شاگرد بلافصل ابن عربی است و در خانه او بزرگ شده و پرورش یافته است. بعد از ابن عربی، مهمترین شخصیت در عرفان نظری میباشد. کتب متعددی دارد چون تفسیر فاتحة، مفتاح الغیب، فصوص، فکوک، شرح حدیث و کتاب نفحات الهیة که بسیاری از واردات قدسیة خود را آنجا ذکر کرده است. در کتب خود سعی کرده گفتار استاد را هم به لحاظ عقل و هم شرع به گونهای تبیین کند که برای همه قابل هضم و حل باشد.
جامی میفرماید: «کنیت وی ابوالمعالی است جامع بوده است میان جمیع علوم، چه ظاهری و چه باطنی، و چه عقلی و چه نقلی. میان وی و خواجه نصیرالدین طوسی أسولة و اجوبة واقع است. و مولانا قطبالدین شیرازی در حدیث شاگرد وی است... از این طایفه شیخ مؤیدالدین جندی و مولانا شمسالدین ایکی و شیخ فخرالدین عراقی و شیخ سعیدالدین فرغانی – قدس الله تعالی ارواحهم – و غیر ایشان از اکابر در حجر تربیت وی بودهاند و در صحبت وی پرورش یافتهاند... وی نقاد کلام شیخ است. مقصود شیخ در مسأله وحدت وجود بر وجهی که مطابق عقل و شرع باشد جز به تتبع تحقیقات وی و فهم آن – کما ینبغی – میسر نمیشود». (نفحات الانس، ص ۵۵۴)
در آنجا میگوید: «در سابع عشر شوال، سنة ثلاث و خمسین و ستمائة در واقعهای طویل حضرت شیخ را دیدم و میان من و وی سخنان بسیار گذشت. در آثار و احکام اسمای الهی سخنی چند گفتم. بیان من وی را بسیار خوش آمد چنانکه روی وی از بشاشت آن درخشیدن گرفت. سر مبارک خود را از ذوق میجنبانید و بعضی از آن سخنان را اعاده میکرد و میگفت: ملیح! ملیح! من گفتم یا سیدی! ملیح تویی، که تو را قدرت آن هست که آدمی ای را تربیت کنی و به جایی رسانی که چنین چیزها را دریابد، و لَعمری که اگر تو انسانی ما سوای تو همه لا شیءاند. بعد از آن به وی نزدیک شدم و دست وی را بوسیدم و گفتم: مرا به تو یک حاجت دیگر مانده. گفت: طلب کن! گفتم: میخواهم که متحقق شوم به کیفیت شهود دایم ابدیِ تو مر تجلّی ذات را، و کنت اعنی بذلک حصولَ ما کان حاصلاً له من شهودِ التجلی الذاتی الذی لا حجابَ بعده و لا مستقرَ لِلکُمَّلِ دونَه. گفت: آری و سئوال مرا اجابت کرد و گفت: آنچه خواستی مبذول است با آنکه تو خود میدانی که مرا اولاد و اصحاب بودند و بسیاری ازایشان را کشتم و زنده گردانیدم و مُرد آن که مُرد و کشته شد آن که کشته شد و هیچ کدام را این معنی میسر نشد نخفتم یا سیدی! الحمدلله علی اختصاصی بهذه الفضیلة، اعلم انک تُحیی و تمیت و سخنان دیگر گفتم که افشای آن نمیشاید. آنگاه از آن واقعه درآمدم، و المنة لله علی ذلک». (نفحات الانس، ص ۵۵۵) ( یزدان پناه-سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره))
محمد بن اسحق بن محمد بن یوسف بن علی ملقب به صدرالدین و مکنی به ابوالمعالی و مشهور به قونوی در سال ۶۰۵ یا ۶۰۶ یا ۶۰۷ ه. ق در قونیه به دنیا آمد. یکی از دانشمندان بزرگ علم فلسفه و عرفان میباشد.
قونیه شهری است در مملکت روم و دویست و شصت سال پایتخت سلجوقیان بوده است و آنها دانشمندان هر دیار از حکما و علما و عرفا را بسیار رعایت مینمودند، چنانکه در زمان سلطان علاء الدین کیقباد، مشایخی در آن دیار بودهاند که شیخ بهاء الدین ولد و مولانا جلال الدین محمد و شیخ حسام الدین چلبی و شیخ شمس الدین تبریزی و شیخ صلاح الدین زرکوب و شیخ شهاب الدین سهروردی و شیخ نجم الدین رازی و شیخ محیی الدین عربی و شیخ صدر الدین محمد و شیخ سراج الدین قیصری و شیخ فخر الدین عراقی و شیخ مؤیدالدین جندی و شیخ شرف الدین قونوی و امثالهم (قدس الله اسرارهم) از آن جملهاند و قبر اکثر ایشان در آن دیار است. لاجرم شهر قونیه را دارالمعرفة و دارالارشاد و دارالموحدین نامیدهاند و گویند قبر افلاطون نیز در آن دیار است. (طرائف الحقائق، ج۲، ص۳۵۷) و در سال ۶۷۲ یا ۶۷۳ ه. ق در همان دیار درگذشت و در مقابل مسجدی که در همان شهر به نام او ساخته شده بود دفن گردید.
او به یارانش وصیت کرده بود تا آنانی که در زمان وفاتش حضور دارند هر یک هفتاد هزار مرتبه ذکر لاالهالا الله بگویند و او را به موجب آنچه در کتب حدیث وارد شده غسل دهند نه آنچه در کتابهای فقهی گفته شده است و از آنان خواست تا او را در لباس شیخ محیی الدین و در لنگی سفید کفن کنند و در گورش سجاده شیخ اوحد الدین کرمانی را پهن نمایند و بخشی از اموالش را صدقه دهند و تالیفاتش را برای عفیف الدین تلمسانی بفرستند و از آنان خواست تا بعد از او در مجملات علوم و معارف ذوقی غور نکنند و به صریح و منصوص آن اکتفا کنند چه آن معارف در کلام خودش باشد یا در کلام محیی الدین، «فلا یقبلوا کلاما من ذوق احد، اللهم الا من ادرک منهم الامام محمد المهدی «علیه السلام» فلیبلغه سلامی و لیاخذ عنه ما یخبره به من المعارف لا غیر.»
از وصیت نامه او چنین استنباط میشود که او جز یک دختر به نام سکینه فرزند دیگری نداشته است.
پدرش از اشراف و ثروتمندان بود و بعد از فوت او مادرش با محیی الدین ازدواج نمود و این امر رابطه او را با محیی الدین استحکام بخشید. ویلیام چیتیک در مقدمه خود بر نقد النصوص جامی در مورد پدر صدر الدین میگوید:
«مجد الدین اسحاق از اهالی ملالیه و ظاهرا از مشایخ صوفیه بوده است، ابن بی بی در تاریخ خود حکایت میکند که سلطان غیاث الدین کیخسرو بن قلیچ ارسلان پس از فوت پدرش قونیه را به تصرف خود درآورد و شیخ مجد الدین اسحاق را که در وقت غیبت و غربت سلطان، از ممالک روم به دیار شام منتقل کرده بود، دعوت کرد که دوباره به قونیه بیاید. ابن بی بی از مجد الدین اسحاق با القاب شیخ ربانی، قدوة الطوائف، اسوة العباد، شرف الاوتاد و شیخ عالم پیشوای آفاق یاد میکند. مجد الدین در زمان حج در مکه با ابن عربی آشنا شد و همراه او به آناتولی بازگشت.»
از جزئیات زندگی قونوی اطلاعی در دست نیست، آنچه به اجمال به آن اشاره شده این است که او در علوم مختلف عقلی و ذوقی و نقلی متبحر و صاحب نظر بوده و پس از محیی الدین برجستهترین عارف و مطلعترین آنان در عرفان نظری بوده است. تالیفات او حاکی از این حقیقت است که در پارهای موارد بر ابن عربی نیز برتری داشته است و لغزشهای محیی الدین در تالیفاتش و بخصوص در الفتوحات المکیه کمتر در آثار قونوی دیده میشود و اگر او نبود فهم کلام محیی الدین نیز برای دیگران میسر نمیشد چنانکه جامی در نفحات الانس میگوید: «مقصود شیخ در مساله وحدت وجود بر وجهی که مطابق عقل و شرع باشد جز به تتبع تحقیقات وی و فهم آن -کما ینبغی- میسر نمیشود
بی تردید مؤثرترین عامل در شکلگیری شخصیت علمی و عرفانی صدرالدین قونوی، رشد و تربیت او در ملازمت و مصاحبت با محییالدین میباشد که از زمان ورود شیخ به قونیه آغاز و تا پایان زندگی او ادامه یافته است. در نفحات الانس آمده است: شیخ بزرگ (ابن عربی) -رضی الله عنه-در آن وقت که از بلاد مغرب متوجه روم بود در بعضی مشاهد خود به وقت ولادت وی (قونوی) استعداد و علوم و تجلیات و احوال و مقامات وی و هر چه در مدت عمر و بعد از مفارقت در برزخ و بعد از برزخ بر وی گذشت و خواهد گذشت مکاشف شد... و چون به قونیه رسید، بعد از ولادت وی و وفات پدرش، مادرش به عقد نکاح شیخ درآمد و وی در خدمت و صحبت شیخ تربیت یافت.
ارادت شخصیتهای بزرگی چون خواجه نصیر الدین طوسی و جلال الدین رومی به صدر الدین قونوی حاکی از عظمت شخصیت اوست. محقق طوسی پس از این که صدر الدین یکی از رسائل خود را از قونیه به نزد او میفرستد خطاب به او مینویسد:
خطاب عالی مولانا الاعظم، هادی الامم، کاشف الظلم، صدر الملة و الدین، مجد الاسلام و المسلمین، لسان الحقیقة، برهان الطریقة، قدوة السالکین الواجدین، و مقتدی الواصلین المحققین، ملک الحکماء و العلماء فی الارضین، ترجمان الرحمان، افضل و اکمل جهان «ادام الله ظله» به خادم دعا و ناشر ثنا، مرید صادق و مستفید عاشق، محمد طوسی رسیده، بوسیده، بر چشم نهاد و گفت:
از نامه تو ملک جهان یافت دلم
و ز لفظ تو عمر جاودان یافت دلم
دل مرده بدم چو نامهات برخواندم
از هر حرفی هزار جان یافت دلم
در کتاب طرائق الحقائق چنین آمده است: جلالت قدر ابوالمعالی، شیخ صدر الدین محمد بن اسحاق قونوی (قدس سره) زیاده از حد تقریر و قدر تحریر است، چنانکه میگویند مولانا جلال الدین در مثنوی به این اشعار اشاره به او فرموده است:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود
غیر آن قطب زمان دیده ور
کز ثباتش کوه گردد خیره سر
و سپس این داستان را که حاکی از ارادت این دو عارف بزرگ به یکدیگر است نقل نموده است که روزی مولانا جلال الدین محمد به مجلس شیخ صدر الدین درآمد و شیخ در صدر صفه بالای سجاده نشسته بود و اکابر علما و اعاظم عرفا حاضر بودند. شیخ سجاده خود را به مولوی باز گذاشت که بنشیند، مولوی برای حرمت وی بر سجاده او ننشست و فرمود: به قیامت چه بگویم که چنین بی ادبی کنم. شیخ گفت: سجادهای که تو را نشاید مرا نیز نشاید. سجاده را برداشت و کنار نهاد و گفت:
لو کان فینا للالوهة صورةً
هی انت لا أُکِنُّ و لا اترددُ
شناخت شخصیت علمی و عرفانی صدر الدین قونوی جز از طریق تتبع آثار و تالیفاتش ممکن نمیگردد و چنانکه جامی در نفحات الانس آورده است: هر کس که میخواهد بر کمال وی در وادی عرفان اطلاعی حاصل نماید به مطالعه کتاب النفحات الالهیة او بپردازد که بسیاری از احوال و اذواق و مکاشفات و منازلات خود را در آنجا نوشته است.
قونوی در آن کتاب میگوید: «در هفدهم شوال سال ۶۵۳ ه. ق در واقعهای شیخ محیی الدین رضی الله عنه را دیدم و بین من و او سخنان زیادی گذشت که در ضمن آن سخنی چند در آثار و احکام الهی گفتم، بیان من وی را بسیار خوش آمد... بعد از آن به وی نزدیک شدم و دست وی را بوسیدم و گفتم: مرا به تو یک حاجت دیگر مانده است گفت: طلب کن گفتم: میخواهم که متحقق شوم به کیفیت شهود دائم ابدی تو، تجلی ذاتی را -و مقصودم شهود تجلی ذاتی بود که بعد از آن حجابی نماند و جایگاهی برای کاملان جز آن نباشد- گفت: آری و سؤال مرا اجابت کرد و گفت: آنچه خواستی مبذول است با آنکه تو خود میدانی که مرا اولاد و اصحاب بودند و بسیاری از آنان را کشتم و زنده گردانیدم. مرد آنکه مرد و کشته شد آنکه کشته شد و هیچ کدام را این معنا میسر نشد. گفتم: یا سیدی الحمد لله علی اختصاصی بهذه الفضیلة.»
شاگردان بسیاری در محضر صدر الدین قونوی تلمذ نمودهاند که مشهورترین آنان عبارتند از:
۱ - شیخ مؤیدالدین جندی شارح فصوص الحکم
۲ - سعد الدین سعید فرغانی شارح قصیده تائیه کبرای ابن فارض به فارسی و عربی با نامهای مشارق الدراری و منتهی المدارک
۳ - شمس الدین ایکی
۴ - فخر الدین عراقی مؤلف کتاب اللمعات
۵ - عفیف الدین التلمسانی شارح کتاب منازل السائرین و فصوص الحکم
۶ - قطب الدین شیرازی شارح حکمه الاشراق (در حدیث)
روش قونوی در بیان مقاصد عرفانی
۱ - قونوی ساده و روان و دقیق مینویسد. با این حال کمتر کسی به عمق مطالبی که در قالب الفاظ و عبارات عرضه میکند راه مییابد. فهم کتابهای او از قبیل نصوص و الفکوک و مفتاح الغیب بدون فراگیری کتابهای درسی دیگر در عرفان نظری از قبیل تمهید القواعد و اشعه اللمعات و شرح قیصری بر فصوص، میسر نمیباشد و از این جهت در بعضی از حوزههای درسی کتاب مصباح الانس ابن فناری را که شرح مفتاح الغیب قونوی است، کتاب نهایی عرفان به شمار میآورند.
۲ - ضمن این که قونوی اولین و مهمترین شارح افکار و اندیشههای ابن عربی است و چنانکه جامی گفته است پی بردن به حقیقت وحدت وجود در مکتب ابن عربی و فهم درست آن جز از طریق مطالعه آثار صدر الدین قونوی ممکن نمیباشد با این حال او از استقلال فکری برخوردار است و در آثار خود مطالبی را عرضه نموده که در آثار استادش، محیی الدین نمیتوان یافت.
۳ - آثار و تالیفات او نسبت به تالیفات استادش بخصوص کتاب الفتوحات المکیة از این امتیاز برخوردار است که مطالب آنها با دقت و وسواس خاصی گزینش شده و غث و سمین به هم آمیخته نشده و از مطالب بی اساس و غیر محققانه که در کتاب الفتوحات المکیه و دیگر آثار محیی الدین به چشم میخورد مبرا است.
۴ - در بیان مقاصد عرفانی تنها به زبان عربی اکتفا ننموده و از زبان فارسی که قابلیت خاصی در انعکاس مقاصد عرفانی دارد بهره گرفته و آثاری را به این زبان تالیف نموده است. علاوه بر این که آثار ارزشمندی چون لمعات عراقی و مشارق الدراری (شرح تائیه کبرای ابن فارض) که به زبان فارسی نوشته شده در واقع تقریرات بحثهای قونوی است. چنانکه شمس الدین ایکی از شاگردان صدرالدین قونوی گفته است:
«در مجلس درس شیخ ما، علما و طلبه علم حاضر میشدند، در انواع علوم سخن میگذشت و ختم مجلس بر بیتی از قصیده نظم السلوک میشد و حضرت شیخ صدر الدین بر آن به زبان عجمی سخنان و معانی لدنی میفرمود که فهم آن هیچ کس نتوانستی کرد مگر کسی که از اصحاب ذوق بودی. و گاه بودی که در روز دیگر گفتی که در آن بیت معنی دیگر بر من ظاهر شده است و معنی غریبتر و دقیقتر از پیش گفتی و بسیار میفرمود که صوفی میباید که این قصیده را یاد گیرد و با کسی که فهم آن کند معانی آن را شرح کند» و همو میگوید: «شیخ سعد الدین (فرغانی) تمام همت خود را صرف شرح قصیده به فارسی کرد و به امر شیخ برای آنکه نفع آن عام باشد آن را به عربی شرح کرد و آن همه از برکات شیخ ما صدر الدین است.
تالیفات
الف- کتب و رسائلی که در فهرست کتابخانههای ترکیه آمده است:
۱ - مفتاح غیب الجمع و الوجود معروف به مفتاح الغیب، از مهمترین کتب عرفان نظری و یکی از عالیترین تالیفات صدر الدین قونوی است و شروح متعددی بر آن نوشته شده که مهمترین شان عبارتند از: شرح محمد شمس الدین ابن حمزه فناری به نام «مصباح الانس»، شرح قطب الدین زاده محمد محیی الدین بن قطب الدین الایزنیقی به نام «فتح مفتاح الغیب»، شرح عثمان فضلی به نام «مصباح القلب او مصباح الشهود»، شرح عبد الرحمان برسوی به نام «شرح مفتاح الغیب»، شرح احمد بن عبدالله غریمی به نام «شرح مفتاح الغیب»، شرح مصطفی افندی به نام «شرح مفتاح الغیب»، شرح شهاب الدین احمد بن حسین حموی به نام «شرح مفتاح الغیب»، شرح فارسی از عبدالله ملا الهی به نام «مواجد ذوق بلا ریب فی شرح مفتاح الغیب»، شرحی از مؤلفی ناشناخته به نام «اسرار الشهود الحاصل من فتح الوجود» این شروح در کتابخانههای ایران و ترکیه موجود میباشند. (مقدمه ترجمه کتاب الفکوک، محمد خواجوی)
۲ - النصوص فی تحقیق الطور المخصوص. در سال ۱۳۱۵ ه. ش با کتاب شرح منازل السائرین و در همان سال با تمهید القواعدابن ترکه و در سال ۱۳۶۰ ه. ش به چاپ سربی چاپ شده است. بر این کتاب نیز شروحی نوشته شده است که عبارتند از: شرح ابراهیم بن اسحاق بن سلیمان به نام «اسرار السرور بالوصول الی عین النور»، شرح ابراهیم خلوتی به نام «شرح النصوص»، شرح پیر محمد قطب الدین خویی به نام «زبدة التحقیق و نزهة التوفیق»، شرح وجیه الدین بن نور الدین زاده به نام «شرح النصوص». این شروح در کتابخانههای ترکیه موجودند.
۳ - شرح الاربعین حدیثا
۴ - النفحات الالهیة (با تصحیح و مقدمه محمد خواجوی در سال ۱۳۷۵ ه. ش به چاپ رسیده است)
۵ - مرآه العارفین
۶ - شرح الشجره النعمانیة فی الدولة العثمانیة
۷ - الفکوک فی اسرار مستندات حکم الفصوص
۸ - تبصرة المبتدی و تذکرة المنتهی
۹ - التوجه الاتم الاعلی نحو الحق جل و علا
۱۰ - الرسالة الهادیة
۱۱- الرسالة المفصحة
۱۲ - الرسالة فی حق امر المهدی (در انتساب آن به صدر الدین تردید است).
۱۳ - مکاتبه الشیخ صدر الدین القونوی، الشیخ نصیر الدین الطوسی
۱۴ - مکاتبه الشیخ صدر الدین القونوی، الشیخ یس التلمسانی
۱۵ - مکتوبات
۱۶ - وصیة الشیخ صدر الدین عند الوفاة
۱۷ - رسالة السیر و السلوک
۱۸ - شرح اسماء الحسنی
۱۹ - خرقة التصوف
۲۰ - وصایا (فارسی)
۲۱ - شعب الایمان
۲۲ - ضابطه حکمیه
۲۳ - مکاتبه الشیخ صدر الدین القونوی، سعد الدین الحموی
۲۴ - المفاوضات (در این کتاب قونوی سؤالاتی را برای خواجه نصیر الدین طوسی مطرح میکند، و در رسالة الهادیة خود به جوابهای خواجه پاسخ میدهد.)
۲۵ - اعجاز البیان فی تاویلام القرآن
۲۶ - رسالة در باب عرش (فارسی)
۲۷ - کتاب الالماع ببعض کلیات اسرار السماع
۲۸ - رسالة در مراتب کشف (فارسی)
۲۹ - رسالة در بیان مبدا و معاد (فارسی)
کتب منسوب به صدرالدین
۱ - مراتب التقوی
۲ - لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام
۳ - نفثة المصدور و تحفة المشکور
۴ - النفحات الرحمانیه (احتمالا همان «النفحات الالهیه» است.)
۵ - دعاء التوحید
۶ - جامع الاصول (در حدیث)
۷ - کشف استار جواهر الحکم المستخرجة الموروثة من جوامع الکلم (در شرح حدیث اربعین که احتمالا همان شرح حدیث الاربعین است.)
۸ -کشف السر (در مفتاح الغیب و در فصوص الحکم به این کتاب اشاره شده است.)
۹ - الرسالة المرشدیة فی احکام الصفات الالهیه (احتمالا همان «الهادیة المرشدة» است.)
۱۰ - مطالع الایمان (احتمالا همان «شعب الایمان» است.)
۱۱ - علم العلم (در کتاب النفحات الالهیه به آن اشاره شده است.)
منابع :
- یزدان پناه-سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)
- نرم افزار تراث ۲، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی