بعد از امامان شیعه، تشیع و تصوف از یکدیگر متمایز گردید و تا حدی از یکدیگر جدا شد. در این دوره بر خلاف دوران حیات ائمه (علیهم السلام)، تشیع زندگی سیاسی فعال تری را آغاز کرد.
در حالی که اکثر متصوفه، لااقل در قرون سوم و چهارم هجری از شرکت در امور سیاسی اجتناب میورزیدند و از کلیه مظاهر دنیوی تبری میجستند، معهذا بعضی از صوفیان مانند حلاج به طور قطع شیعی و یا دارای تمایلات شیعی بودند و روابط خاصی بین تصوف و تشیع خاصه شیعه اسماعیلی وجود داشت، به طوری که در رسائل اخوان الصفا، که اگر قطعاً از اسماعیلیان نباشد، به طور حتم از یک زمینه شیعی است و بعداً ارتباط نزدیکی با شیعه اسماعیلی پیدا میکند، اشارات واضح و صریحی به تصوف شده است. شیعه دوازده امامی هم همبستگی ها و پیوندهایی با تصوف از خود نشان داد.
ابن بابویه، عالم و محدث معروف شیعه حلقه ذکر صوفیان را توصیف کرده است و سید شریف مرتضی، صوفیان را «شیعیان حقیقی» نامیده است. اصناف و فتوات مختلف همچنین رابطه و پیوندی بین تشیع و تصوف به وجود آوردند، زیرا از یک طرف در محیط شیعه که ارادت خاصی به حضرت علی(علیه السلام) داشت، نشأت یافتند و از طرف دیگر بسیاری از آنها به سلسلههای تصوف پیوستند و به صورت اصناف از شعب و فرع آن درآمدند.
منابع :
- سیدحسین نصر، حمید دَباشی و سیدولی رضا نصر،
- فصل نهم کتاب «تشیع: آموزهها، اندیشه، معنویت»
- (Shi’ism: Doctrines, Thought, and Spirituality)
- ترجمه محمد سوری، چاپ نخست، انتشارات دانشگاه ایالتی نیویورک،
- ۱۹۸۸میلادی. ص ۴۰۱ به بعد