قبلاً گفته شد که عرفا نسبت به معتزله ذهنیت خوبی نداشتند و نسبت به اشاعره هر چند ابتدا برخی توهم کردند که میتواند راهگشا باشد، اما در اواخر قرن 5 حتی نسبت به اشاعره هم بی مهر شدند. لذا در این قرن، یک نوع وفاق نسبت به نفی کلام ایجاد شد، حتی غزالی که خودش از متکلمین قدرتمند وبزرگ بود، از کلام رویگردان شد و به عرفان سوق پیدا کرد و در این زمینه کتب المنقِذ من الضلال و الجام العوام را تألیف کرد.
نسبت به فلاسفه هم که از ابتدا بی مهری نشان داده بودند. لذا از این به بعد دغدغه عارف جایگزین کردن بدیلی مناسب برای کلام و فلسفه بود و این امر بستری میشود برای عرفان نظری.
شخصیت های بسترساز برای دوره دوم
چند شخصیت قبل از ابن عربی در آمادهسازی این بستر نقش داشتند که بزرگان آنها عبارتاند از:
1. ابو حامد محمد غزالی (م 505)
در مشکاه الانوار ایشان، دغدغه فهم متون دینی به چشم میخورد. البته ایشان از فلسفه هم اطلاع داشته و در کتاب مقاصد الفلاسفه و تهافت الفلاسفه از او میباشد و متکلم قدرتمندی هم بوده اما از هر دو رویگردان میشود.
(مشکاه الانوار، چاپ دار قتیبه، ص 21) الفصل الاول فی بیان انّ النور الحق هو الله تعالی و ان اسم النور لغیره مجاز محصن لا حقیقه له: و بیانه بان تعرف معنی النور: بالوضع الاول عند العوام. ثم بالوضع الثانی عند الخواص. ثم بالوضع الثالث عند خواص الخواص. ثمَّ تعرف درجات الانوار المذکوره المنسوبه الی (خاص) الخواص و حقائقها لینکشف لک عند ظهور درجاتها ان الله تعالی هو: النور الاعلی الاقصی. و عند انکشاف حقائقها انّه: النور الحق الحقیقی وحده لا شریک له فیه» که در نظام نوری عالم تقریباٌ سر از وحدت شخصیه در میآورد.
2. عین القضاه همدانی (م 525)
ایشان هم دغدغههای فیلسوفانه دارد اما به نحله عرفانی تمایل دارد. در دو کتاب زبده الحقائق و تمهیدات ایشان دغدغههای عرفانی و هستیشناسانه به چشم میخورد.
(تمهیدات عین القضاه، تصحیح و تعلیق عفیف عسیران، ص 180) بحث مقام انسان و حقیقت محمدیه (صلی الله علیه و آله و سلم) «ای عزیز فرو فرستادن قرآن و فرستادن پیغمبران و رسولان سبب عنایت و شفقت و رحمت و نعمت الهی بود بر خلق، (کهیٓعٓصٓ) خود گواهی میدهد که (ذکر رحمه ربک)، و فرستادن پیغمبران، آیت (و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین) خود گواهی میدهد. و جای دیگر میگوید (لولاک لما خلقتُ الکونین اگر نه از برای وجود تو بودی، وجود آنها از بهر وجود تو ظاهر و آشکارا کردیم و ترا ای محمد از بهر خود برگزیدیم. دریغا از بهر خود محمد را آفرید تا مونس و همسرّ او باشد که (خلقتُ العالم لکم و خلقْتکم لِإجلی) و جمله موجودات از بهر محمد آفرید! دریغا جمله عالم غذای باز آمد و باز غذای تماشای سلطان آمد که گنجشک از برای باز و باز از برای صید سلطان. باز صید خود را جز به تخت سلطان نگیرد و رها نکند. چه میشنوی؟ محمد بازِ الهی آمده است و جمله موجودات گنجشک و صید محمد آمده است:
مقصودِ همه کون وجود رویت وین خلق بجملگی طُفیل کوُیت
ایمان موحدان ز حُسن رویت کفر همه کافران ز زلف و موُیت
(همان، ص 256)
«پس این خبر که مصطفی گفت: (ان الله خلق الخلق مِن ظلمه ثم رَشَّ علیهم من نوره) از مِهر این معنی گفت که وجودِ خلق نَعتِ ظلمت داشت آن را نبود الهیت مقرون کردند تا همه وجود ایشان نور باشد و ظلمت ایشان به نور مبدل شود. اینجا بدانی که شبلی چرا میگوید (ما فی الجنه احدٌ سوی الله)
سخن معروف کرخی نیز ترا مصور گردد آنجا که گفت (لیس فی الوجود الا الله)
سخن ابوالعباس قصاب ترا روی نماید (لیس فی الدارین الا ربی و ان الموجودات کلها معدومه الا وجودُهُ). و اینجا بدانی که علی بن ابیطالب – کرم الله وجهَهٌ – چرا گوید (لا اعبدُ ربّاً لَم اَرَه). سخن مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) اینجا جلوهگری کند که (لا راحه للمؤمن من دون لقاء الله)».
(به صفحه 150 و 232 تمهیدات هم رجوع شود.)
(زبده الحقائق، چاپ نشر دانشگاهی، ترجمه مهدی تدین، از ص 21 تا ص 47 و ص 57 و ص 62)
«و نور القمر اذا کان مستفاداً من نور الشمس و هوفی ذاته فانٍ و هالکٍ و معدوم فلا نور من حیث الحقیقه الا نور الشمس فکان نور القمر هو نور الشمس حتی کانه هو هو ...»
«ص 57 – الحق ان الله کان موجوداً و لا یکون معه شیء ...»
«ص 62 – اعلم ان الله کان موجوداً ...»
روزبهان بقلی: ایشان هم در توضیح و شرح احادیث رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به بیان مباحث عرفان نظری کشیده شده است.
مرحله دوم عرفان نظری
در قرن هفتم با ظهور محی الدین بن عربی عرفان نظری حیات مستقل از عرفان عملی پیدا می کند. وی در سال 560 هجری قمری به دنیا آمده و چهار دهه از عمرش را در قرن ششم سپری کرده است. اما عمده کار او را بایستی در قرن هفتم دانست زیرا در تشرف به مکه مکرمه واردات و فتوحاتی به او دست می دهد که نگارش آنها حدود سی سال یعنی از سال 599 تا 629 به طول می انجامد او آن مجموعه را فتوحات مکیه نام می نهد. بنا به پاره ای از ملاحظات نسخه دوم آن را نیز از سال 632 تا سال 636 یعنی دو سال قبل از رحلت اش به نگارش در می آورد.
فتوحات مکیه یک دایره المعارف عظیم عرفانی است که مباحث آن در هیچ اثر دیگری یافت نمی شود کتاب دیگر ابن عربی فصوص الحکم است که آن را در سال 637 هجری قمری نوشته است این کتاب تاثیرگذارترین اثر در تاریخ عرفان نظری بوده است. و هیچ کتابی مانند آن مورد شرح و تعلیق و تدریس قرار نگرفته است.
آثار محی الدین نسبت به پیشینیان اش امتیازاتی دارد:
اولا وی ناظر به تمام تاریخ عرفان است و تمام سرمایه های پیشین در او جمع شده است.
ثانیا پیش از او مطالب به صورت پراکنده و نامرتبط بیان می شد اما در مکتب وی همه حقایق و معارف در یک نظام کامل و منسجم به پیوستگی لازم رسیدند و ساختاری منسجم برای عرفان نظری پیدا شد.
ثالثا : گستردگی کار محی الدین در بخش معرفت یا به قول عرفا حقیقت قابل مقایسه با عرفای پیشین که عمده تلاش شان را در بخش طریقت و عرفان عملی و سلوکی نهاده بودند، قابل مقایسه نیست. گرچه او در حوزه عرفان عملی نیز مطالب ظریف بسیاری ارائه کرده است اما به هر حال در بخش حقیقت و عرفان نظری کوشش ابن عربی بی نظیر است.
در دیدگاه شیعی این مطلب نیست مگر به آن علت که محی الدین از جمله کسانی است که به محضر حضرت صاحب الامر امام زمان (عج) تشرف یافته است و چنانچه خود او می گوید علامت ولایت و خاتمیت را در او مشاهده نموده است (فتوحات مکیه ج 2 ص 51) و توانسته از طریق آن حضرت به این حقایق و معارف دست یابد. مبانی ویژه ابن عربی در باب انسان کامل و لزوم وجود انسان کامل و قطب عالم با بدن عنصری در هر زمان ، این موضوع را تایید می کند.
رابعا: نظام عرفانی ابن عربی در واقع نظامی شبه فلسفی است زیرا در آن همانند فلسفه مباحث هستی شناسانه ارائه شده است و تنها در روش اختلاف وجود دارد. روش عمده او با وجود استفاده از استدلال و برهان ، مکاشفه و شهود است اما می توان محصول شهود او را که در یک بازتاب زبانی با ساختاری منسجم ارائه شده است، ساختار و نظامی فلسفی به شمار آورد. از همین رو با ظهور ابن عربی تقابل عقل و دل که در سنت اسلامی مطرح بود به تدریج رنگ باخت و تقارب و همزبانی عرفان و فلسفه جای آن را گرفت.
خامسا : از دستاوردهای مهم نظام عرفانی محی الدین بحث انسان کامل است. این بحث اگرچه پیش از ابن عربی نیز مطرح بوده است ولی او آنچنان این بحث را مفصل و با دقایق و ظرایف مطرح می کند که حجم انبوهی از معارف را پوشش می دهد و از این رو پس از وی شاهد به وجود آمدن مجموعه های مستقلی در باب انسان کامل هستیم.
یکی از مهمترین نتایج این بحث چنانچه ذکر شد آن است که در هر عصری بایستی خاتم الاولیایی با بدن عنصری وجود داشته باشد وی در فص آدمی از فصوص الحکم تصریح می کند که بقای عالم به وجود انسان کامل در آن است و با رحلت انسان کامل از این نشئه بساط عالم نیز برچیده می شود (شرح فصوص الحکم قیصری چاپ سنگی ص 73 و ص 74). ابن عربی در این بحث به کار تطبیقی نیز می پردازد و بلافاصله پس از رسول اکرم (ص) شخصی هم تراز او را صاحب ولایت و وارث مقام او می داند (همان ص 109) و در آثارش آن را بر حضرت امیرالمومنین علی (ع) و حضرت صاحب الامر (عج) تطبیق می دهد. (همان تصحیح و تعلیق سید جلال الدین آشتیانی تعلیقه ی آقا محمدرضا قمشه ای صص 440-463)
این گرایش های شیعی موجب تمایل شدید شاگردان مکتب ایشان به تشیع می شود تا آنکه در نظام عرفانی سید حیدر آملی عرفان و فرهنگ تشیع کاملا بر هم منطبق می شوند. بنا بر آنچه گذشت بایستی مهمترین مرحله از سیر تطور تاریخی عرفان نظری را مرحله دوم یا مرحله پیدایش و گسترش دانست که به همت ابن عربی رقم خورده است.
در مجموع با ظهور ابن عربی و بسط مکتبش توسط شاگردانش، شاخه ای جدید به طور متعین در عرفان پدید آمد. به عبارت دیگر، "عرفان نظری" در مقابل "عرفان عملی" نمودِ علمی و فرهنگی پیدا کرد، و این علم از حالت پراکنده ای که داشت، به صورت یک دستگاه سازوار هستی شناختی مستقل درآمد که دارای نقطه آغاز، مبادی، مبانی، موضوع و مسائل مشخصی بود و همه مسائل آن پیرامون "وحدت شخصی وجود" شکل گرفته بود.
دیگر نه تنها خبری از خلأ معرفتی _ که در قرن پنج و ششم احساس می شد و برخی چون غزالی و عین القضات کوشیدند آن را تا اندازه ای برطرف کنند _ نبود، بلکه این علم در عین نوپایی، چندین برابر کلام و فلسفه چند صد ساله آن عصر، مطلب برای عرضه داشت! و از این رو، عرفان نظری به یک رقیب معرفتی جدّی برای کلام و فلسفه تبدیل گردید که تاکنون نیز هماوردی ندارد.
منابع :
- یزدان پناه - سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 30 تا 60
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 35 تا 51