پیش تر اشاره شد که شئون ذاتی را در مقام ذات، با همین عنوان و در مقام تعین اول، با عنوان اسمای ذاتی می خوانند. اما تقسیم بندی حاضر تنها به تعین ثانی و امتیاز اسماء در درون این تعین مربوط می شود.
به عبارت دیگر تقسیم اسمها به اسمای ذات و صفات و افعال به دو معنا به کار میرود.
اول - گاهی به همه اسمایی که در تعین اول وجود دارند، اسمای ذاتیه و به همه اسم هایی که در تعین ثانی یافت میشوند، اسمای صفاتیه و به تمام اسمایی که در تعینات خلقی حضور دارند، اسمای افعالیه میگویند.
( مصباح الانس، ص۱۱۰)
البته اطلاق اسمای ذاتیه بر اسمای اندکاکی تعین اول تسامحی است همچنانکه اطلاق این واژه بر کمالات اسمی که به نحو اطلاقی و اندماجی در ذات حق وجود دارند، صرفاً از این باب است که در مقام ذات هستند والا در مقام ذات و تعین اول خبری از اسمهای عرفانی نیست.
معنای دوم از این تقسیم که بر خلاف معنای قبل، هر سه قسم آن در تعین ثانی جریان مییابد، آن است که اسمای الهیه در تعین ثانی از نظر جلوه غالب در آنها به سه دسته تقسیم میشوند،
- در دسته اول از اسمای الهیه که در مراحل بالای تعین ثانی حضور دارند، هرچند معنای وصفی ویژهای هم در آنها هست لکن لمحه ذاتی آنها شدت داشته و با صراحت بیشتری اشاره به ذات حق مینمایند. این دسته از اسمای الهیه، اسمای ذات نامیده میشوند.
- اما دسته دوم از اسمای موجود در تعین ثانی که در مراحل میانی این تعین جای دارند، اسمهایی هستند که گرچه به ذات حق هم اشاره مینمایند ـ زیرا در هر اسمی ذات حضور داردـ اما جلوه وصفی آنها غلبه بیشتری دارد مانند حی و عالم و قدیر که در این اسمها و معنای آنها وصف حیات و علم و قدرت جلوه بیشتری دارد، اینگونه از اسما را اسمای صفات مینامند.
- دسته سوم از اسمای الهیه در تعین ثانی اسمای افعال میباشند، اسمای افعال که مراحل پایینی تعین ثانی را پر کردهاند، همه اسمهایی هستند که جنبه فعلی در آنها غلبه داشته و فضای معنایی آن را فعلهای مختلف حق اشباع کرده است، مثل رازق و خالق. و به تعبیر دیگر ـ چنانچه گفته شدـ حقیقت هر اسمی علاوه بر بخش ذات که مشترک بین همه است، صفت خاصی است که در آن به کار رفته است، این صفت خاص یا به ذات اشاره دارد و یا به صفات و یا به افعال، که به ترتیب اسم ذات، اسم صفت و اسم فعل را سامان میدهد
به عبارت دیگر اهل معرفت به آن دسته از اسما که صفت تشکیل دهنده آنها از جمله صفاتی است که محتوای اصلی شان، همچون قدوس، اشاره به ذات حق تعالی است، اسم ذات می گویند. دسته دیگری از اسما و صفات موجود درتعین ثانی، به صفات اشاره دارند که مستلزم غیر و نیز خواهان افزون به آن نیستند؛ همچون حیات و قدرت که بدان ها اسم صفت می گویند. سرانجام صفاتی همچون خالق، رازق و شافی را که مستلزم طرف مقابل و اضافه به آنند و به غیر تعدی می کنند و در آن اثر می گذارند، اسم فعل می نامند. به بیان دیگر، صفت خاصی که بنا به تعریف اسم عرفانی، جزو اصلی هر اسمی است، یا به ذات یا به صفات آن و یا به افعال آن اشاره دارد. اسمای متناظر به ترتیب، اسم ذات، اسم صفت و اسم فعل نامیده می شوند.
با دقت در تقسیم بندی بالا می توان دریافت که در بررسی اسمای الهی نباید تنها به الفاظ اسما نظر کرد، بلکه بیشتر باید معنا و محتوای آنها را بررسی کرد. به همین دلیل، چه بسا اسمی مانند اسم رب، با توجه به معانی گوناگونش، در دسته های متعددی قرار گیرد؛ برای مثال، اگر منظور از این اسم مصلح باشد ، جزو اسمای افعال و اگر منظور از آن سید باشد، جزو اسمای صفات خواهد بود. ابن عربی نیز تصحیح می کند که یک اسم می تواند در هر سه دسته پیش گفته قرار گیرد. قیصری عین این مطلب را از وی نقل می کند:
وتنقسم بنوع من القسمه ایضاً الی اسماء الذات واسماء الصفات واسماء الأفعال وإن کان کلّها اسماء الذات لکن بإعتبار ظهور الذات فیها تسمّی اسماء الذات وبظهور الصفات فیها تسمی اسماء الصفات وبظهور الافعال فیها تسمّی اسماء الافعال.
(قیصری، شرح فصوص، تصحیح آشتیانی، ص 45)
اسماء حق در نوع دیگری از تقسیم، به اسمای ذات، اسمای صفات و اسمای افعال تقسیم می شوند؛ هرچند به اعتباری دیگر، همه آنها اسمای ذات هستند؛ زیرا همه اسم حق اند پس، اسم ذاتند، اما به اعتبار ظهور ذات در آنها، اسم ذات خوانده می شوند و به واسطه ظهور صفات در آنها، اسمای صفات و به واسطه ظهور افعال در آنها، اسمای افعال نامیده می شوند ....
اسمای ذات عبارتند از : الله ، رب، ملک، قدوس ، سلام، مومن، مهیمن، عزیز، جبار، متکبر، عل، عظیم، ظاهر، باطن، اول، آخر ... نیز اسمای صفات عبارتند از: حیّ، شکور، قهار، قاهر ، مقتدر، قوی، رحمان، رحیم .... و اسمای افعال عبارتند از: مبدیء، وکیل، باعث، مجیب، واسع، حسیبب، مقیت، حفیظ، خالق، باری، مصور، وهاب، رازق، فتاح، قابض و باسط.
البته در یک اصطلاح دیگر، اسمای ذات به مقام ذات یا تعین اول، اسمای صفات به تعین ثانی و اسمای افعال به تعینات خلقی اشاره دارند. (فناری، مصباح الانس، انتشارات مولی، ص 280-281) از این رو، این اصطلاح ها ، مشترک لفظی اند. نکته دیگر اینکه چون اسمای سلبی، بیشتر به جهت وحدت ذات اشاره دارند، زیر مجموعه اسمای ذاتی (برابر معنای حاضر) قرار می گیرند و در زمره آنها به شمار می آیند.
رُتَبُ الأسماء ثلاث : ذاتیه، و وصفیه، و فعلیه؛ لأن الاسم إنما یطلق على الذات باعتبار نسبه و تعیّن، و ذلک الاعتبار إما أمر عدمی نسبی محض کالغنی و الأول، و الآخر، أو غیر نسبی کالقدوس و السلام، و یسمى هذا القسم «أسماء الذات» أو معنى وجودی یعتبره العقل من غیر أن یکون زائدا على الذات خارج العقل فإنه محال. و هو إما أن لا یتوقف على تعقل الغیر کالحی و الواجب، و إما أن یتوقف على تعقل الغیر دون وجوده کالعالم و القادر، و تسمى هذه أسماء الصفات و إما أن یتوقف على وجود الغیر کالخالق و الرازق، و تسمى أسماء الأفعال؛ لأنها مصادر الأفعال.
(کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ص 148)
اسماء بر سه مرتبه اند: ذاتی، وصفی و فعلی؛ زیرا که هر اسمی به اعتبار نسبت و تعینی بر ذات اطلاق می گردد و آن اعتبار (صفت خاص) یا امری عدمی نسبی محض است؛ همچون غنی و اول و آخر و یا غیر نسبی؛ همچون قدون و سلام. این قسم را، اسمای ذات خوانند؛ یا اینکه (آن اعتبار) یک معنای وجودی است که عقل آن را بدون اینکه در خارج زاید بر ذات باشد اعتبار می کند؛ زیرا زیادی بر ذات محل است. این دسته، یا بر تعقل و تصور غیر وابسته نیستند؛ همچون حی و واجب (صفات حقیقی) و یا اینکه بر تعقل و تصور غیر وابسته نیستند؛ بدون اینکه به وجود غیر وابسته باشند؛ همچون عالم و قادر (صفات حقیقی دارای اضافه). این دسته را اسمای صفات خوانند ؛ یا اینکه (آن اعتبار) بر وجود غیر متوقف باشند؛ همچون خالق و رازق. این اسماء را اسمای افعال خوانند؛ زیرا سرچشمه افعال (حق) هستند.
کاشانی از باب مصداق بارز، اسمای ذاتی را اموری عدمی می داند. البته باید دانست که همه اسمای ذاتی امور عدمی نیستند و اسمایی چون الله، رحمان و ... که ثبوتی اند نیز، جزو اسمای ذاتی به شمار می آیند. خلاصه بیان کاشانی این است که امور یا عدمی و یا وجودی اند؛ امور عدمی نیز یا نسبی اند؛ همچون اول و آخر و غنی و یا غیر نسبی اند؛ همچون قدوس و سلام. این امور عدمی، اسمای ذاتی خوانده می شوند. اما امور وجودی، یا تعدی به غیر دارند؛ مانندخالق و رازق که به آنها، اسمای افعال گویند یا چنین نیستند که آنها را اسمای صفات خوانند. اسمای صفات خود بر دو گونه اند: حقیقی محض؛ مانند حیات و حقیقی دارای اضافه؛ مانند علم.
اسماء بر سه قسم اند: اسماء ذات، اسماء افعال و اسماء صفات. چه اسمای نسب و احوال (اسمای حال، یعنی آنچه که حالات و نسب حق اند)؛ چون اول و آخر و ظاهر و باطن، راجع به اسمای صفاتند و اسمای مشترکه نیز؛ چون رب که مشترک است میان سید و ثابت و مصلح و مربی و مالک هم، در این سه قسم مذکور داخل است (یعنی این معانی رب، آن را در هر سه قسم داخل می کند)؛ چه از آن جهت که سید و مالک و ثابت و مربی است، از اسمای صفات و از آن وجه که مصلح است از اسماء افعال است. اما وجه قسمت و حصر آن است که چون اسم ذات است، من حیث التعین (اسم، همان ذات با صفت خاص است) پس مقتضی آن تعین ذات است بی وساطت اعتباری و شرطی، یا مقتضی آن تعین اعتباری از اعتبارات است اگر ذات است بی واسطه ، فلها من حیث ذلک التعین أسماء الذات ففی الرتبه الأولی (تعین اول) مفاتیح الغیب الآتی بیانها (ز اسمای ذاتی در تعین اول، به مفاتیح غیب تعبیرمی کنند) و فی الثانیه (تعین ثانی) الأسم الله و الملک و القدوس و الجبار و المتکبر و أمثالها
(حواشی میرزا هاشم اشکوری بر رساله النصوص قونوی، نص 10 ص 32-33)
و اما اگرمقتضی آن تعین، اعتباری است و معنیی از آن اعتبار و معنی مر ذات را اثری به غیری تعدی می کند یا نه. اگر می کند، فهی أسماء الأفعال کالخالق و نحوه و إلا فهی من أسماء الصفات و انحصرت أقسام الأسماء.
نکتهای که در این تقسیم وجود دارد و عرفا بدان اشاره کردهاند آن است که جملهای از اسمهای خداوند به اعتبارات مختلف ذیل دو گروه و یا همه گروههای این تقسیم قرار میگیرند مثلاً اسم ربّ به لحاظ آنکه معانی متعددی دارد، هم جزو اسمای ذات است و هم در گروه اسمای صفات قرار دارد و هم از اسمای افعال به شمار میآید.
قیصری در ادامه گفتار قبلی خود، پیرامون این نکته میگوید:
واکثرها یجمع الإعتبارین أوِ الثلاث اذ فیها ما یدل علی الذات باعتبارٍ وما یدل علی الصفات باعتبار آخر وما یدلّ علی الافعال باعتبارٍ ثالث کالرّبّ فانّه بمعنی الثابت للذات وبمعنی المالک للصفه وبمعنی المُصْلح للفعل.
و بیشتر نامهای خداوند دو اعتبار و یا هر سه اعتبار (این تقسیم) را پوشش میدهند. زیرا در میان اسما، اسمهایی است که به یک اعتبار بر ذات و به اعتبار دیگر بر صفات و به اعتبار سوم بر افعال دلالت دارند مثل اسم ربّ که اگر به معنای «ثابت» باشد اسم ذات است و اگر به معنای «مالک» باشد، اسم صفت است و اگر به معنای «مُصْلح» باشد، اسم افعال محسوب میشود.
همین نکته موجب شده است که در کلمات عرفا وقتی دست به احصای اسمای ذات و اسمای صفات و اسمای افعال میزنند اختلافاتی مشاهده شود، سرّ اصلی این اختلاف آن است که معنای ملحوظ در اسم در نگاه آنها متفاوت بوده است.
فرغانی در مشارق الدراری به همین بحث اشاره میکند و اسم ربّ را به لحاظ معانی متعدد آن فقط ذیل در گروه اسمای صفات و اسمای افعال قرار میدهد و میگوید:
... و اسمای مشترکه نیز چون ربّ که مشترک است میان سید و ثابت و مصلح و مربّی و مالک هم در این سه قسم مذکور داخل است، چه از آن جهت که سید و مالک و ثابت و مربّی است، از اسمای صفات است. و از آن وجه که مصلح است از اسمای افعال است.
(فرغانی ، مشارق الدراری، ص ۱۳۲)
ابن عربی در کتاب انشاء الدوائر جدولی از اسمای ذات و صفات و افعال که در تعین ثانی قرار دارند، ارائه کرده است. وی در آنجا میگوید:
باب جدول الحضره الالهیه من جهه الاسماء الحسنی علی ما ورد فی الشرع المطهّر لا علی ما یقتضیه الاستقصاء والحصر وهذه صورته:
منابع :
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، 430 تا 433
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص446-450