عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

به لحاظ اندیشه‌اى که در سنت فکرى، فرهنگى ما وجود دارد؛ مى‌توان گفت منظور از عرفان عمدتاً عرفان نظرى است، نه عرفان عملى یا ادبی.

میراث عرفان اسلامى بسیار گسترده است و عرفان ادبى، عرفان عملى و عرفان نظرى را در برمى‌گیرد. البته افزون بر این سه بعد، ابعاد دیگرى نیز در عرفان اسلامى وجود دارد.

ما در سنت عرفانى‌مان، بخشى به نام عرفان عملى داریم؛ آنچه به نام منازل سیر و سلوک مطرح است همچون منازل‌السائرینِ خواجه عبداللّه انصارى، به این حوزه تعلق دارد. همچنین در عرفان اسلامى، بخشى به نام عرفان ادبى وجود دارد؛ مانند کارهایى که از حافظ و مولانا برجاست.

آنچه در این ادعا در نظر است، به طور عمده ناظر به عرفان نظرى است، و عرفان نظرى نیز مجموعه گزاره‌هایى هستى‌شناختى است که در این حوزه شکل گرفته و مى‌توانیم در عرفان ارائه دهیم. گزاره‌هایى که عرفان نظرى مطرح مى‌کند، نوعى مباحث هستى‌شناسانه مربوط به حقایق و واقعیات عمدتاً ماوراى طبیعى است. به عبارت دیگر عرفان نظرى، آن حقایق ماورایى را بررسى مى‌کند و گزاره‌هایى را درباره آنها مطرح مى‌سازد و نظرات خود را در این باب اعلام مى‌دارد. بنابراین در این ادعا، عرفان نظرى مراد است، نه تجربه عارفانه؛ گرچه تجربه عارفانه پشتوانه اصلى عرفان نظرى است. به تعبیر دیگر، عرفان نظرى از طریق شهود حق‌الیقینى و تجربه عارفانه فنایى و بالاتر از مرحله فنا، که بقاى در فنا باشد ـ با ارتباط مستقیم با این نوع حقایق ماورایى گزارش‌هایى مى‌دهد؛ لیکن نفس این تجربه عارفانه، عرفان نظرى نبوده، بحث ما نیز درباره تجربه عارفانه نیست. پشتوانه سخن عارفى که مى‌گوید من چنین حقایقى را دیدم، همان تجربه نهایى و شهود حق‌الیقینى است که از طریق آن، به این گزاره ها رسیده است. پس از این تجربه و شهود، آنچه گزارش مى‌شود، عرفان نظرى است. به بیان دیگر، عنصر تعبیر و توصیف این تجربه عارفانه، به همراه این تجربه عارفانه در باب حقایق و معارف، سازنده عرفان نظرى است. به اصطلاح در مقام گزارش، به شکل خاصى حصولى شده است که از آن به عنصر تعبیر و توصیف یاد مى‌کنند. وقتى عارف گزارش کرد، از حیطه تجربه عارفانه به گزاره‌هاى موجود در کتب تبدیل مى‌شود. به عبارت دیگر، به علم حصولى تبدیل مى‌شود؛ ولى شکل خاصى از علم حصولى که با عنصر توصیف همراه است.

خلاصه کلام اینکه وقتى مى‌گوییم عرفان نظرى، مرادمان عرفان عملى و ادبى نیست، و از طرفى حتى تجربه عارفانه هم نیست؛ هرچند یکى از پشتوانه‌ها و طریق اصلى دریافت این حقایق و گزاره ها همان تجربه عارفانه است. وقتى مى‌گوییم عرفان نسبت خاصى با فلسفه دارد، منظور تجربه عارفانه نیست، بلکه عرفان نظرى است؛ یعنى آن چیزى که هم‌اکنون در کتاب‌هاى بزرگان موجود است و عرفان نظرى به شمار مى‌آید و در مقابل فلسفه و دین‌، که دو ضلع دیگر این ادعا را تشکیل مى‌دهند، قرار مى‌گیرد.

منابع :

  • یزدان پناه، یدالله - دوفصلنامه معارف عقلی- مرکز پژوهشی دائرة ‌المعارف علوم عقلی اسلامی – پیش شماره سوم (عرفان اسلامی)