عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

با توجه به پست های گذشته شاید این پرسش برای خواننده مطرح شود که تعبیر مقام ذات به چه معناست؟ و آیا می‌توان ذات حق تعالی را همانند تجلیات و شئونش مقید و محدود به مقام کرد؟ این پرسش از این جهت است که بنابر مطالبی که در بخش گذشته در مورد ذات حق گفته شد (که ذات حق همان مطلق به اطلاق مقسمی است که تمام هستی را فرا گرفته است)، آنچه با عنوان مقام ذات تعبیر می‌شود، هرچند در مقابل دیگر مقامات قرارداده شده است، نمی‌تواند به دلیل اطلاق مقسمی‌اش مقابل داشته باشد. این پرسش از این رو موجه می‌نماید که در اصطلاح عرفانی، به موطن یک تجلی خاص با عنوان مقام اشاره می‌شود. بنابراین با توجه به بار معنایی آن، مقام ذات در اینجا در مقابل تجلی یا تجلیات (مقامات) دیگر قرار داده شده است.

بحث از مقامات در عرفان در مورد تعینات و شئون مطرح می شود و ذات حق هیچ تعینی ندارد تا بتوان آن را به مقام خاصی موصوف کرد. در اصطلاح اهل معرفت ، هر مقامی به حدود محدود است و همین حد است که آن را از مقامات دیگر ممتاز و مقید می سازد. اما وجود حق تعالی چنان که گذشت از هر حد و قیدی به دور است و اطلاق مقسمی در برابر اطلاق قسمی دارد ، چنان اطلاقی که حتی اطلاق و سریان نیز قیدی برای او نیست.

همین اطلاق مقسمی است که حضور وجودی حق در متن همه مقامات و تجلیات را تفسیر می کند و در عین حال تعالی و برتر بودن آن وجود را از تک تک مقامات و شئون حفظ می نماید.

با این وصف دلیل تعبیر ذات مطلق حق باصطلاح مقام ذات چیست؟

آنچه ما را بر آن داشته است تا مقامی با عنوان مقام ذات را مطرح کنیم ، جداسازی وجود مطلق از تعینات و تجلیات و اشاره به احکام ویژه ای است که ذات حق به خودی خود و با صرف نظر از هر تعینی داراست.

فهم درست وجود مطلق حق تعالی که از آن به مقام ذات تعبیر می شود برای درک صحیح چینش نظام تجلیات ضروریست.

بزرگان اهل معرفت همچون قونوی نیز نخستین مرتبه از مراتب عرفانی و اولین اعتبار از اعتبارات را همان مقام ذات در نظر می گیرند.

منابع :

  • یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 303 تا 304