتیب آن است. این دوره از یک نظر همه آنچه را از عرفان توقع می‌باید داشت، به طور چشمگیری در خود دارد. آموزه‌هایی چون سیر وسلوک، درجات قرب، عشق، فناء، بقاء، معرفت و وحدت شخصیه (در حد و اندازه‌های آن دوران، نه در حد پیشرفته آن) جایگاه مطلوب خود را یافته‌اند، به گونه‌ای که در طی این دوره ما با میراثی بس شگرف از صوفیه و با مشایخ بسیار برجسته روبرو هستیم. 

عرفان این دوران چنان جذابیتی را برای خود فراهم آورد که بزرگان عرصه علم و فرهنگ را با همه عظمت‌شان به خود مایل ساخت. بزرگانی همچون بوعلی سینا (به عنوان نمونه بنگرید نمط نهم و دهم اشارات) و ابو حامد غزالی (به عنوان نمونه بنگرید به المنقذ من الضلال) که در مکتب و مدرسه درس خوانده بودند، اندک اندک از حامیان عرفان و تصوف گشته‌اند. بلکه درخشندگی این دوره زمینه‌ساز گرایش فرزانگان دیگر در سده‌های پس از آن به عرفان شد، فرزانگانی همچون عین القضاه همدانی (بنگرید به مقدمه زبده الحقائق؛ عین القضاه همدانی، دفاعیات و گزیده حقائق، ص ۸۴ و ص ۸۵، ترجمه دکتر قاسم انصاری) و شیخ اشراق در سده ششم. فخامت و غنای عرفانی این دوره به اندازه‌ای است که اگر تنها همین دوره در عرفان اسلامی وجود می‌داشت، کافی بود که در برابر عرفان‌های بدیل از سنت‌های دیگر قرار گیرد و شایستگی و درخشندگی خود را به رخ دیگران بکشد.

این سده‌ها (دوم تا پنجم) از یک سو با حرکت کلامی و فلسفی مقارن بود. مباحث کلامی ازهمان سده نخست هجری جسته و گریخته در میان مسلمانان به چشم می‌خورد، لیکن به عنوان یک نحله فرهنگی از سده دوم آغاز گردید. و اولین گروه کلامی مقتدر به نام معتزله شکل گرفت (هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ص ۱۴۶ و ص ۱۴۷) و تا نیمه سده سوم رواج چشمگیری یافت که یکی از عوامل رواج این نحله، طرفداری خلفای عباسی تا الواثق بالله (۲۳۲) بود. ( ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۱، ص ۵۶؛ خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ج ۱، ص ۱۲۶) در آغاز سده چهارم، ابوالحسن اشعری مکتب اشاعره را در برابر معتزله پیش کشید. و رفته رفته موجب گردید که از رواج و رونق اعتزال کاسته شود و عرصه کلام درسده چهارم و پنجم در بین اهل سنت به دست اشاعره افتاد.( هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ص ۱۶۳ و ص ۱۶۴؛ دکتر صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۱، ص ۲۴۳) در برابر کلام معتزلی و اشاعره در این دوره، کلام شیعی با فرهنگ خاص خود در امامت و ولایت و انسان کامل در جریان بود که صبغه عقلانی‌تر و در عین حال باطنی‌تری داشت.( هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، صص ۴۰، ۴۱، ۴۳، ۵۱، ۵۶، ۵۷، ۶۰ تا ۶۵، ۷۴ تا ۸۸).

در اواخر سده دوم، نهضت ترجمه فلسفه آغاز گردید.( ذبیح الله صفا، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ص ۴۵، دانشگاه تهران) در اواسط سده سوم، با وجود کندی، فیلسوف بزرگ عرب (درگذشته ۲۶۰)، فلسفه راهی جدا از کلام را آغاز کرد و این حرکت فلسفی با شخصیت‌های بزرگی همچون فارابی و بوعلی و شاگردان او پی گرفته شد. و در طی سده‌های چهارم و پنجم در اثر رشد و بسط روزافزون فلسفه با مجموعه‌ای پر توان و گسترده‌دامن در برابر کلام روبرو هستیم. تصوف اسلامی این دوره نیز راه عملی، معرفتی، معنوی ویژه‌ای بود که در عین بهره‌گیری از شریعت بر شهود و مکاشفه حقایق از طریق ریاضت و عمل تکیه داشت. در حقیقت، در این دوره عرفان حرکت معنوی-معرفتی خاصی را در برابر کلام و فلسفه پیش کشید که این سه نحله در عرض هم در این دوره شکل گرفتند.

نحله چهارمی هم در این دوره وجود داشت: نحله ظاهرگرا و اهل حدیث بود (هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ص ۱۶۴ و ص ۱۶۵ و ص ۱۶۹) که هر گونه بحث کلامی و فلسفی و عرفانی را بر نمی‌تابید. این نحله تنها به سطح و ظاهر شریعت بسنده می‌کرد و تنها ایمان به آنچه در باب اصول دین از ظاهر شریعت رسیده را تجویز می‌کرد. ولی غور در آن راحتی در حد کلام ناروا می‌شمرد(هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ص ۱۶۴و ص ۱۶۵و ص ۱۶۹) که در نهایت این نحله به تشبیه افراطی در فهم متون دینی کشیده شد.

باری دوره نخست عرفان در یک نگاه کلی دارای سه مرحله است: مرحله زمینه‌ها و جوانه‌ها (از اوایل سده دوم تا پایان این سده)، مرحله کمال و پختگی (از آغاز سده سوم تا نیمه سده چهارم)، مرحله تکمیل و تنظیم و ترتیب و بسط (از نیمه سده چهارم تا اواخر سده پنجم). مایلم آغاز این دوره را با کمی تسامح با نام ابراهیم ادهم و فضیل عیاض همراه کنم و پایان این دوره را خواجه عبدالله انصاری مشخص نمایم که شرحش خواهد آمد.

به جز عارفانی که نامشان در ذیل مرحله نخست (مرحله جوانه‌ها) از دوره نخستین آمده است، می‌توان از عارفان دیگری در بین زنان و مردان نام برد. همچون داود بلخی که به ابراهیم ادهم اسم اعظم آموخت؛ حبیب عجمی (درگذشته ۱۱۹)؛ مالک بن دینار (درگذشته ۱۳۱)؛ فرقد بن یعقوب سبخی (درگذشته ۱۳۱)؛ داود طائی (۱۶۵)؛ عبدالواحد بن زید (۱۷۷)؛ مریم بصریه وریحانه والهه، که معاصر رابعه عدویه بوده‌اند.

در مجموع ویژگی های این دوره را می توان به قرار ذیل خلاصه کرد:

۱ - وقتی حجم تعالیم عرفانی گسترده شد، عرفا نیاز دیدند که آموزه های عارفان را تدوین و حفظ نمایند، از این رو به تصنیف پرداختند و آثار مهمی شکل گرفت.

۲ - در این دوره تشکیلات و سلسله مراتب گروهی، سنن، آداب و استحسانات صوفیانه شکل کامل خود را پیدا می کند و آنچنان در اجتماع حضور می یابد که در بعضی مقاطع به عمده ترین مسئله اجتماعی آن عصر بدل می شود.

۳ - هر چند عرفان عملی از همان ابتدا بنیان عرفان اسلامی را تشکیل می داده است، اما در این دوره عرفان عملی از جنبه های مختلف به کمال خود می رسد و در قرن پنجم خواجه عبدالله انصاری عالی ترین مجموعه عرفان عملی را عرضه می‌نماید.

۴ - از ویژگی های این دوره اوج گیری احساسات عرفانی است که خود را در قالب نظم و نثر نشان می‌دهد و در زبان فارسی و عربی بزرگ‌ترین شاهکارهای ادبی را پدید می‌آورد. این ویژگی که از آن با عنوان عرفان ادبی یاد می‌شود در آثار عارفانی چون عطار نیشابوری در فارسی و ابن فارض در زبان عربی به کمال خود می‌رسد.

۵ - عرفان اسلامی در این دوره با سایر نحله‌های نوپدید مسلمانان مانند فلاسفه و متکلمین رابطه جدی برقرار می‌کند. هماوردی و نقد عرفا در مواردی از این قبیل باعث ایجاد چالش های عمده و تحولات مهمی برای آنان می‌شود.

۶ - در این دوره اصطلاحات عرفانی که بطور عمده از شریعت و گاهی هم از فلسفه و کلام اخذ شده است ، شکل خاص خود را پیدا می‌کند. باید توجه داشت که اصطلاحاتی همچون هیولی، جوهر، عرض و اعیان ثابته که از فلسفه و کلام به عرفان راه می‌یابند در مفهوم اصطلاحی دچار تغییر اساسی شده‌اند.

۷ - از خصوصیات بارز این دوره پدید آمدن مشایخ بزرگ عرفانی مانند ذوالنون مصری ، بایزید بسطامی، جنید بغدادی، حلاج، ابوسعید ابوالخیر، و دهها عارف گرانسنگ دیگر است که هر یک با حجم بزرگی از معارف، کرامات، آثار و شاگردان، عرفان اسلامی را در مسیر رشد و تکامل قرار دادند.

منابع :

  • یزدان پناه-سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)

  • امینی نژاد – علی، آشنائی با مجموعه عرفان اسلامی، صص ۱۰۴ تا ۲۳۷