عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۵۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وحدت وجود» ثبت شده است

اصالت وجود از نگاه عارفان

پس از ارائه تصویر کلی مدعای عارفان در نظریه وحدت وجود جای آن است که این توضیحات را به بیان خود آنان مستند کنیم.

عارفان مسلمان، به‌روشنی، اصالت وجود را پذیرفته و بسیار پیش‌تر از صدرالمتألهین (م 1045) بر این باور پای فشرده‌اند، محقق قیصری (م ۷۵۱) در شرح فصوص الحکم با توجه به کلمات شیخ اشراق که به اصالت ماهیت و اعتباریت وجود معتقد بوده است، در فصل اول که به‌وجود می‌پردازد، می‌گوید:

ولیس [ای الوجود] أمراً اعتباریاً، کما یقول الظالمون، لتحققه فی ذاته مع عدم المعتبرین ایّاه فضلاً عن اعتباراتهم؛ «وجود آن گونه که اهل تاریکی و ظلمت پنداشته‌اند اعتباری نیست؛ زیرا اگرچه اعتبار معتبران و حتی خود معتبران نیز نباشند تا آن را اعتبار کنند، ذاتاً و به ‌خودی خود تحقق دارد» (قیصری، شرح فصوص الحکم، چاپ سنگی، ص ۵)

همچنین صائن‌الدین ترکه (م ۸۳۵) در فصل پنجم از تمهید القواعد (ص۱۸۵ با تصحیح استاد رمضانی) به‌تفصیل از نگاه جدش ابوحامد ترکه در کتاب اعتماد، دیدگاه شیخ اشراق را نقد می‌کند و به نفی اعتباریت وجود می‌پردازد. و همانند وی، به وحدت شخصی و یکپارچگی خارجی وجود معتقدند.

وحدت شخصیه وجود از نگاه عارفان

محقق قیصری در فصل اول از فصول دوازده‌گانه‌ای‌ که‌ در مقدمة زیبایش در شرح بر فصوص الحکم ابن‌عربی نگاشته است ـ و خود کتاب مستقل و کاملی در عرفان نظری است‌ـ به‌تفصیل دربارة وجود از نگاه عرفا سخن گفته است. وی می‌گوید:

وهو ـ ای الوجود ـ حقیقه واحدهٌ لا تکثّر فیها وکثره ظهوراتها وصورها لا تقدح فی وحده ذاتها؛( قیصری، شرح فصوص الحکم، چاپ سنگی، ص۶)

وجود حقیقت یک‌پارچه‌ای است که هیچ تکثری در آن راه ندارد و کثرت ظهورات و صور تجلیات آن، به وحدت ذاتی‌اش آسیبی نمی‌رساند.

صائن‌الدین ترکه در تمهید القواعد در همین باره می‌گوید:

فانّ الوحده هی الذاتیه له والکثره انّما هی لواحق عُرضَت له بحسب صفاتٍ معدومه بالذات موجوده بالعرض؛ (صائن‌الدین ترکه، تمهید القواعد، تصحیح سید‌جلال‌الدین آشتیانی، چاپ انجمن فلسفه ایران، ص۱۰۸)

همانا وحدت ذاتی وجود است و کثرات ملحقاتی هستند که بر‌ حسب صفاتی که به‌خودیِ‌خود معدوم، و بالعرض موجودند، عارض بر وجود می‌شوند.

سید‌حیدر آملی نیز در نقد النقود فی معرفه الوجود به اعتباریت و وجود مجازی خلق اشاره می‌کند:

... لا یکون فی الوجود حقیقه الاّ هو... ولا یکون المظاهر والخلق والعالم الاّ امراً اعتباریاً و‌وجوداً مجازیاً؛ (سیدحیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، انتشارات علمی و فرهنگی، ص۶۶۸)

... در هستی حقیقتی جز او نیست... و همة مظاهر و خلایق و عالمْ چیزی جز امور اعتباری و وجودات مجازی نیستند.

فناری در مصباح الانس ادله ای بر اثبات وحدت وجود اقامه می کند و سپس شبهه هائی که بر این ادله وارد می شود را مطرح و پاسخ می گوید، وی در این پاسخ تاکید می کند که کثرت و تعدد در نسب و شئون یک شیء سبب تکثر در عین و ذات آن نمی شود و واجب نیز از این قاعده مستثنی نیست: الشبهه السادسه: ان الوجود یَتکَثَّر بتکثر المجالی، و المتکثَّر لایکون واجبا، اذ یجب وحدته و جوابها ان المتکثر و المتعدد نِسَبُهُ و شُئُونُهُ ، لا عینُه (فناری، مصباح الانس، انتشارات مولی، ص164)

شبهه ششم این که وجود به واسطه تکثر مجالی و مظاهر متکثر می شود و امر متکثر نمی تواند واجب الوجود باشد زیرا ضروری است که واجب الوجود باید واحد باشد (پس وجود واجب الوجود نیست) پاسخ این شبهه آن است که آنچه متکثر و متعدد است نسل و شئون حق تعالی است نه عین ذات حق.

منابع :

  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 161 تا 162
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 139 تا 148

خلاصه ی نظر مشاء

نظر مشاء در بحث وحدت و کثرت وجود این بود که وجودات همه اصیل اند و همه متباین بالذات هستند و وحدتشان در مفهوم عام وجود است. لذا کثراتی که می بینیم و اختلاف بالهویه دارند و این اختلاف از درون ذاتشان بر می خیزد.

عقیده مشاء بر پایه این اشکال استوار بود که اگر وجود جزء ذات این کثرات باشد لازم می آید که این موجودات یکسان باشند و این با کثرت ذاتی و اختلافاتی که می بینیم نمی سازد، ینابراین وجود محمول عامی است که خارج از ذات این کثرات است.

پس کثرت ذاتی موجودات است و وجود یک مفهوم خارج ذات آنهاست که مانند وحدت و تشخص و امثال آن از از وجودات خارجی انتزاع و کَنده می شود و بر آنها حمل می گردد و چون خارج از ذات آنهاست باعث نمی شود که با هم یکی شوند. این خارج لازم هم هست یعنی حتما از ذات ملزوم کنده می شود ولی اشتراک در لازم موجب اشتراک در ملزوم و یکی شدن ملزومات نمی شود، لذا ملزومات اختلاف بالهویه دارند. این لازم عام هم هست یعنی شامل همه وجودات می شود.

پس در دیدگاه مشاء کثرت ذاتی است یعنی خصوصیات ذاتی موجود "الف" با خصوصیات ذاتی موجود "ب" بتمامه فرق دارد.

علیهذا می بینیم که در نظریه مشاء کثرت خیلی پررنگ می شود و همه ذات را پر می کند.

خلاصه ی نظر حکمت متعالیه

از دیدگاه حکمت متعالیه اشکال نظریه مشاء این است که وقتی شما می گوئید وجود اصیل است ، نمی توانید آن را یک حیثیت خارج از ذات اشیاء بگیرید. مفهوم عام وجود در واقع از نفس وجود خارجی حکایت می کند و لذا بر آن حمل می شود. به عبارت دیگر اینجا وجود بر خلاف مفاهیمی نظیر وحدت و تشخص از خصوصیات وجود خارجی نیست بلکه تمام حقیقت و نفس ذات اوست. لذا وجود انتزاعی نیست و خود خارج است.

ولی وحدت آن یک وحدت کشدار و گسترده و سِعی است، یعنی چیزی که از عرش تا فرش را پر کرده است و ضمنا یکی است. وجود واحدی است که شدت و ضعف پیدا می کند بنحوی که ضعیف همان قوی است مع الضعف و قوی همان ضعیف است مع القدره، لذا وقتی ما از دو فرد وجود مانند واجب و ممکن صحبت می کنیم، آنها  واقعا دو حقیقت هستند ولی تفاوت آنها به شدت و ضعف است، وجود مادی و مجرد هم همینطور است و قس علیهذا.

بنابراین تمام حقیقت اینها با هم فرق دارد و لذا کثرت ذاتی است، اما وحدت هم ذاتی است و این دو با پذیرفتن شدت و ضعف با هم جمع می شوند. لذا واحد تشکیکی یک حقیقت واحد بالشخص است نه وجودات گسسته ای که یکی قوی تر و یکی ضعیف تر باشند (که در این صورت مصداق واحد سنخی خواهند بود). با این توجه اشیاء در وجود شراکت خارجی دارند یعنی یک حقیقت واحد در خارج داریم که شکن خورده و مراتب پیدا کرده است. اگر به این مراتب نگاه کنیم اینها جداجدا هستند ولی یک وحدت سعی همین شکن ها را به هم پیوسته است. پس اگر از بالا به این حقیقت نگاه کنیم یک حقیقت طولی می بینیم که مراتب قوی و تا ضعبف دارد. نه این که بر اساس وحدت سنخی یک کلی داشته باشیم که افرادی دارد و این کلی در برخی ازآن افراد قویتر و در برخی ضعیف تر باشد.

پس ملاصدرا در نظریه خود می خواهد وحدت را هم خارجی کند. اما وحدتی که می تواند کثرت را هم تحمل نماید. دو مسئله ای که نظریه مشاء آنها را بر نمی تابد.

چنانچه مشاهده می شود نظریه حکمت متعالیه کثرت در خارج رقیق تر از نظریه مشاء می بیند و آن را مؤکّد وحدت می داند.

دیدگاه عرفان اسلامی

عرفا برآنند وجود ، که به عنوان حقیقت عینی و خارجی اصیل شناخته می شود یکی بیش نیست از دیدگاه آنان هنگامی که از حقیقت اصیل وجود سخن می گوییم از کثرت نمی توان سخن گفت، زیرا چیزی غیر از آن واحد مطلق را نمی توان به صفت وجود موصوف کرد البته این ادعا به معنای نفی هیچگونه کثرت در عالم واقع نیست. عرفا کثرت مشهود در اعیان خارجی را به کلی نفی نمی کنند و آن را هیچ و پوچ و توهم محض نمی دانند. اما درعین حال تاکید می کنند که کثرت مشهود، کثرت در وجود نیست بلکه کثرت در مظاهر و شئون آن وجود مطلق واحد است.

چنین نیست که کثرت همچنان که در نظریه تشکیک خاصی گفته می شود، در عرض وحدت و همسان با آن از حقیقت برخوردار باشد به طوری که خداوند متعال مانند دیگر موجودات مرتبه خاصی از حقیقت واحد را اشغال کرده باشد، یعنی بالاترین مرتبه در سلسله تشکیکی وجود را حق و دیگر مراتب را در مقابل مرتبه وجودی حق، واجد بهره ای حقیقی از حقیقت واحد وجود در مراتب پایین تر بدانیم.

به بیان دقیق تر وجود به طور حقیقی و ذاتی جز بر وجود حق حمل نمی شود و وجود حق تعالی همان وجود مطلق واحدی است که تمام کثرات مشهود چیزی جز شئون، مظاهر و تجلیات آن نیستند. از این رو وصف وجود جز به طریق مجاز و به طور عَرَضی بر این کثرات شأنی، قابل اطلاق نیست.

از نظر عارفان پذیرش کثرت به عنوان واقعیتی انکار ناپذیر، مستلزم پذیرش حقیقی بودن حمل وصف وجود بر کثرات نیست. بلکه این کثرات به مجاز به وجود متصف می شوند زیرا مصداق به ذات وجود ویژگی خاصی به نام اطلاق و عدم تناهی دارد که اصولا مانع اتصاف حقیقی هر امر دیگری به وصف وجود می شود.

بدین ترتیب در نظریه وحدت شخصیه مصداق به ذات وجود یکی بیش نیست و ما با یک حقیقت واحد دارای شئون سر و کار داریم، برخلاف نظریه تشکیک خاصی که یک حقیقت واحد دارای مراتب را اثبات می کند.

پس تفاوت دیدگاه عرفانی با نگاه متوسط صدرایی آن است که صدرالمتألهین به وحدت شخصی سریانی عقیده دارد، ولی عرفا سریانی و تشکیکی بودن اصل وجود را نمی‌پذیرند. آنان هرگونه شدت و ضعف و تکثر و کثرتی را از وجود نفی می‌کنند و کثرت را امری خارج از وجود و عارض بر آن می‌شمارند. بنابراین کاملاً برخلاف حکمای مشائی، که کثرت را ذاتی و وحدت را عارضی می‌دانستند، عرفا وحدت را ذاتی و کثرت را عارضی می‌شمرند. از دید ایشان، یک وجود بسیط و یک‌پارچه، کران تا کران هستی را به صورت یک‌نواخت پر کرده است. این وجود که جایی برای وجود حقیقی دیگری نگذاشته است، همان خدای متعالی است، و هرچه غیر اوست هیچ بهرة حقیقی‌ای از وجود ندارد و از لواحق و عوارض، یا به بیان دیگر، از شئون و تجلیات آن وجود واحد بوده، به نحو بالعرض و اعتباری و مجازی موجود است.

نتیجه گیری

بنابر آنچه تاکنون دربارة سه دیدگاه مشائی و صدرایی و عرفانی گفته آمد، روشن شد که هر سه مکتب مشاء ، حکمت متعالیه و عرفان، تفصیل ها و تبیین های متفاوتی از چگونگی تقرر و تحقق کثرت موجود و رابطه آن با وحدت ارائه می دهند. هر سه مکتب ، در واقعیت داشتن کثرت تردیدی روا نمی دارند، اما در چگونگی واقعیت داشتن آن تفسیرهای مختلفی ارائه می دهند.

و این اختلاف در تفسیر کثرت، موجب شده است تا سه نوع وحدت عرضه شود: در دیدگاه مشائی وحدت مفهومی وجود؛ در دیدگاه صدرایی وحدت شخصی سریانی؛ و در نگاه عرفانی وحدت شخصی اطلاقی مطرح می‌گردد.

براین‌اساس، در دیدگاه مشائی با تفسیری پررنگ، جدی و غلیظ از نقش کثرت در حقیقت خارجی روبرو هستیم، حکمت متعالیه وحدت و کثرت را از تقابل به در می آورد و در کنار هم و بلکه موکد هم تبیین می کندو سرانجام با کمرنگ ترین تبیین برای کثرت در نظریه عرفان روبرو می شویم که کثرت درآن به‌کلی از صحنة وجود حقیقی برکنار شده و آن را در حد مجاز می داند.

منابع :

  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 161 تا 162
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 144 تا 145
  • یزدان پناه  سید یدالله، درس های شرح تمهید القواعد جلسه 14 تا 17

نقش اصل اصالت وجود

ملاصدرا با بنیان نهادن اصل محوری فلسفه خویش، یعنی اصالت وجود به تصحیح و بازسازی نظریه هستی شناختی مشائی پرداخت.

نخستین پیام اصالت وجود جدا کردن حساب مفهوم وجود از دیگر مفاهیم همسان مانند تشخص و وحدت از نظر صدق شان بر امور و حقایق خارجی است، مفاهیمی که در دستگاه فلسفی مشاء از نظر حمل بر اشیاء خارجی هیچ تفاوت عمده ایی میان آنها وجود نداشت. از نظر ملاصدرا وقتی کسی اصالت وجود، یعنی عینی بودن وجود را بپذیرد کل دیدگاه وی در مباحث هستی شناختی و به ویژه در بحث های وحدت و کثرت دگرگون خواهد شد.

تمایزی که ملاصدرا در پرتو بحث اصالت وجود میان مفهوم عام وجود و حقیقت عینی وجود می نهد، کلیدی ترین نکته بحث حاضر است. هر چند سخن مشاء درباره انتزاعی بودن و خارج از ذات بودن مفهوم وجود در اینجا نیز پذیرفته می شود، اما در عین حال تاکید می گردد که آنها از این نکته اساسی بازمانده اند که این مفهوم عام برخلاف دیگر مفاهیم مشابه، از متن خارج و عین واقع خارجی حکایت دارد. مابه ازای مفهوم عام وجود همانا حقیقت عینی وجود است که بدون واسطه در متن واقع تحقق دارد. به بیان دیگر محکیِّ مفهوم وجود، اصل ذات و هویت شیء است در حالی که محکیِّ مفاهیم مشابه و همسانی چون وحدت، تشخص و ... یک ویژگی هویت خارجی است و نه خود آن.

نفس پذیرفتن این مبنای فلسفی مهم ما را به پذیرش یک نوع وحدت و اشتراک خارجی میان اعیان خارجی می کشاند. زیرا اگر مفهوم وجود در ذهن ما مفهوم واحدی بیش نیست و اگر همین مفهوم است که همواره از متن واقع حکایت می کند، بنابراین تمام آنچه که در متن واقع یافت می شوند باید در ذات و اصل هویت خارجی شان با یکدیگر اشتراک داشته باشند که مصحح انتزاع مفهومی واحد باشند. این اشتراک و جهت وحدت همان است که در اصطلاح صدرایی به حقیقت عینی وجود معروف است.

به عبارت دیگر صدرالمتألهین معتقد است اگر وجود را در موجودات اصیل دانستیم، دیگر نمی‌توان آن را همانند مفاهیمی چون فعلیت و علیت و وحدت و تشخص، صرفاً مفهوم عام مشترک یا حداکثر خصیصة انتزاعی و عارض خارج لازم دانست؛ بلکه باید سخن را جلوتر برد و ذوات موجودات را مملوّ از حقیقت وجود دانست و آنها را به لحاظ ذات وجودی مشترک و واحد شمرد.

تشکیک خاصی

در دیدگاه صدرایی حقیقت عینی وجود و نه حمل مفهوم عارضی وجود بر مصادیق است که مراتب و شدت و ضعف دارد و گفته می شود که این حقیقت یک حقیقت واحد دارای مراتب است.

نظریه ملاصدرا در این باره را تشکیک خاصی می نامند. البته تشکیک خاصی نظر عالی و سخن نهایی صدرا در این زمینه نیست و او در نهایت نظر عرفا را می پذیرد که به وحدت وجود معروف است ولی همان گونه که خود او نیز یادآور شده است برای فهم آن نظر نهایی، به لحاظ آموزشی پرداختن به این نظریه و مبانی آن، برای آشنایی ذهن مخاطب ضروری است.

در تشکیک خاصی صدرایی ما دیگر با یک وحدت مفهومی انتزاعی و یا حتی یک وحدت سنخی همچون وحدت افراد یک نوع در اصل نوع مواجه نیستیم، زیرا در وحدت سنخی نیز یک واحد حقیقی خارجی نداریم. وحدت سنخی وحدتی بالقوه است که به تصور نوع در ذهن وابسته است و حقیقت واحد به نحو بالفعل تنها در مرتبه ذهن وجود دارد. البته خارج به سبب هم سنخ بودن قابلیت وحدت خواهد داشت. در حالی که در تشکیک خاصی حقیقت وجود امری عینی و واحد و در عین حال دارای مراتب است از نظر ملاصدرا همان گونه که کثرت اعیان خارجی حقیقی است وحدت آنها نیز حقیقی است به همین دلیل برخی شارحان فلسفه صدرایی تصدیق هم زمان چهار گزاره ذیل را برای تصدیق تشکیک صدرایی ضروری دانسته اند :

  • کثرت حقیقی است
  • وحدت حقیقی است
  • کثرت به وحدت باز می گردد
  • وحدت در کثرت ساری است

در واقع دو گزاره ی آخر با این هدف طراحی شده اند که اصل محوری تشکیک یعنی عینیت ما به الامتیاز و ما به الاشتراک را در مورد تشکیک خاصی تبیین کنند.

برای تصویر سازی جمع میان وحدت و کثرت باید به دقت دانست که مقصود ملاصدرا از وحدت در اینجا چه نوع وحدتی است؟ می توان وحدت مورد نظر در این دستگاه را در مقابل وحدت سنخی یا وحدت عددی، وحدت سریانی یا وحدت حقّه سریانی نام نهاد .وحدت سریانی ویژگی حقیقتی است که در کثرت سریان دارد و  می تواند کثرت را در خود جمع کند و در عین حال وحدت عینی و حقیقی آن آسیبی نمی بیند چنین وحدتی نه تنها با کثرت منافی نیست بلکه کثرت بر آن تاکید دارد زیرا نشانِ شمول و وسعت آن وحدت است.

از چنین کثرتی به کثرت نوری نیز تعبیر می شود. کثرت نوری کثرتی است که سازگار با وحدت و بلکه موکِّد آن است. اساسا تصور صحیح وحدت سریانی بدون تصور کثرتی که وحدت شامل آن باشد ممکن نیست.

برخی گمان کرده‌اند در نظام صدرایی، چون وجود در هر موجودی اصیل شمرده می‌شود و همة موجودات در اصل وجود مشترک‌اند، این اشتراک، سنخی است؛ یعنی موجودات در سنخ وجود با یکدیگر یک‌سان و واحدند؛ همانند کاسه‌های آب جدای از یکدیگر که همه در سنخ آب شریک‌اند اما هرگز وحدت و یکپارچگی خارجی میان آنها نیست.

از جمله اموری که به این برداشت نادرست دامن می‌زند، مثالی است که معمولاً در سطح متعارفِ تعلیمی برای تشکیک در اصل وجود ـ چنانچه در نکتة بعدی و مباحث آتی بدان اشارتی خواهد رفت‌ـ آورده می‌شود. در این مثال می‌گویند وجود مثل نور است؛ لیکن گاهی نور آفتاب است و گاه نور نورافکن‌های بزرگ و گاهی نور یک چراغ معمولی و گاه نور شمع و گاهی هم نور کرم شب‌تاب. همة اینها نورند اما با این حال به‌ حسب شدت و ضعف در نفس نوریت مختلف می‌شوند.

مثالْ گرچه همیشه از جهت یا جهاتی مقرِّب است، هیچ‌گاه از همة جهات عین ممثَّل نیست؛ زیرا در غیر این صورت مثال نخواهد بود. غفلت از این نکته و تطبیق جهت یا جهاتی که مد نظر ممثِّل نیست بر ممثَّل، موجب می‌شود مثال مبعّد و رهزنی‌ شود. در این مثال فقط شدت و ضعف نورها و اینکه همه نورند، در نظر بوده، لکن برداشت اشتراک سنخی را نیز به دنبال آورده است؛ زیرا در مثال، نورهای جدا از یکدیگر مطرح شده‌اند، در حالی که مثال درست‌تر در این زمینه مثال به نور واحدی است که به تدریج ضعیف می‌شود؛ مانند نور آفتاب که به ماه می‌تابد و از آنجا به زمین منعکس می‌شود و همان نور واحد شخصی مرحله‌به‌مرحله ضعیف و ضعیف‌تر می‌شود تا آنکه دیگر نوری باقی نماند.

به هر روی، ملاصدرا بر اساس آنچه در آثار خود ارائه داده و به‌ویژه در مرحلة علت و معلول تبیین کرده است، همانند عرفا، به وحدت شخصی و یکپارچگی خارجی وجود معتقد است؛ یعنی به نظر وی در واقع و عالم خارج یک پیکره از وجود تحقق دارد و وجوداتْ تکه‌تکه و جدا از هم نیستند.

اما این وحدت شخصی، وحدتی سریانی است. صدرالمتألهین می‌گوید وحدت شخصی و یکپارچگی خارجیِ وجود، همراه با سریان آن در مراتب بی‌شماری از شدت و ضعف است که تمثیل صحیح آن به نور در سطور پیشین گذشت.

تبیین دیگر تشکیک خاصی

تبیین دیگری که با بهره مندی از یکی دیگر از مفاهیم دستگاه فلسفی صدرا می تواند ما را در فهم تشکیک خاصی و وحدت سریانی یاری کند ، نوع رابطه میان علت و معلول در این دستگاه فلسفی است. ملاصدرا با ناکافی دانستن اقسام حمل که در فلسفه اسلامی مطرح بود، در طرحی نو نوع جدیدی از حمل را برای کاربرد در مقاصد این دستگاه فلسفی مطرح نمود. این حمل که به نام حمل حقیقت و رقیقت معروف شد، میان علت و معلول برقرار است و مفاد آن این است که معلول تنها نسخه ضعیف شده و رقیق وجود علت است و نه چیزی دیگر. به این ترتیب نوع یاین همانی بین علت و معلول برقرار است. در واقع یک حقیقت واحد است که هم در علت و هم در معلول موجود است ، اما وجود این حقیقت در علت در شدیدترین حالت و درمعلول به نحو ضعیف است که از آن به رقیقت تعبیر می شود.

چنین حملی با طرح وحدت سنخی تبیین پذیر نیست . در واقع چنین حملی تنها در زمینه تشکیک خاصی که وحدت حقیقی را به متن خارج می برد و کثرات را مراتب و درجات ضعیف و شدید یک حقیقت می داند قابل فهم است.

نتیجه گیری

  •  وحدت شخصی وجود از نگاه ملاصدرا، سریانی است نه اطلاقی (آن‌چنان‌که عرفا می‌گویند)؛
  • کثرت در این دستگاه، همگام با وحدت، ذاتی وجودات است. به دیگر سخن، همچنان‌که وجودات در خارج واقعاً وحدت و یکپارچگی دارند، واقعاً متکثرند و با هم متفاوت‌اند؛ زیرا وحدت شخصی سریانی وجود، جز با وحدت و کثرت واقعیِ در نفس وجود به دست نمی‌آید، که تصویر کامل این معنا در تشکیک خاصی و ذاتی فراهم می‌آید. ملاصدرا در شواهد الربوبیه می‌گوید: انّ شمول الوجود للأشیاء لیس کشمول الکلّی للجزئیات کما اشرنا الیه بل شموله من باب الانبساط والسریان...؛ همانا شمول و فراگیری وجود نسبت به اشیا ـ چنان‌که پیش‌تر بدان اشاره کردیم‌ـ همانند فراگیری کلی مفهومی نسبت به جزئیات نیست بلکه از باب انبساط و سریان است... .
  • صدرالمتألهین در نگاه متوسط خود، (وحدت شخصیِ سریانی) برخلاف حکمای مشاء که کثرت را به نحو غلیظ و واقعی مطرح می‌ساختند، و وحدت را در خارجْ لازمْ یا در مفهوم وجود جاری می‌دانستند، هر یک از وحدت و کثرت را واقعی و خارجی می‌شمارد و هر دو را در نفس حقیقت وجود جاری می‌داند. در این دیدگاه وحدت و کثرت هر دو جدی‌اند.

منابع :

  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 154 تا 156
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 139 تا 148

اهمیت بحث وحدت وجود

مسئله وحدت وجود از بنیانی ترین مسائلی است که بر دیگر مباحث نظام هستی شناختی عرفانی تاثیر می گذارد و به تمام بحث های مابعد الطبیعی جلوه ای تازه می بخشد.

درآغاز بهترین راه آن است که تاریخچه ای کوتاه از نظرات حکیمان اسلامی در مسئله وحدت و کثرت ارائه دهیم تا با مقایسه نظریه وحدت وجود با نظریه های مشائی، صدرائی و عرفانی دریابیم که چگونه سرانجام دیدگاه وحدت وجود توانست به عنوان نظر نهائی در فلسفه صدرائی بر کرسی قبول نشیند و نظرات هستی شناختی رقیب را از میدان به در نماید.

دیدگاه مکتب مشائی، نظریه کثرات متباین

می دانیم که مسئله اصیل یا اعتباری بودن وجود، به عنوان یک مسئله متمایز ، تنها در فلسفه صدرائی و فلسفه اشراق سربرآورده است. ولی در بررسی نظرگاه مکتب مشائی همواره تلاش شده است که با بهره مندی از شواهد متنی و توجه به کلیت ساختار فلسفی آن دوره ، نظر حکمای مشاء در مورد اصالت وجود و نیز چگونگی ارتباط وحدت و کثرت موجودات استخراج گردد.

کسانی که چنین تلاشی می کنند به خوبی آگاهند که دستگاه فلسفی مشاء کمال و پختگی لازم در مباحث وجود شناختی را ندارد تا بتوان نظریه ای کاملا منقح از آن را انتظار داشت.

آنچه بیشتر در این زمینه به فلسفه مشاء نسبت داده می شود گزاره ها زیر است :

  •  همه وجودها اصیل اند
  • همه وجودات به تمام ذات تباین دارند
  • همه وجودها در یک امر عام لازم، یعنی مفهوم وجود، شریک اند.

از گزاره های چهارگانه فوق بر می آید که از نظر مکتب مشاء کثرت حقیقی در جهان عینی برقرار است و این کثرات تنها از طریق امری که لازم عام آنها و خارج از ذاتشان تلقی می شود، ارتباط و وحدت می یابند.

این لازم عام همان همان مفهوم وجود است که به تمام کثرات خارجی حمل می شود.

بر اساس این نظریه ذات خارجی اشیاء به کلی با هم متباینند و اشتراکشان در یک مفهوم ذهنی است که خارج از ذات آنها ، اما در عین حال عَرَض لازم آنهاست. به بیان دقیق تر وجه اشتراک موجودات متباین خارجی در یک ویژگی انتزاعی است که از آن به خارج لازم تعبیر می شود.

اشتراک در چنین ویزگی ای، هرگز به اتحاد و اشتراک خارجی وجود های عینی مورد بحث نمی انجامد.

از نظر مشائیان صرف حمل یک وجود بر اشیاء متباین خارجی سبب حصول وحدتی حقیقی در ذات آنها نمی شود، زیرا وجود یک ویژگی انتزاعی است.

در این نظریه چنانچه مشاهده می شود وحدت از میان اعیان رخت بربسته و به امری انتزاعی و خارج از ذات اشیاء تبدیل شده است.

خلاصه این که : در حکمت مشائی، بنابر آنچه منسوب به آنهاست، وجودات گرچه اصالت دارند، حقایق متباین به تمام ذات‌اند که از نظر ذاتی هیچ اشتراکی ندارند و صرفاً در پاره‌ای خصایص انتزاعیِ خارجِ لازم، مشترک‌اند که یکی از این خصایص انتزاعی مشترک، وجود است.

بنابر این دیدگاه، عالَم واقع یا نفس‌الامر، صحنة کثراتی است که با هم هیچ ارتباط و وحدت و اشتراک ذاتی‌ای ندارند و فقط وحدت آنها در مفهوم وجود است. ازاین‌روی، وحدت وجود نزد حکیمان مشاء، صرفاً وحدتی مفهومی است.

درجه ی صحت انتساب این نظریه به مشاء

لازم است یادآور شویم که این دیدگاه ـ چنان‌که اشاره شد‌ـ منسوب به مشاء است و با برخی از مباحث دیگر همان نظام فلسفی ناسازگاری دارد.

از جمله قراین و شواهدی در بحث علت و معلول، در کلمات و آثار حکمای بزرگ مشائی همچون ابن‌سینا وجود دارد که بنابر آنها، حکمای مشاء، رابطه علت و معلول را یک رابطه عینی و خارجی می دانند و به وجود سنخیت میان علت و معلول معتقدند. لذا بایستی یک نحوه اشتراک عینی خارجی را هر چند به نحو اشتراک و وحدت سنخی میان علت و معلول بر اساس نظریه مشاء قائل شد.

از این رو می توان با مراجعه به آثار فلاسفه مشاء چنین برداشت کرد که آنها وحدت وجود را صرفاً وحدتی مفهومی ندانسته، به حقایق متباین کذایی قایل نیستند، و مراد آنان از تباین وجودات، تغایر و تفاوت و تکثر آنهاست که لزوماً با تباین به تمام ذات همسان نیست. از همین روی صدرالمتألهین بر این باور است که با بررسی بیشتر معلوم می‌شود کلمات مشائیان منطبق بر مبانی حکمت متعالیه است؛ اما به هر روی دیدگاه مشهور و منسوب به مشاء همان‌ است که گفته شد. 

تشکیک عامی وجود

در چگونگی حمل این خصیصه انتزاعی که خارج از ذات ولی لازمه آن است می توان شدت و ضعف نیز یافت به بیان حکمای مشاء در حمل مفهوم عام بر موجودات، تشکیک وجود دارد این خصیصه انتزاعی بر واجب الوجود بیشتر از ممکن الوجود صدق می کند.

همان گونه که می دانید در هر تشکیکی به یک جهتِ تامین کننده وحدت و عینیت و یک جهتِ تامین کننده افتراق و امتیاز نیازمندیم که دومی باید به گونه ایی به اولی بازگشت نماید. از آنجا که مشائیان اعیان خارجه را متباین به تمام ذات و فاقد جهت اشتراک حقیقی می دیدند جهت وحدت مورد نیاز در بحث تشکیک را به مفهوم عام لازم نسبت دادند. از نظر آنها نفس این مفهوم، در لزوم خود و در حمل خود بر موضوع ها شدت و ضعف دارد پس تشکیک را به این مفهوم عام نسبت دادند.

آنچه بیشتر پژوهشگران از ظاهر متون حکمت مشاء استخراج کرده اند چنین نظرگاهی است. همان گونه که روشن است این نظریه کثرت را در اعیان خارجی اصل قرار داده و به شدت بر آن تاکید می ورزد از این نظریه با نام تشکیک عامی وجود یاد شده است. 

منابع :

  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 154 تا 156
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 139 تا 148
  • مرادی- مژگان، زیر نظر دکتر حسینی شاهرودی، وحدت و کثرت وجود، اینجا